گروه طالبان از روزی که به قدرت برگشته دایم با مردم، جامعه جهانی و سازمانهای بینالمللی درگیر بوده است. هیچ بخش زندهگی و اجتماع از شر این گروه مصون نمانده است. اقتصاد، صحت، فرهنگ، تعلیم، کار و آزادی هر کدام از تهاجم طالبان آسیب دیده است.
گزارشهای سازمانهای بینالمللی پر از کارنامههای سیاه طالب است و وضعیت مردم ما در تریبونهای بینالمللی از جهات مختلف دردناک توصیف میشود. سازمانها و افراد دخیل در ارزیابی شرایط حقوق بشری افغانستان دایم هشدار میدهند، و اکنون برای همه روشن است که دوام این وضعیت خطرات بسیاری را برای منطقه و جهان نیز در پی خواهد داشت. با آن که جهان هنوز با طالبان مشغول دادوستدهای آشکار و پنهان میباشد و کشورهای ذیدخل در تماس با این گروه از همدیگر پیشی میجویند، اما وضعیت ناگوار مردم را در گزارشهایشان نمیتوانند انکار کنند. سازمانهای بینالمللی و نهادهای دولتی بسیاری خواهان همکاری جهان برای تغییر وضعیت شدهاند. بیشتر پیشنهادهای رسمی بر افزایش همکاری با طالبان و تشویق آن گروه به اصلاحات، تاکید دارند.
سخنگویان طالبان در واکنش به انتقادها و پیشنهادهایی که از خارج دریافت میکنند، به پاسخهای تکراری و کلیشهای بسنده کرده و ارزیابیهایی را که از سیاستهای ضد بشری طالبان و تاثیرات ناگوار حاکمیت آن گروه بر وضعیت مردم میشود، رد میکنند و ادعا دارند که شرایط کشور از هر جهت در حال بهبود است. آنان انتقادهای خارجی و اعتراضات مردم افغانستان را مغرضانه، خلاف اسلام و غیرواقعی عنوان میکنند.
شکی نیست که گزارش هر سازمان خارجی و بینالمللی نسبی است و نمیتواند تصویر کامل از وضعیت کشور ترسیم کند. در عین حال، تجربه ما از حضور و دخالت وسیع سازمانهای بینالمللی در چند دهه اخیر در افغانستان ثابت کرده است که آن سازمانها بیطرف نیستند و اهداف و خواستههای تمویلکنندهگان را در قضاوتها و موضعگیریها لحاظ میکنند. با این حال، در شرایط کنونی که صداهای مخالف در داخل افغانستان سرکوب شده، در گزارشهای نهادهای بینالمللی میتوان گوشههایی از واقعیتهای جاری را مشاهده کرد. آنچه را طالبان در این گزارشها رد میکنند، برای باشندهگان افغانستان روشن است و با زندهگی روزمره خود آنها را به تجربه میگیرند.
طالبان در انکار واقعیتها رفتار بسیار خام و ناشیانه دارند، و تصور میکنند که با انکار میتوانند واقعیت را تغییر دهند. آنان گزارشهایی را که تا حدود زیادی با نرمش در برابر طالبان تهیه میشود و معمولاً با توصیههایی همراه است که به سود تحکیم اداره آن گروه میباشد، به یک قلم و بدون پرداختن به جزییات و ارایه فاکت و استدلال، رد میکنند. طالبان همیشه این کار را کردهاند، چه زمانی که علیه حکومت افغانستان میجنگیدند، و چه اکنون که قدرت را در اختیار دارند. طالبان جهان را چون بیرق خود سیاه و سفید میبینند و همه چیز را به دو گروه طالبانی و غیرطالبانی تقسیم میکنند.
از نگاه طالبان هرچه همسو با منافع آن گروه و تحکیم قدرتش نباشد و در آن نشانههای دفاع از حقوق دیگران دیده شود، باید انکار و رد گردد، و هرچه به تمجید و حمایت طالبان گفته شود، حتا اگر آشکارا دروغ باشد، تایید گردد. آنان اسلام را برای این کار چون سپر استفاده میکنند و هرچه را دوست نداشتند غیراسلامی میخوانند. تلاش مردم افغانستان برای دسترسی به حقوق اساسیشان را ضد شرعی و غیراسلامی اعلام میکنند و انتقادهای نرم نهادهای خارجی را نیز دخالت در امور داخلی و مخالفت با نظام اسلامی میخوانند.
سران طالبان غیر از خود همه را ناحق میدانند و زیر عنوان شریعت، هر گونه جنایت و ستمی را توجیه میکنند. اگر تبصره و سخنی از سوی مسلمان، نامسلمان، خارجی یا داخلی شود که فرصت تبلیغات را برای آن گروه مهیا کند، آن تبصره و سخن را چون سند حقانیت خود علم و بسیار تبلیغش میکنند، در حالی که اگر کسی حتا از درون طالبان نقدی به تصامیم ضد مردمی آن کند، به تخریب و ناحقگویی متهم میشود. از همینرو، رهبر طالبان انتقاد درونگروهی را نیز منع قرار داده و به زیردستانش توصیه کرده که از انتقاد علنی همدیگر و اداره گروه اجتناب کنند و در عوض کمبودها را خصوصی مطرح سازند. نقد در اداره طالبان جای ندارد، و رابطه رهبر و پیرو، امیر و مردم، طالب و غیرطالب یک سویه و مبتنی بر اطاعت است.
انتظار دیگری هم نمیتوان از طالبان داشت. این گروه عقبمانده، روستایی، زاده محیط قبیلهای و مدارس افراطی نمیتواند چون دولت مشروع و مردمی عمل کند و در آن نقد و پاسخگویی تشویق گردد. پرسش این است که چرا سیاستمداران غیرطالب، کشورهایی که سالها زیر عنوان مبارزه با تروریسم در کشور ما جنگیدند، و حتا گروهی از تحصیلکردهگان و فعالان مدنی در سالهای منتهی به توافقنامه دوحه مشغول ترویج روایت متفاوتی از طالبان بودند و آن گروه را از جایگاه تروریستی و ارتجاعیاش به منزلت سیاسی کشیدند و انتظارات واهی در جامعه ایجاد کردند؟ چرا هنوز کشورها و حلقاتی انتظار دارند آن امارت سیاه به نظام مشروع تبدیل شود؟
این محاسبه نادرست نسبت به طالبان باعث شده است که یک گروه تروریستی شدیداً عقبمانده بر ملتی حاکم شود، میلیونها تن از شر آن کشور را ترک بگویند، زنان از تعلیم و کار محروم گردند و مردان نیز به غلامان و اسیران آن گروه تنزل یابند و در پوشش، طرح موی و ریش، باورها، کار و رفتار خود حق انتخاب نداشته باشند و از طالبان دستور بگیرند؛ جامعه به قهقرای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی سقوط داده شود، فقر و گرسنهگی بیداد کند و رشتههای اجتماعی و خانوادهگی فرو بپاشد.
گزارشهای نهادهای خارجی در ثبت وضعیت و فاش کردن جنایات طالبان مهم است، اما تا زمانی که مماشات و همکاری با طالبان جریان داشته باشد، این گزارشها دردی را دوا نخواهد کرد. دولتهای ذیدخل شاید دست از توجیه همکاریهای خود با طالبان بر ندارند، اما همه میدانند که آنها در شکلگیری وضعیت کنونی سهیمند.
اگر سازمانهای بینالمللی، از جمله سازمان ملل متحد، کشورهای منطقه، ابرقدرتها و سیاستمداران وطنی که فقط انتظار میکشند، نتوانند برای نجات مردم ما از شر این گروه ظالم دست به اقدام بزنند، باید منتظر اتفاقات بسیار ناگوارتر بود. تداوم ستم طالبانی نظم و امنیت منطقه و جهان را با خطر مواجه خواهد ساخت و گروههای افراطی را برای تعقیب مسیر طالبان تشجیع خواهد کرد.