اگر قسمت نخست این سفرنامه را مطالعه نکردید، لطفا به لینک زیر مراجعه کنید.
در جستوجوی صلح – سفرنامه قطر | قسمت اول
ساعت 9 صبح شنبه 22 سنبله، قرار بود مذاکرات آغاز شود، به ما گفته شده بود که ساعت 7:30 دقیقه صبح برای صرف صبحانه و پس از آن جهت رفتن به سمت تالار هوتل شرایتون، محل افتتاح گفتوگوها آماده باشید. چک شدید امنیتی برای ورود به تالار حکمفرما بود. چرا که مایک پمئو وزیر خارجه ایالات متحده و شماری از مقامات کشورهای متعدد در این مراسم حضور به هم میرساندند. من پیش از این در نشستهایی که یک وزیر خارجه از امریکا شرکت میکرد، حضور پیدا کرده بودم. در جاهای مختلفی متوجه شده بودم که مقامات امریکایی چک امنیتی را خودشان بر عهده میگیرند، اما در قطر خبری از این حرفها نبود و تعدادی از نظامیان خارجی از جمله امریکایی را دیدم که مجبور بودند مانند ما از گیتهای امنیتی و پس از بررسی و بازرسی عبور کنند.
نزدیک دروازه اصلی تالار، منتظر بودیم تا اجازه ورود بدهند. هیأت طالبان با لباسهای یکدست به سمت تالار آمد. خبرنگاران افغان همهی شان رفتند تا تصویر و مصاحبه بگیرند. هیچیک از اعضای هیأت طالبان با وصف تقاضاهای مکرر برخی از خبرنگاران، با رسانهها گفتوگو نکردند. خبرنگاران تصور میکردند که یک فرصت عالی را برای گرفتن دیدگاه طالبان در مورد مذاکرات صلح از دست دادهاند. سپس به خبرنگاران اجازه ورود داده شد. البته به این شرط که صرف برای 1 دقیقه عکس و تصویر بگیرند و سپس به محل ویژهای که برایشان در نظر گرفته شده است بروند.
طالبان به دروازه ورودی نزدیکتر بودند. خبرنگاران اول به سمت آنها رفتند. یکی از اعضای طالبان دستش را جلوی کمره خبرنگاران میگرفت و میگفت، تصویر و فلم نگیرید. ظاهرا او نمیدانست که دلیلی برای نگرفتن فلم، آنهم برای یک دقیقه از هیأت مذاکره کننده وجود ندارد. پس ما برای چه 3000 کیلومتر را طی کرده بودیم؟ من احساس کردم این کار عضو طالبان یک نوع خوش خدمتی محض بود برای اینکه کاری کرده باشد.
به هیچ عنوان نمیخواهم به آنچه در مراسم افتتاحیه از سوی پمپئو، وزیر خارجه قطر، عبدالله عبدالله، ملا برادر و وزرای خارجه چند کشور گفته شد دوباره بپردازم، چرا که آن لحظات به صورت زنده از شبکههای مختلف نشر میشد و میلیونها نفر آن را تعقیب کردند.
وقتی که نشست افتتاحیه به پایان رسید، اعضای هر دو هیأت باید برای گرفتن چای و کافه و نان تا حدود دو ساعت در حاشیه تالار میبودند. احساس کردم که اینکار عمدی است. البته تصور نمیکردم که خبرنگاران هم اجازه ورود به این بخش داشته باشند. ما بدون هیچ نوع سختگیریای وارد این بخش شدیم. اعضای هیأت حکومت افغانستان پیش از طالبان برای خود چای و کافه گرفته بودند. اما طالبان نه…
تردیدی ندارم که هر دو گروه برای مقابل شدنشان با چنین وضعیتی آمادهگی فکر کرده بودند. در ضمن تردیدی ندارم که امریکاییها به عنوان برنامهریز اصلی این نشست، عمدا تصمیم گرفته بودند که 2 – 3 ساعت هر دو هیأت را زیر یک سقف و بدون هر نوع برنامهی رسمیای با هم مقابل کنند تا بیشتر با یکدیگر اُنس بگیرند. در نهایت طالبان هم به صورت پراکنده برای گرفتن و چای کافه به سمت بوفه آمدند. در ابتدا، اعضای هیأت طالبان و حکومت هیچ نوع تماس و خوشوبشی با یکدیگر نداشتند. 19 سال جنگ کافی بود که زیر یک سقف، داخل یک سالون و از یک بوفه چای و کافه گرفتن نتواند آنها را به یکدیگر نزدیک سازد. خبرنگاران یکی – یکی به سراغ نمایندههای حکومت وطالبان میرفتند تا نظرشان در مورد امروز را بپرسند. آرام – آرام به نظر میرسید که یخ دیپلوماسی هر دو هیأت در حال شکستن است. حین فلمبرداری و نشر زنده یک ویدئو متوجه نزدیک شدن عبدالسلام حنفی یک عضو هیأت مذاکره کننده طالبان و محمد ناطقی عضو هیأت مذاکره کننده حکومت، به یکدیگر شدم. جهت تصویربرداری را به سمت آنها تغییر دادم. هر دو، یکدیگر را در آغوش گرفتند و تا اینجای کار، این تصویر، نخستین سکانس جالب از حاشیه مراسم افتتاحیه بود. ناطقی به حنیفی گفت من و تو «بوله» هستیم. من نمیدانستم بوله یعنی چه ! اما در جستوجوهایی که کردم، تصور میکنم که بوله در لهجه هزارهگی معنای «پسر خاله» را میدهد. محمد ناطقی از قوم هزاره و حنفی از ازبیکهای افغانستان است. این تصویر سپس در رسانههای اجتماعی همرسانی شد و شاهحسین مرتضوی مشاور فرهنگی رئیس جمهور ضمن نشرش در صفحه فیسبوک خود، نوشت: «فضا صمیمانه است.» البته برداشت شخصی من از متن آقای مرتضوی این بود که او با کنایه، چنین یادداشتی را درج فیسبوک خود کرده است. بعدا آقای ناطقی من را پیدا کرد و گفت: «چی کردی؟ عکس مره کجا روان کردی؟ که اینقدر سر و صدا ایجاد کرده؟» گفتم من ویدئوی مستقیم نشر میکردم و ممکن است کسی از روی ویدئو عکس گرفته باشد. ناطقی گفت که مرتضوی با من اصلا روابط خوبی ندارد و از هر حربهای علیه من استفاده میکند.
کمتر چنین فرصتی پیش میآمد که خبرنگاران بتوانند زیر یک سقف و حین خوشوبش از حکومت افغانستان و طالبان فلم و عکس بگیرند. من با نادر نادری، فوزیه کوفی، غلام فاروق مجروح، ناطقی، حفیظ منصور، سید سعادت منصور نادری، ایوب انصاری و شمار دیگری از اعضای تیم حکومت در مورد نشست صبح حرف زدم. همه از نشست روز نخست خرسند بودند ولی تأکید داشتند که راه دور و دراز و دشواری را پیش رو دارند. باید به سراغ نمایندههایی از طالبان میرفتم. این سوال که امروز چقدر برای شما امیدوار کننده بود را تقریبا از همه میپرسدم اما از طالبان سوالهای دیگری نیز بود که باید پرسیده شود. به سراغ داکتر نعیم وردک سخنگوی طالبان رفتم. من نمی دانم او داکترا دارد یا نه و اگر دارد در چه رشتهای اما او از همه اعضای طالبان با ظاهری متفاوتتر حاضر شده بود. موهای بلندی داشت و لباس نسبتا کلان هم بر تن داشت. وقتی او را «آقای وردک» خطاب کردم، گفت که به من تنها داکتر نعیم بگوئید و تخلصم را وردک نگوئید. قبلا در یک خبرگزاری خوانده بودم که داکتر محمد نعیم «فرد خشک مزاج، کم حرف و مذهبی» است. محمد نعیم وردک به عنوان سخنگوی دفتر سیاسی طالبان به جای سهیل شاهین سخنگوی پیشین این دفتر از سوی رهبری طالبان تعیین و اکنون به صورت رسمی به کار آغاز کرده است. از او پرسیدم که با چه تفاوتی نسبت دهه هفتاد به دوحه آمدید؟ گفت آنزمان جنگ بود و ما فرصتی برای فکر کردن به مسایل مدنی و حقوق بشری نداشتیم. گفتم حالا اگر شامل حکومت شوید، نظرتان در مورد حقوق زنان و اقلیتها چیست؟ گفت که آنها مطابق اصول اسلامی دارای حقوق هستند. گفتم واضح تر بپرسم، زنان و مردان زیر یک سقف درس خواهند خواند؟ گفت: هرگز ! و شریعت به ما چنین اجازهای را نمیدهد.
عاجل متوجه حضور عباس استانکزی معاون تیم مذاکره کنندهی طالبان شدم. چند دقیقه قبل با چند عضو دیگر طالبان هم گفتوگو کرده بودم، انصافا رفتار بسیار خوبی داشتند و به خوبی به سوالهای ما پاسخ میدادند. بر خلاف آنها، استانکزی اصلا تصمیم نداشت مثل آنها باشد. خیلی کوتاه پرسیدم که آقای ستانکزی در ترکیب هیأت شما چرا هیچ زنی حضور ندارد؟ گفت: «ای سوال ره پرسان نکو» و رفت. پس از نشر ویدئوهای زیادتر که به صورت زنده از صفحه فیسبوک 8صبح نشر میشد. چند دقیقه نیاز به استراحت داشتم. چایم را گرفته و داخل سالون گفتوگوها شدم. چیزی حدود 20 تن از طالبان آنجا نشسته بودند. پرسیدم که شما عضو هیأت مذاکره کننده هستید؟ گفتند نه ما «هیأت مراقب» هستیم. گفتم هیأت مراقب یعنی چی؟ گفتند که هیأت مراقب یعنی که ما کار هیأت مذاکره کننده طالبان را نظارت و در ضمن آنها را حمایت میکنیم. در میان آنان فرماندههان جبهات جنگ، اعضای دفتر سیاسی طالبان در قطر و چند زندانی پیشین در گوانتانامو نیز حضور داشتند. هیچیک آنان علاقهای به مصاحبه نداشتند. اما برای اینکه با زوایای پنهان طالبان آشنا شوم از آنها خواستم تا بدون دوربین و به صورت آفد ریکارد کمی توضیح بدهند. این نخستین باری بود که بعد از سال 2001 کنار چندین تن از اعضای طالبان نشسته بودم. گفتم حالا هیچ دوربینی روشن نیست و من به عنوان یک شهروند افغانستان و نه به عنوان یک خبرنگار، با شما حرف میزنم. گفتم: «میدانید که همه مردم از جنگ و خونریزی خستهاند؟» از قطر و زیباییها و بیلدینگهایش گفتم و اینکه شاید این قصرها و بلند منزلها نیز با زحمت کارگرانی از افغانستان ساخته باشد. جوابهایشان برای من جالب بود، آنها نمیگفتند که ما هم میدانیم مردم خسته شدهاند، بلکه میگفتند «خود ما هم خسته شدهایم.» میگفتند که «هر کداممان چندین عضو خانواده خود را از دست دادهایم، جای ثابتی برای زندهگی نداریم و باید برای عبور از این وضعیت و زندهگی کنار هم به صلح برسیم.» پرسیدم که چرا پس هنوز انتحار و انفجار جریان دارد؟ گفتند که «ما تعهد کردیم که به شهرهای کلان حمله نکنیم.» گفتم: «حمله به امرالله صالح در یک شهر کلان نبود؟» یک تن از میان آنها که در هرات نیز زندهگی کرده بود گفت که مسوولیت آن حمله را طالبان بر عهده نگرفتند. لبخندی زدم و گفتم درست است که بر عهده نگرفتند، اما من و شما میدانیم که قصه کجاست. هیچیک شان در جوابم، هیچ چیزی نگفتند.
کمی آنطرف یک گروه 3 نفره طالبان نشسته بودند. از آنها خواستم که خودشان را معرفی کنند. مهمترین فرد در میان آنها کسی بود به اسم «عمار یاسر» عضو دفتر سیاسی طالبان در قطر … عمار یاسر 5 عضو خانواده اش از جمله برادر و یازنهاش را در جنگهای 19 ساله اخیر از دست داده بود. او هم از خستهگی و از طولانی شدن جنگ حرف میزد و میگفت دعا کنید که جنگ به پایان برسد. گفتم دستهای پنهان خارجی اجازه میدهند؟ گفت: «اگر افغانها بخواهند بله …»
از آنجا خارج شدم و کنار هیأت حکومت آمدم. یادم آمد که قرار بود حنیف اتمر وزیر خارجه کشور نیز سخنرانی کند. یک عضو تخنیکی حکومت گفت که طالبان با صحبت اتمر در این نشست مخالفت کردهاند. دوباره به طالبان برگشتم تا واقعیت را بپرسم. یکی از اعضای هیأت طالبان گفت که اصولا باید از هر دو هیأت یک – یک تن صحبت می کردند و ملا صاحب «برادر» مخالفت کردند. چند دقیقه بعد، یک کارمند وزارت خارجه آمد و به خبرنگاران گفت که آقای اتمر امروز ساعت 3 کنفرانس خبری دارند. من متوجه شدم که آقای اتمر حالا تصمیم دارد همان نگفتههایش را از تریبون رسانهها بگوید.
از حاشیههای جالب دیگر برای من، حضور نوجوانان کم و سن و سالی بود که به عنوان تنظیم کنندهها کنار طالبان بودند. چیزی شبیه دانشآموزان مکاتب که موظفان «انظباطی» اند. رنگ لباسهایشان سیاه و لنگیهای کوچکتری بر سر داشتند. اطمینان دارم که همه آنها در دوران جنگ 19 ساله اخیر به دنیا آمده اند و مربوط به نسل گذشته طالبان نبودند.
زمانی که ما با شماری از اعضای هیأت مصاحبه میگرفتیم متوجه حضور 3 خبرنگاری شدم که گویا از آدرس طالبان موظف شده بودند. کسی به نام بصیر افغان نزد نادر نادری رفت. این خبرنگاران دو – سه سوال مشخص داشتند که به دو زبان پشتو و دری درج کاغذ شده بود. این سوالات را هر بار از روی کاغذ می خواندند. سوالهایی که شاید اعضای هیأت با توجه به فضای نسبتا مطلوب آن لحظات، هرگز انتظار پرسش نداشتند. از میان همه خانمها و آقایان عضو هیأت، طالبان به سراغ دو عضو جوان هیأت رفتند. نمیدانم – اما احتمالا این کارشان عمدی بود. باتور دوستم و خالد نور با رسانهها به حد کافی گفتوگو نکردهاند. گفتوگو با رسانهها کار دشواری است. خبرنگاران طالب، از روی کاغذ این سوال مشترک را پیهم می پرسیدند. اصلا برای شان مهم نبود که چه پاسخی دریافت میکنند. چون واقعا این دو خبرنگار نه سواد خبرنگاری داشتند و نه هم شم روزنامهنگاری …
بعدا یک عضو حکومت خبرنگاران رسانههای آزاد کشور را متهم به نپرسیدن سوالهای سخت از تیم طالبان کرد، افسوس خوردم. من شخصا دو عنصر اساسی را در دوحه را دنبال میکردم. این که با واقعیتهای طالبان بیشتر آشنا شوم و به عنوان یک شهروند افغانستان، قصد آسیب رساندن به پروسه صلح را نداشته باشم. این در گذشته طالبان چه کردهاند را چه کسی نمیداند؟ اما برای ما مهم بود که رویکرد آینده طالبان چیست. آنها چه تصمیمی در مورد آینده زنان افغانستان دارند؟ اقلیتها چگونه به حقوق شان دست خواهند یافت؟ آزادی بیان چه سرانجامی خواهد داشت؟ چه نوع حکومتی مورد بحث دو طرف خواهد بود؟ آیا زندهگی ما در آینده با محدودیتهایی روبهرو خواهد شد؟ اینها سوالاتی بود که جوابشان به من مهم بود. قیاس خبرنگاران رسانههای آزاد و مستقل با خبرنگار طالبان که از روی کاغذ سوالهایی میپرسید که برایشان دیکته شده بود، اصلا به مزاج من خوش نخورد.
باید جهت صرف غذای چاشت به سالونی میرفتیم که در آن همه مهمانان مشترکا و کنار هم غذا میخوردند. لحظه به لحظه اعضای هر دو هیأت بیشتر به هم نزدیک میشدند. اطمینان یافتم که همه اینها عمدی است … در سالون غذاخوری خوری با صحنههای جدیدتری روبهرو شدم. مثلا همولایتیهای هر دو هیأت یکدیگر را پیدا میکردند. متوجه شدم که شماری از اعضای هیأت حکومت چندان علاقهای ندارند که از آنها حین خوشوبش با طالبان عکس بگیریم. در یکی از صحنهها متوجه شدم که معصوم استانکزی وزیر صلح در حال بغلکشی و احوالپرسی با یکی از اعضای طالبان است. دوربین را گرفتم که عکس بگیرم. یکی از همراهان آقای استانکزی گفت: «عکس نگیر!» گفتم:«اینجا مگر برای صلح و در آغوش کشیدن هم نیامدید؟» همین کافی بود که او اجازه بدهد … اما کمی دیر شده بود و یک عکس نه چندان جالب توانستم ثبت کنم.