یکصدوچهار سال پیش، امانالله خان استقلال افغانستان را در حضور نماینده امپراتوری بریتانیای کبیر در کابل اعلان کرد. این اقدام امانالله گرچه در آغاز با واکنش تند بریتانیا روبهرو شد و جنگ سوم افغان و انگلیس را در پی داشت، اما سرانجام با امضای معاهده راولپندی، استقلال کشور از سوی امپراتوری بریتانیای کبیر بهرسمیت شناخته شد. امانالله در شرایطی استقلال افغانستان را اعلان کرد که اوضاع منطقه تغییر کرده بود و دولت تازه تاسیس بلشویکها در شمال کشور امیدواریهای زیادی به خلقهای در بند استعمار داده بود. با اعلان استقلال افغانستان از سوی امانالله، اتحاد جمهوریهای شوروی به رهبری لنین، نخستین کشوری بود که دولت تازه امانی را بهرسمیت شناخت و حرکت شاه جوان را اقدام آزادیبخش و انقلابی در برابر استعمار خواند. امانالله با استفاده از فرصتها و فضای مساعد جهانی (پشتیبانی اتحاد شوروی پیشین، آلمان و ترکیه) خلاف موج معمول جامعه سنتی و عقبمانده، دست به تلاشهای گستردهای برای مدرنیزه کردن اقتصاد، سیاست و فرهنگ افغانستان زد. اما این تلاشها که میکانیکی و شتابزده از بالا صورت گرفت، بهدلیل نداشتن زیربنای مادی با مخالفت مردمی که بویی از مدرنیسم نمیبردند و به یکبارهگی همه داروندار فرهنگی و ارزشهای مقدسی را که سالها در پناه آن زیسته بودند در حال مرگ و نابودی تصور کردند، روبهرو شد.
مردم میترسیدند که مبادا برنامههای اصلاحی امانالله که از جمله به زنان اجازه میدهد تا حجابشان را دور بیندازند، مانند مردان به مکتب بروند و از حقوق برابر با آنان برخوردار شوند، شیرازه رسم و رواج پوسیده و انسانستیز جامعه سنتزده و خرافاتی آنها را از هم بپاشد. این نگرانیها در کنار عوامل دیگر از جمله افزایش فساد اداری در نهادهای دولتی بهتدریج سبب اصطکاکهای جدیتری شد و امپراتوری بریتانیا که در کمین افغانستان نشسته بود، بیشترین استفاده را از آن کرد و سرانجام زمینه برای سقوط دولت امانی فراهم شد. به این ترتیب، دموکراسی و مدرنیسم امانی و فرصتهای خوب بهدستآمده، پیش از بهرهوری کامل از میان رفت.
روزگار امانالله با دوران پس از یازدهم سپتامبر 2001 که بهدنبال سرنگونی رژیم نخست طالبان فرصتهای تازهای در اختیار افغانستان قرار گرفت، قابل مقایسه است. فرصتها در این دوره نیز کم نبود. افغانستان پس از یک فراموشی دوباره در محور توجه جهانیان و قدرتهای بزرگ قرار گرفت؛ دموکراسی با اصول و قواعدش وارد کشور شد؛ آزادیهای مدنی برقرار و فضای سیاسی بازتری روی کار آمد. افغانستان همچنان در زمینههای حقوق بشر، حقوق زنان و اقلیتهای قومی به دستاوردهایی نایل آمد. اما این پیشرفتها که در تاریخ افغانستان بیسابقه خوانده میشد، پس از به قدرت رسیدن دوباره طالبان در ۱۵ آگست ۲۰۲۱ با سرنوشت مشابه برنامههای اصلاحی امانالله روبهرو شد. طالبان بهعنوان یک گروه بدوی تمدنستیز مثل شورشیان جاهلی که به جان امانالله و برنامههای اصلاحطلبانهاش افتاده بودند، بر بیشتر دستاوردهای خوب بیستساله افغانستان خط بطلان کشید. گویی ما در یک دایره تاریخی در گردشیم و مدام پس از یک تجربه متفاوت، بهقول غبار، دوباره جامه چرکین گذشته را به تن میکنیم.
در حال حاضر، افغانستان از رژيمی برخوردار است که نه مشروعیت داخلی دارد و نه هم مشروعیت بینالمللی. اما این رژیم با اکت عجیب و غریبی، خود را مستقلترین و مشروعترین حکومت میداند و مدعی است که زیر بار هیچ کشور اشغالگری نمیرود. این استقلالبازی همهساله در ۲۸ اسد، روزی که تاریخ رسمی آن را روز «استرداد استقلال» افغانستان میداند، با شدتوحدت بیشتری به نمایش درمیآید.
سران طالبان که در ۲ سال گذشته با دروغپردازی و لافزنیهای انزجارآور بر مردم حکومت کردند، «سالگرد استقلال» را فرصتی یافتهاند که میتوان با استفاده از آن به تبلیغات دروغ و عوامفریبی دمودامن بیشتری داد.
رژیم پوشالیای که در نتیجه معامله با امریکا روی کار آمده، ثبات نیمبند اقتصادیاش را مدیون کمکهای نقدی هفتهوار این کشور است، از دو سال به اینسو از سازمان ملل مشروعیت گدایی میکند، و همچنان وابستهگیاش به پاکستان مثل آفتاب روشن است، بهگونهای استقلالاستقلال میکند که گویی مستقلترین حکومت دنیاست و جهان باید آزادیاش را مدیون آن باشد! پُررویی و لافِ گزاف هم که حدی دارد مگر نه؟ میخواهند باور کنیم که در جریان این همه سال که با اشاره بیگانهگان دست به جنگ و جنایت در افغانستان میزدند، از استقلال و آزادهگی دفاع میکردند.
یکی از ویژهگیهای گروههای مزدور و نیابتی این است که همواره خود را مدافع ارزشهای ملی جا میزنند تا وابستهگیشان به قدرتهای بیرونی را لاپوشانی کنند. طوری وانمود میکنند که گویا هرگز حاضر به معامله روی این ارزشها نیستند. اما در حالی که اکت بیگانهستیزی، «جنگ علیه کفار» و «استرداد استقلال» طالبان غلیظتر از دیگران است، مزدورتر و وابستهتر از بقیه تشریف دارند. آنهایی که اینهمه هیاهوی «استقلال» و »رهایی از چنگ اشغالگران» بهپا کردهاند، با کوچکترین نشانه مثبت از آدرس دولت امریکا از خود بیخود شده و فوراً خواستار تعامل با این کشور میشوند. خوب، اگر شما امریکا را از افغانستان بیرون کردهاید، چرا دست از دامان آن برنمیدارید؟ اگر استقلال این است که شما مدعی داشتن آن هستید، نهتنها که فرقی با مزدوری و وابستهگی ندارد، بلکه بدتر هم است. چون در این حالت، استقلال صرفاً یک اکت توخالی مضحک است که حتا از ظرفیت بالای عوامفریبی نیز برخوردار نیست. طالبان وقتی از استقلال و »شکست اشغالگران» لب به سخن میگشایند، با تمسخر مردم روبهرو میشوند. با اینحال، آنان هرگز از این ادعای خستهکننده دروغین خسته نمیشوند که رژیمشان مستقل است و زیر بار هیچ قدرت بیرونیای نمیرود.