پس از روی کار آمدن طالبان در افغانستان، بیش از هر زمان دیگری نشانههای خستهگی و درماندهگی در همه ابعاد زندهگی شهروندان این کشور را با وضاحت تمام میتوانید ببینید. همه خسته و درمانده شدهاند و وضعیت طوری پیش میرود که تصور میکنی همه چیز در زندهگیات به بنبست رسیده است و دیگر امیدی نیست. در موجودیت یک گروه تروریستی که بر همه چیز اعمال نفوذ کرده و سعی دارد کوچکترین زمینههای نفسکشیدن آزادانه را هم از مردم بگیرد، و از جانب دیگر، جهان نیز عملاً کشوری بهنام افغانستان را به فراموشی سپرده و میخواهد از راه تعامل غیررسمی هم که شده با طالبان کار کند، سخن گفتن از امید اگر احمقانه نباشد، بیش از حد خوشخیالانه و غیرواقعی است. اما این وضعیت اسفبار و ناامیدکننده مختص ماست نه تروریستها و هوادارانشان. آنان که سرشار از امیدند و حق هم دارند که خوشبین باشند. چون وضعیت جاری در افغانستان بر وفق مراد آنان پیش میرود و همه چیز به سود طالبان و همراهانشان نظم و نسق یافته است. در چنین وضعیتی، طبیعی مینماید که تروریستها خوشبین و شاد و سرحال باشند. به بیان دیگر، در روزگار فاجعهبار کنونی، تنها تروریستها خسته و درمانده نیستند و تصور میکنند که شادابی و سرزندهگی را بیش از هر زمان دیگری تجربه میکنند؛ بقیه مردم که سهمشان از زندهگی زیر سلطه توحش طالبانی تنها فاجعه، تلخکامی، فقر، شکست و درماندهگی است.
درست است که سقوط افغانستان بهدست طالبان بهیکبارهگی رخ نداد و درست زمانی آغاز شد که همه چیز عالی و در کمال خوشبینی به نظر میآمد؛ اما تیر خلاص پانزدهم آگست 2021 بر پیکر جمهوریت جعلی کرزی – غنی، نقاب از چهره همه چیز برداشت. تا پانزدهم آگست تنها بخشی از واقعیت بد را میدانستیم و هنوز کاملاً از توهم رها نشده بودیم. میدانستیم که دولت مورد حمایت غربیها در فساد و بیکفایتی غرق است؛ با این حال کسی تصور نمیکرد که دولت مزبور به آن سادهگیای که در پانزدهم آگست شاهدش بودیم، سقوط کند. فسادزدهگی نهادهای غیردولتی را نیز به خوبی میدانستیم؛ اما هنوز این توهم وجود داشت که ممکن است آنان به حدی فاسد و دروغگو نباشند که ما چند ماه پس از سقوط کابل بهدست طالبان در عمل تجربه کردیم. حتا انسانهای با هوش و ذکاوت بالا هم بهخصوص در شرایط دشوار و بحرانی بهسادهگی فریب دغلبازان و خدعهگران حرفهای را میخورند؛ دزدانی که بیست سال به بهانه دفاع از حقوق بشر، دموکراسی و آزادی بیان، تا حدی که ممکن بود پول خارجیها را چاپیدند و حتا پس از سقوط کابل بهدست طالبان نیز در جریان روند تخلیه، هرچه در توان داشتند از فرصت پیشآمده به سود خود و خانوادههایشان بهرهبرداری کردند. تنها در شرایط بحرانی است که واقعیتها خودشان را بهگونه کامل و قطعی نشان میدهند.
در روزهای بحرانی و فاجعهبار پس از سقوط کابل بود که ما با چهرههای فاسد، دروغگو و خاینی آشنا شدیم که پیش از این نقاب انسانیت، رفاقت، بشردوستی، عدالتپسندی و فسادناپذیری به رخ کشیده بودند و عدهای را به حدی اغفال کردند که حتا پس از پانزدهم آگست نیز تصور میکردند حساب آنان از حساب بقیه جداست. اما آنچه پس از سقوط کابل با آن روبهرو شدیم، دردناک، تا حدی غافلگیرکننده و یاسآور بود. در دوونیم سالی که از به قدرت رسیدن طالبان میگذرد، همه چیز ذات و ضمیر واقعی خودش را نشان داده است؛ از سیاستگران و دولتمردان فاسد، ریاکار و خاین گرفته تا فعالان مدنی و رسانهداران فریبکار و وندگیر. یکی از مزیتهای سقوط کابل بهدست طالبان این بود که همه توهمها فرو ریخت و نمایش کاذب صداقت و ایمانداری تا حدود زیادی جایش را به نمایش واقعیت بد خالی کرد. حتا آنانی که تصور داشتند گروه طالبان مثل قبل نیست و تغییر کرده است، حالا با گوشت و پوست خود حس کردهاند که این گروه تغییرپذیر نیست.
پس، مزیت روی کار آمدن طالبان این است که دیگر کمتر کسی به توهم رفاقت و وجدان انسانی دچار میشود. این در واقع یک مزیت نیست، اوج نقطه بحران اعتماد است، بحرانی که به نظر نمیرسد بهسادهگی از میان برود. یک نظم سراسر فاسد و جعلی که غربیها در شکلدهی به آن نقش زیادی داشتند، منجر به گسترش و نهادینهشدن فساد به همه عرصههای زندهگی شده و جامعهای را ایجاد کرده بود که دروغ و ریاکاری ارکان اساسی و پایهای آن را تشکیل میداد. زورمندان و دولتمردان بسیار دروغ میگفتند و فساد میکردند بدون آنکه کمترین هزینهای پرداخت کنند. حالا که طالبان روی کار آمدهاند تغییری در وضعیت کلی جامعه نیامده است و تنها زمامداران فاسد و دروغگو جاگزین شدهاند. دزدان قدیمی رفتهاند و دزدان جدید آمدهاند؛ البته با این تفاوت که در آن جمهوریت فسادزده و بحرانی دستکم روزنههای اندکی برای نفس کشیدن و اعتراض نسبت به وضعیت موجود، بود که در امارت طالبانی حتا همین روزنهها هم از مردم دریغ شده است. اما این وضعیت دیر یا زود رفتنی است. شرایط بد و فاجعهزده آسیبپذیرتر از هر وضعیت دیگر است و قرار نیست تا ابد باقی بماند.
در حال حاضر تروریستها از بحران بیاعتمادی، درماندهگی و شکست در میان شهروندان افغانستان سود میبرند و تا میتوانند به بحران موجود دامن میزنند. اما زمانی که طالبان خسته شدند و یا وادار به پذیرش خستهگی و درماندهگی شدند، وضعیت تغییر خواهد کرد. مردم بهجای پذیرش انزوا و تن دادن به خستهگی و شکست باید کاری کنند که این حس بد را به جبهه مقابل انتقال دهد نه اینکه خودشان را زمینگیر کند. درماندهگی و سکوت در برابر جنایتهای روزافزون طالبان نه تنها کارساز نیست، بلکه سبب تشجیع و تشویق هرچه بیشتر تروریستها میشود. باید هزینههای «فتح» افغانستان بهدست تروریسم را بالا ببریم. راه رسیدن به این هدف، مقاومت به هر شیوه ممکن در برابر طالبان است.