اشاره: نبی ساقی در رشته ادبیات در دانشگاه کابل و در رشته تعلیم و تربیه در بخش علوم اجتماعی در دانشگاه امریکایی افغانستان تحصیل کرده است. او مدتی در کشور مالزیا نیز در قسمت نصابسازی، اهداف آموزشی و روشهای تدریس آموزش دیده است. ساقی حدود ۱۲ سال در تربیه معلم غور بهعنوان آموزگار کار کرده و آثار مختلفی در عرصه ادبیات، تاریخ، فرهنگ و مطالعات اسلامی از او به نشر رسیده است. او فعلاً در دانشگاه آکسفورد در پروژه شرق نامرئی مصروف پژوهش است. آقای ساقی میگوید که یکی از اهداف عمده نصاب آموزشی تربیه کدرها و پرکردن خلای نیروی بشری متخصص در بازارکار است و نیز اخلاقیات، روحیات و شخصیت دانشآموزان و جامعه آینده را مورد توجه قرار میدهد. به گفته او، نصاب آموزشی به هدف تلقین و تشویق روحیه وحدت و ملیگرایی و برادری و برابری میان مردمان یک کشور نیز است.
۸صبح: شما برای نصابسازی از سوی حکومت پیشین در یک برنامه آموزشی به مالیزیا رفته بودید. مسلماً که مطالعاتی در این زمینه دارید. از نظر شما نصاب آموزشی کنونی که چاشنی طالبانیسم را نیز با خود گرفته، چهقدر با واقعیتهای عینی جهان امروز همسویی و سازگاری دارد؟
ساقی: نصاب آموزشی کنونی را تا حال نخواندهام. شاید چیزی به اسم نصاب آموزشی جدید نشر نشده باشد و یا اگر نشر شده من اطلاعی از آن ندارم. اما برمبنای شناختی که ما از رژیم کنونی [طالبان] و رهبران و مدیران ارشد آن داریم، بعید میدانم نصاب تعلیمی مفید و مؤثری ساخته شود که با معیارهای جهانی و علمی نصابسازی منطبق باشد. حاکمان کنونی [طالبان] ایدئولوژی و اهداف آموزشی خاصی دارند که ربط چندانی با واقعیتها و معیارهای مرسوم جهان و جامعه ندارد. همین دو سه روز قبل، ۸صبح گزارشی را نشر کرد که وزارت تحصیلات عالی از رفتن دانشجویان به خارج از کشور جلوگیری کرده است. و نفر اول وزارت به این دانشجویان گفته است که «شما مسلمان به خارج میروید و کمونیست برمیگردید.» جدا از این که اینها شناختی از کمونیسم و جایگاه کمونیسم در جهان امروز ندارند و نمیدانند که هیچ کشوری در دنیا امروزه کمونیسم را تبلیغ و ترویج نمیکند، این گفتهها نشان میدهد که اینها [طالبان] هدف و منظورشان از تعلیم وتربیه چیست و چه توقعی از نصاب آموزشی دارند.
۸صبح: مکتبهای فکری و نظامهای آموزشی هر کدام طرح و برنامههای خاص را برای یادگیری و نحوه آموزش ارایه کردهاند که در این میانه سه رویکرد برای تفکر در مورد برنامههای درسی یا همان کریکلوم خیلی معروف است. برنامه درسی بهعنوان مجموعهای از دانش که باید منتقل شود، چیزی که در مدرسهها بیشتر شاهد آن هستیم. برنامه درسی تولیدی که تلاشی برای دستیابی به اهداف معین در یادگیرندهگان است و برنامه درسی بهعنوان فرایند. شما نصاب آموزشی کنونی را در کدام یکی از این دستهها، قرار میدهید؟ اگر عینیتر صحبت کنید، ممنون میشویم.
ساقی: نصاب آموزشی یا همان کریکولم درسی، در جهان امروز اهداف متنوع و گوناگون دارد. عمدهترین و یا لااقل یکی از اهداف عمده نصاب آموزشی تربیه کدرها و پرکردن خلای نیروی بشری متخصص در بازارکار است. مثلاً، جامعه به طبیب و مهندس و معلم و قابله، نیاز دارد و نصاب آموزشی، سعی میکند، افراد متخصصی را در این قسمت برای جامعه تولید کند یا بار بیاورد.
هدف دیگر نصاب آموزشی، اخلاقیات، روحیات و شخصیت دانشآموزان و جامعه آینده را مورد توجه قرار میدهد. در این قسمت، نصاب آموزشی بنا دارد تا از طریق آموزش، اشخاص و افراد صلحجو، مفید، درست کار، صادق، وطندوست، روادار، کثرتگرا و موثر در جامعه تولید کند یا به اصطلاح تقدیم کند. افرادی که خودشان و مردمشان و فرهنگ و سرزمینشان را دوست داشته باشند و از آن حراست و حفاظت کنند و مشکلات موجود جامعه را با راههای مسالمتآمیز و عقلانی، حل و فصل کنند.
هدف دیگر نصاب آموزشی تلقین و تشویق روحیه وحدت و اتفاق و ملیگرایی و برادری و برابری میان مردمان یک کشور است. نصاب تعلیمی سعی میکند که فرزندان جامعه را طوری بار بیاورد که روحیه ملی و یگانه، در آنها پرورده شود و از افکار و اندیشههایی که مردم را به پراکندهگی، نفاق، جنگ و همدیگر ستیزی، دعوت میکند، اجتناب شود.
رشد و کشف استعدادهای یادگیرنده به همکاری روند آموزشی و یافتن اعتماد به نفس توسط شاگرد و کشف رشته مورد علاقه شاگرد، از اهداف دیگر نصاب آموزشی است. بحث برابری میان زن و مرد، بحث برابری مذاهب و بیطرفی نظام آموزشی و امثالهم نیز از اهداف مهم نصاب تعلیمی شمرده میشوند.
علاوه از اینها بحث تکنولوژی روز، دانشهای ویژه مثل دانش اتمی یا هوش مصنوعی یا علوم فضایی، یا ارز دیجیتال و امثالهم که جایگاه و نقش کشور شما را در عرصه جهانی، متاثر میسازد، در نصاب آموزشی مورد توجه است و دولتها برای این که در سطح جهانی از دیگران و در واقع از رقبا عقب نمانند، چنین اهدافی را برای نصاب آموزشی تعیین میکنند و سعی میکنند که به آن دست پیدا کنند. من فکر نمیکنم، برای حاکمان کنونی [طالبان] افغانستان، چنین موضوعاتی مساله باشد. مساله اصلی اینها همین است که شاگرد ریش و مویش به دلخواه اینها باشد و متن مذهبی بیشتری حفظ کند و مثلاً آخرت خوبی داشته باشد. درک دیگری فکر نمیکنم از موضوع نصاب آموزشی وجود داشته باشد. بدون شک کسانی در وزارت معارف و تحصیلات هستند که نسبت به نصاب تعلیمی مدرن و محتویات آن آگاهی دارند، اما فکر نمیکنم حرفهایی آنها امروز خریدار داشته باشد و در عمل بتواند تطبیق شود.
۸صبح: هر آموزشی نیاز به خلق تفکر و آن هم از نوعی نیازمندیهای بازار کار و آفرینشگری در تمام عرصههای دانش دارد. از نظر شما نصاب آموزشی بیست سال گذشته که اکنون دنباله همان نصاب است، چهقدر در این زمینه موفق عمل کرده است؟ یا اساساً چنین فکری در نظام آموزشی وجود داشته است/دارد؟
ساقی: در بیست سال اخیر ما در دو سطح کار میکردیم. یکی در روی کاغذ و یکی در عمل و در روی زمین. در روی کاغذ گاهی بسیاری مسایل بهصورت معیاری و درست از کشورهای دیگر کاپی میشد، اما در عمل نه وزارت آنها را به صورت دقیق و درست تطبیق میکرد و نه معلم و مدیر و قدمههای پایین توان درک و تطبیق آن را داشت. در وبسایت وزارت معارف و وزارت تحصیلات اگر شما در این بیست سال مراجعه میکردید بهویژه در نسخه انگلیسی وبسایت، بسیاری موارد رعایت و تعریف شده بود، اما در عمل بر مبنای آنچه در روی کاغذ بود، رفتار نمیشد. حالا بگذریم از آن که تعدادی از مکاتب اصلاً از پایه تخیلی بودند و فقط در روی کاغذ وجود داشتند تا پول آن به جیب کسی برود.
۸صبح: براساس تعریف کلیشهای و معمول که گفته میشود معلم چراغ و رهنمای جامعه است. این امر در نصاب آموزشی افغانستان چهقدر واقعبینانه است؟ معلمان در بحث اکثریت، واقعاً توانایی تدریس و نقش هدایتگری را داشتهاند؟یا به تعبیر مدرنتر، معلمان چهقدر توانستهاند تفکر خلق کنند و فلسفه آموزش و پرورش را حداقل خودشان درک کرده باشند؟ جایگاه این مساله در نصاب آموزشی چگونه تعریف شده است؟
ساقی: بگذارید مثالی برای شما در این مورد بیاورم. در یکی از مکاتب ولایت ما [غور] یک آخوند که شاید در علوم دینی تخصص داشت، مضمون زبان فارسی را تدریس میکرد. من در یک سمینار با او کار کردم. مفکورهاش این بود که تدریس زبان فارسی را هر آخوند و هر آدم به قول او سیاهی خوانی، میتواند انجام بدهد. میگفت کار سختی نیست. خطهای فارسی است. بدون اینکه من تدریس کنم، شاگردان آن را یاد دارند.
خوب، چنین اندیشهای، دنیا را از پندار خود میشناسد و هنگام تدریس، بر اساس اهداف آموزشی و براساس نصاب تعلیمی، کار نمیکند، بر اساس تصور و تخیل خودش کار میکند. شما میدانید که مثلاً دستور زبان فارسی که در کتابهای مکتب، به صورت پراکنده وارد شده است، یک بحث کاملا تخصصی است. معلمی که در این مورد آمادهگی و دانش کافی نداشته باشد، نمیتواند، برای شاگرد، چیزی منتقل کند و پروسه آموزش را ثمربخش بسازد.
حالا مکاتبی هم بودند و هستند که ۱۲ صنف دارند و چهار نفر معلم. معلمی که در هیچ رشتهای تخصص ندارد، اما ناچار است همه مضامین را تدریس کند. یکی از ضعفهای اصلی نظام جمهوری و حتا یکی از عوامل شکست، نداشتن معلم خوب بود. «خفته را خفته کیکند بیدار.» با پولی که وزارت معارف برای یک معلم میداد، طبعاً، معلم خوب، نمیتوانست با وزارت معارف کار کند. میرفت دنبال انجیاوها، موسسات بینالمللی تا حقوقی بگیرد که نانش را کفاف کند.
۸صبح: شما مدت زیادی بهحیث استاد در تربیه معلم غور ایفای وظیفه کردید. کارکرد تربیههای معلم را چهگونه میدیدید؟ بسیاریها میگفتند که جمعی از ماموران وکارمندان برای سند گرفتن میروند و در آن جا درس و آموزشی وجود ندارد، این برداشت از بیرون چهقدر با واقعیتهای درونی تطابق داشت و حداقل در موسسهای که شما تدریس میکردید؟ و حالا که از ساختار رسمی معارف حذف شده، چهقدر میتواند مفید یا مضر واقع شود؟
ساقی: تربیه معلم از اساس برای پرکردن خلای کمبود معلم برنامهریزی شده بود. زمانی که اکثریت معلمان فارغ ۱۲ یا زیر ۱۲ بودند، وجود تربیه معلم منطق داشت و برای ارتقای ظرفیت معلمان بدون شک مفید بود. شما اگر بهجای معلمی که تا صنف ششم درس خوانده یا طلبه بوده، معلم چهارده پاس داشته باشید، یک گام به جلو است. اما دو ضعف اساسی در این مورد وجود داشت. یکی این که بسیاری معلمانی که به تربیه معلم میآمدند، در واقع فارغ ۱۲ نبودند و اسنادشان ساختهگی بود. اگر کسی دوازده سال مکتب خوانده باشد دو سال آموزش تخصصی در تربیه معلم برای او بسیار مفید خواهد بود. مشکل دیگر این بود که کسانی در عمل معلم بودند که شایستهگی و توانایی معلمی را نداشتند. تربیه معلم، برنامه ارتقای ظرفیت است. اما وقتی ظرفیتی از قبل نباشد، چه چیز را باید ارتقا داد. ما دانشجویان در تربیت معلم داشتیم که وقتی برای ادامه تحصیل دو سال دیگر به دانشگاه رفتند، شاگرد اول صنف شدند، اما اینها بسیار محدود بودند. برای بسیاری معلمان به دلیل نداشتن ظرفیت معلمی، تربیه معلم چیزی جز راهی برای ساختن سند ۱۴ نبود.
وقتی در تمام ولایات دانشکده تعلیم و تربیه ساخته شد و صدها لیسانس تعلیم و تربیه در جامعه بیکار بودند، لذا علت و جودی تربیه معلم از میان رفت. وقتی لیسانسه تعلیم و تربیه بیکار بود، استخدام چهارده پاس منطقی نداشت.
اما به باور من کدرهای بسیار مجرب و مسوولی در تربیه معلم در سرتاسر افغانستان وجود داشتند که امروز یا بیسرنوشتند، یا از وزارت معارف بیرون شدند. بسیار مفید بود اگر اینها براساس یک امتحان تخصصی به دانشگاههای ولایات گلچین میشدند. اینها علاوه از تخصص، بیست سال برنامههای مختلف ارتقای ظرفیت را سپری کرده بودند و به نظر من، از بسیاری جوانانی که در سالهای پسین در دانشگاه بهحیث استاد جذب شدهاند، آمادهگی و تخصص بیشتری داشتند. البته طبعاً در میان چند هزار استاد تربیه معلم، افراد با ظرفیت پایین نیز کم نبودند.