«کرونا را جدی بگیرید»، «در خانه بمانید»، «مرگ یک بیمار مصاب به کرونا در هرات»، «شمار رویدادهای مثبت کرونا در افغانستان به مرز ۳۰۰ مورد رسید»، «هر ده دقیقه یک نفر در ایران بر اثر کرونا فوت میکند»، «شمار جانباختهگان کرونا در ایتالیا از چین هم بیشتر شد»، «گسترش سریع کرونا در مسکو» و…
اینها نه بریدههایی از دیالوگهای فلمهای ترسناک هالیوودیاند و نه هم جلوههایی از آشفتهگی و پریشانخاطری شخصیتهای داستانهای هدایت و کافکا. پخش این آگهیها و سرخطهای خبری، برای رسانهها و وزارت صحت عامه، یک ادای مسوولیت است. هدف اساسی میتواند فقط اطلاعرسانی و برانگیختن حس مسوولیت فردی در قبال حفظ سلامتی و زنده ماندن باشد.
اما آمار روزافزون مبتلایان و جانباختهگان کرونا در جهان و نبود درمان قطعی این بیماری، بار چنان نگرانی سنگینی را بر دوش انسان امروز گذاشته است که سادهترین توصیههای پیشگیرانه طبی هم، نقش عوامل تشدیدی در افزایش مشکلات روانی را ایفا میکنند.
برای نخستین بار نیست که انسان با پیدایش و گسترش سریع یک شیوع جهانی یا global pandemic روبهرو میشود، اما برای نخستین بار است که با حجم بزرگی از حرفهایی در مورد یک بیماری روبهرو میشود و لحظهبهلحظه خبر مرگومیر انسانهای مصاب به این بیماری، از دورترین نقاط دنیا به خانهاش سرازیر میشود.
هرچند در سالهای 1919 تا 1920 میلادی، پاندمی انفلونزای اسپانیایی ثلث نفوس جهان را مصاب کرد و بین 17 تا 50 میلیون انسان را به کام مرگ کشاند، اما واهمه آن بیماری کشندهتر از COVID-19، به این سرعت و شدتی که ویروس کرونا همهی جهان را تکان داده است، نبود.
در جهان امروز، که کوچکتر از یک دهکده است، فشار روانی ناشی از بحران COVID-19 سنگینتر از تمام فشارهای روانی ناشی از بیماریهای ساری و کشنده در طول تاریخ بشر شده و تا هنوز هیچ اطمینانی درباره زمان عبور از این بحران نیست. اینجا است که گم کردن راه زندهگی، آزاردهندهتر از مرگ میشود و انسانها نمیدانند چگونه زندهگی کنند، نمیتوانند کار کنند، سفر بروند، تحصیل کنند، تفریح کنند و همهی ابعاد زندهگی را تاریک میبینند. ترس روزافزون از گسترش بیماری، حس ناتوانی در درمان و تحمل یک بلاتکلیفی جانکاه، سرچشمه انرژی روانی را میخشکاند. انسانها انگیزه لازم برای زندهگی کردن را از دست میدهند و آرامآرام به سمت یک مرگ تدریجی اندوهبارتر از مرگ جسمی، که همانا مرگ روانی است، کشانیده میشوند. مرگ روانی زمانی اتفاق میافتد که انسان شروع میکند به پذیرش مرگ و هیچ کس را تکیهگاه روان خود نمیپندارد. اینگونه مرگ را، در روال عادی زندهگی، بیشتر بیماران مصاب به بیماریهای لاعلاج و افراد مسن تجربه میکنند. اما بحرانآفرینی پیدرپی بحران کرونا، احساس بلاتکلیفی و قریبالموت بودن را چنان تعمیم داده است که گویا هر انسانی محکوم به مرگ است و در سلول خود چشم به راه لحظه پایان نشسته.
بازتاب رسانهای نخستین اقدامات برای گریز از این حالت روانی در بعضی کشورها را در این روزها میتوان دید؛ رقصیدن در بالکن خانه، ورزش و سرگرمی در خانه، رقص نگهبان باغ وحش ملبورن استرالیا برای سرگرم کردن مردم در روزهای قرنطینه و دهها مورد دیگر. این سرگرمیها نخستین واکنش انسان در برابر یک سردرگمی میان مرگ و زندهگی است. این خبرها بیشتر از آدرس کشورهایی پخش میشود که نیازهای زندهگی افراد تأمین است و غم نان ندارند.
اینجا، در کشوری که دههها است بار سنگین وحشت و فقر و بیماری را بر دوش میکشد، تحمل بحران روانفرسای کرونا کاری است بس دشوار. میزان آسیبپذیری روانی مردم این کشور را نمیتوان با مردم دنیا مقایسه کرد. این ویروس، قبل از منتن کردن جسم تعدادی از ساکنان این جغرافیا، ذهن آشفته همه را منتن کرده است. ذهنهایی که مواد خام رشد خود را از محیط آلوده به فقر و دهشت گرفتهاند، با توصیههای سرسری چند عالم دین و باید و نبایدهای شعاری وزارت صحت عامه بیشتر نگران میشوند.
اگر نهادهای مسوول در زمینه طرح و اجرای برنامههای موثر برای کنترل وضعیت روانی غفلت کنند، مردم نه تنها با آسیبهای روانی زمان شیوع کرونا، بلکه سالها با اختلال استرس پس از آسیب روانی کرونا دستوپنجه نرم خواهند کرد. تجارب کشورهایی که بیشترین مبتلایان و قربانیان ویروس کرونا را دارند، نشان میدهد که سن بالا یگانه عامل خطر نیست. افرادی که مشکلات روانی و اعتیاد دارند، نیز در خط اول آسیبپذیری قرار دارند.
شعارهایی چون حفظ تماس با دوستان از راه دور، محدود کردن اخبار، ترک شبکههای اجتماعی، مطالعه و پیشنهادهای روزافزون دیگر برای گریز از حس تنهایی و ترس، موثریت گذری دارند و شاید دیری نگذرد و این کارها خود، در رده عوامل تشدید بیماریهای روانی شامل شوند.
وزارت صحت عامه باید تدابیر جدی روی دست گیرد تا به صورت موازی و همزمان با اقدامات درمانی و پیشگیرانه بیماری کرونا، در کنترل آسیبهای روانی این پاندمی دست به کار شود.