پدیده فقر اقتصادی از اولیترین مشکل جوامع جهان سوم است، به گونهای که فقر با زندهگی مردم به صورت کاملاً پیچیده نهادینه شده است. البته نه اینکه از قدیم یا در سایر جوامع پدیده فقر وجود ندارد، بلکه فقر کشورهای در حال توسعه به خصوص در جامعه عزیزمان افغانستان از نوع فقر مطلق و نبود امکانات اولیه انسانی است. لذا شدت فقر در کشورهای فقیر به مراتب بیش از کشورهای ثروتمند و تعداد فقرای این کشورها به مراتب بیش از کشورهای ثروتمند است. این در حالی است که نوع فقر نیز در این کشورها با هم متفاوت است و میزان آن هم فرق میکند. در این میان ما میخواهیم ارتباط بین فقر و پدیده زیستمحیطی را بررسی کنیم و ببینیم که فقر چگونه به تخریب محیط زیست میانجامد.
فقر به عنوان بزرگترین عامل آلودهگی، ثبات سیاسی، همبستهگی اجتماعی و سلامتی جامعه ما را تهدید میکند. از نشانههای بارز فقر، میتوان به کمغذایی و سوءتغذیه، بیماری، اشتغال پایین و ناقص، افزایش نرخ مرگومیر در کنار افزایش نرخ زاد و ولد، مهاجرت، بیثباتی، ناامنی، معلولیتهای جسمی و روحی و تخریب محیط زیست و… اشاره کرد که هر یک به نحوی بر سلامت جامعه اثر میگذارد.
محیط زیست و چرخه فقر اقتصادی
فقر دارای چرخهی خاصی است و عامل مهمی در تخریب محیط زیست به شمار میرود. این پدیدهی جغرافیایی به صورت مختلف باعث نابودی بنیانهای حیات در اکوسیستم جهانی میشود؛ اما باید دید که این اتفاق چگونه میافتد؟ نخست باید ببینیم که مفهوم فقر اقتصادی و روابط حاکم بر آن چگونه است.
فقر دارای ابعاد متفاوتی است. فقر اقتصادی، فقر فرهنگی، فقر سیاسی، فقر جغرافیایی و… از جمله این ابعاد است. از دیگر جنبههای مهم فقر میتوان به فقر روستایی (Rural poverty) و فقر شهری (urban poverty) اشاره کرد؛ اما در هر بعدی میتوان بیان داشت که فقر حالت و شرایطی است که در آن، فرد قادر به تأمین نیازهای اساسی زندهگی خود نیست و در نتیجه، قوای جسمی و روحی او به تدریج مختل میشود و از پا میافتد. کمغذایی و گرسنهگی از مصادیق بارز فقر اند. از دیگر اثرات فقر میتوان به گسترش اعتیاد، ناامیدی، شیوع زور و تزویر و غیره اشاره کرد که مردم برای فرار از آن به هر اهرمی متوسل خواهند شد. لذا میبینیم که فقر اثرات زیانباری بر جامعه وارد میسازد که یکی از مهمترین آنها افزایش جمعیت است. افزایش جمعیت فشار بر محیط را شدت میبخشد و بدین طریق موجبات نابودی آن را فراهم میکند.
اما آنچه باید بدانیم، این است که در مجموع فقر به دو عامل اصلی برمیگردد؛ یا ناشی از عوامل طبیعی و محیطی است یا ریشه در عوامل انسانی دارد و گاه نیز ترکیبی از این دو عامل در کار است.
مدیریت غلط منابع و محیط، چرخهها و فرایندهای طبیعی، در حاشیه قرار گرفتن و انزوای جغرافیایی، دفن زبالهها در محدوده زراعتی یا شهری به خصوص در نواحی کوهستانی، عوامل فرهنگی و قومی، استثمار واسطهای و خصوصاً استثمار روستاها توسط شهر به شیوههای گوناگون، پراکندهگی سیاسی درونی و منازعات داخلی و از همه مهمتر فقدان انسان توسعهاندیش، آگاه، مدیر و مدبّر از مهمترین دلایل فقر در جامعه عزیزمان است. مردم فقیر و تهیدست برای بقا و زنده ماندن، از هر راهی استفاده میکنند. یکی از این مسیرها، تخریب محیط زیست و استفاده نامناسب از فضای زیستمحیطی است.
یکی از دلایل تخریب محیط زیست، نابرابری در دسترسی به منابع انرژی است. علیرغم افزایش بسیار زیاد منابع انرژی تجارتی، هنوز گروه کثیری از شهروندان در بسیاری از کشورهای فقیر و در حال توسعه مانند افغانستان برای گرمایش و پختوپز از هیزم استفاده میکنند که همین امر منجر به تخریب محیط زیست میشود. سالانه هزاران درخت در کشور ما تنها برای سوختن و ایجاد گرما از بین میرود. رابطهی میان فقر، قطع درختان و اثرات آن در مناطقی از زمین خصوصاً نواحی جنگلی، به دلیل فقر حاکم بر ساکنان در این نواحی، رابطهای مستقیم است. قطع درختان به عنوان ششهای زمین باعث کاهش سایهبان، افزایش گرما، کاهش تبخیر و تعرّق و کاهش نگهداشت آب میشود. از طرفی نیز بیابان را در کشور زیادتر میکند.
سوزاندن زبالهها مخصوصاً مواد پلاستیکی دودزا برای تولید گرما، نه تنها باعث آلودهگی میشود، بلکه بیماریهای زیادی را نیز ایجاد میکند. استفاده از زغالسنگهای نامرغوب، جان بسیاری را در فصل سرما میگیرد و موجب خفهگی و بیماریهای تنفسی میشود. در نهایت باعث میشود تا مردم فقیر جامعه ما به علت مصرف نادرست، بیماری را بر خود تحمیل کنند. در نهایت این جامعه است که هزینهی بیشتری را برای درمان فرد و بازسازی محیط زیست میپردازد که در دور باطل فقر گرفتار میشود.
به خوبی مشخص است که تا چه اندازه فقر و پایین بودن سطح معیشت مردم میتواند در استفاده از منابع سوختی و محیط زیستی اثرگذار باشد.
مدیریت همهگانی محیط زیست
شاید تنها راه حفظ محیط زیست در کشورهای جهان سوم به خصوص افغانستان، همکاری و نظارت همهگانی باشد. به عبارتی تمام مردم کشور باید آگاه شوند و با یک سیستم مرکزی همکاری کنند. سیستم مرکزی به نام حفاظت محیط زیست در کشور و در دولت تشکیل شود و قدرت اجرایی و قانونی نیز داشته باشد که با همکاری تمام مردم از طریق اطلاعرسانی جلو آلودهگی بیشتر را بگیرد. اطلاعرسانی نیز از طریق تلفنهای مشخص یا سایت یا شبکههای مجازی باشد. از طرف دیگر طرحهای زیستمحیطی برای تشویق مردم اجرا شود. درست است که مردم فقیر اند و فقر اثر مخربی بر محیط زیست دارد، اما با مدیریت همهگانی میتوان این ضررها را به حداقل رساند.
نتیجهگیری:
امروزه اندیشمندان زیادی در امر توسعهی پایدار و اکولوژیک عامل فقر را یک گزینهی اصلی دانسته و بر محو کامل آن انگشت گذاشتهاند. بنا بر این برای رسیدن به توسعهی پایدار، لازم است در گام نخست فقر میان جوامع، طبقات اجتماعی و شکاف عمیق طبقاتی برطرف شود؛ زیرا فقر به عنوان بزرگترین عامل آلودهگی، ثبات سیاسی، همبستهگی اجتماعی و سلامتی جامعه ما را تهدید میکند. از نشانههای بارز فقر، میتوان به کمغذایی و سوءتغذیه، بیماری، اشتغال پایین و ناقص، افزایش نرخ مرگومیر در کنار افزایش نرخ زاد و ولد، مهاجرت، بیثباتی، ناامنی، معلولیتهای جسمی و روحی و تخریب محیط زیست و… اشاره کرد که هر یک به نحوی بر سلامت جامعه اثر میگذارد.
فقر از طریق درختان جنگلی توسط خانوارهای فقیر، چراندن بیرویه حیوانات در مراتع، استفاده بیش از حد از اراضی مزروعی، نابرابری در دسترسی به منابع انرژی، تشدید خشکسالی، ساکن شدن افراد در نواحی اکولوژیکی خطرناک و… خانوادههای فقیر را در معرض تهدید قرار میدهد و آنها نیز بیهیچ اراده و اختیاری محیط زیست را با بحران مواجه میسازند. بنا بر این تأمین نیازهای رفاهی فقیرترین گروهها، اساسیترین امر در حفاظت از محیط زیست و مدیریت عمومی توسط دولت مسوول با همکاری همهگانی است.