دوشنبه هفته گذشته ساختمان کنسولگری ایران در شهر دمشق، پایتخت سوریه، از سوی اسراییل آماج حمله موشکی قرار گرفت که در پی آن هفت عضو سپاه پاسداران بهشمول محمدرضا زاهدی، فرمانده مهم نیروی قدس، کشته شدند. حملات اسراییل علیه منافع ایران در خاک سوریه تازهگی ندارد و بارها تکرار شده، ولی پس از حمله حماس بر خاک آن شدت بیشتر گرفته است. این که تلآویو در شرایط حاد فعلی بخواهد مراکز دیپلماتیک را هدف قرار دهد، برای بسیاری قابل پیشبینی نبود. موضع تهران در برابر حملات پیهم اسراییل مبتنی بر بیتفاوتی نبوده، ولی زیاد جدی هم نبوده که بتواند قناعت هوادارانش را حاصل کند. بسیاری حمله هفته گذشته را دومین حمله ویرانگر علیه منافع ایران پس از ترور قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه، توسط امریکاییها در خاک عراق میدانند.
اکنون توپ در میدان تهران است و نگاه دنیا معطوف به واکنش آن است. مقامهای ایرانی هر کدام به نوبه خود حمله را نکوهش کرده و از انتقام سخت حرف زدهاند. در این که ایران واکنش نشان خواهد داد، جای تردید وجود ندارد، ولی تردید در نحوه واکنش است. اسراییل ظاهراً برای دفع تهدید احتمالی از جانب ایران آمادهگی کامل گرفته است. حتا رسانهها از تعطیلی سفارتخانههای تلآویو در بسیاری از کشورهای دنیا خبر دادهاند. شاید طرف ایرانی هم روی حمله انتقامجویانه دارد میاندیشد. لذا، پرسشی که مطرح میشود این است: واکنش جمهوری اسلامی در برابر حمله اسراییل چهگونه خواهد بود؟
قبل از پرداختن به پرسش فوق، نیاز است به پرسش دیگری پرداخته شود تا راه برای فهم کمیت و کیفیت واکنش طرف ایرانی قدری باز شود: چرا اسراییل خطر حمله بر یک مکان دیپلماتیک را پذیرفت؟ در پاسخ به این سوال توجه به چند نکته شاید عاری از فایده نباشد:
یکم، حمله بر منافع ایران در خاک سوریه از سوی اسراییل از پیامدهای حمله حماس بر خاک این کشور است. دولت بنیامین نتانیاهو اعلام کرده بود کسانی را که حمله هفتم اکتوبر را سازماندهی کردهاند، یکی پی دیگر ترور خواهد کرد. به همین خاطر صالح العاروری، عضو ارشد حماس، در لبنان ترور شد. ترور فرماندهان حزبالله و مستشاران نظامی ایران در سوریه نیز به قصد انتقامگیری از حمله هفتم اکتوبر است. برخی رسانهها گزارش دادند که شاخه نظامی حماس با نشر پیامی در محکومیت حمله بر کنسولگری از نقش محمدرضا زاهدی در سازماندهی حمله هفتم اکتوبر تقدیر کرده است؛ چیزی که تهران به آن واکنش نشان نداده و در بیانیه شاخه سیاسی حماس نیز نیامده است. مزید بر آن، شورای ایتلاف نیروهای انقلاب (شانا) که گفته میشود یک جریان اصولگراست با نشر بیانیهای از نقش آقای زاهدی در طراحی حمله هفتم اکتوبر ستایش کرده است. در حالی که مقامهای رسمی جمهوری اسلامی قبلاً از بیاطلاعی خود خبر داده بودند.
دوم، دولت نتانیاهو به هیچ یک از اهداف اعلامی خود در غزه بهگونه کامل دست نیافته است: رهایی کامل گروگانها، شکست کامل حماس و غیرنظامیسازی کامل غزه. البته که دست بالا را دارد و شاید هم با دوام جنگ به هدف خود نایل شود. اما شرایط جاری بر وفق مراد آن نیست. برای نمونه، شهروندان اسراییل بار دیگر به خیابان برگشتهاند که کنار رفتن نتانیاهو و راهاندازی انتخابات مجدد شعار اصلیشان است. حتا بنی گاتس، عضو کابینه جنگ اسراییل، از برگزاری انتخابات زودهنگام حمایت کرد؛ خواستی که با واکنش منفی نتانیاهو مواجه شد: «انتخابات زودهنگام به فلج شدن کشور، تفرقه، صدمه به جنگ در رفح و آسیب مرگبار به احتمال معامله برای آزادی گروگانها منجر خواهد شد.» همچنان چاک شومر، سیاستمدار معروف یهودی و رییس اکثریت دموکرات سنای امریکا، از درخواست بنی گاتس حمایت کرده که خالی از تاثیر نیست. لذا، نتانیاهو برای آن که درخواستها برای راهاندازی انتخابات را نادیده گیرد، در پی برجستهکردن تهدیدات خارجی است تا همه بهزعم او در برابر دشمن مشترک متحد شوند. یا هم به قصد کمایی کردن پیروزی شاید خواسته باشد خطرپذیری کند.
سوم، صدور قطعنامه آتشبس از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد مبنی بر برقراری آتشبس فوری و پایدار در غزه نیز میتواند یک عامل موثر باشد. امریکا این بار پشت اسراییل را خالی کرد و به قطعنامه رای ممتنع داد. موضع امریکا در خصوص حمله زمینی گسترده بر رفح نیز در نقطه مخالف دولت نتانیاهو قرار دارد. اگر واشنگتن موافق میبود، شاید ارتش اسراییل ماهها قبل وارد رفح میشد. همین چند روز قبل، چارلز براون، رییس ستاد مشترک ارتش امریکا، گفت که کشورش همه تسلیحات مورد نیاز اسراییل را فراهم نکرده است، به این دلیل که جو بایدن ملاحظاتی دارد. تازه کارزار درخواست از بریتانیا مبنی بر عدم فروش اسلحه به اسراییل نیز بالا گرفته است. همین دو روز قبل دونالد ترمپ، رقیب انتخاباتی جو بایدن، که از حامیان جدی نتانیاهو بود، اظهار داشت که وی در جنگ افکار عامه در برابر حماس شکست خورده است. شورای حقوق بشر سازمان ملل نیز قطعنامه ممنوعیت صادرات اسلحه به اسراییل را تصویب کرده است. لذا، در نظر دولت نتانیاهو حمله بر منافع ایران راه ساده برای جذب حمایت مجدد دولتهای غربی است. اجتناب امریکا، بریتانیا و فرانسه از محکومیت حمله اسراییل نشان از حساسیت آنان در برابر جمهوری اسلامی دارد.
چهارم، سفر مقامهای رده اول جنبشهای حماس و جهاد اسلامی به ایران نیز خالی از تاثیر نیست. اسماعیل هنیه، رییس دفتر سیاسی حماس، در گرماگرم صدور قطعنامه شورای امنیت به ایران رفت و با استقبال گرم مقامهای این کشور مواجه شد. همزمان با آن، زیاد النخاله، رهبر جهاد اسلامی، نیز از چندی به اینسو در تهران حضور دارد. هردو در کنفرانسهای خبری جداگانه با مقامهای ایرانی حضور یافته و پیرامون جنگ غزه و چالشهایی که دامنگیر دولت نتانیاهو است، صحبت کردند. نخاله هنوز در تهران است و در راهپیمایی موسوم به روز قدس نیز حضور یافت. شاید تماشای این وضعیت برای اسراییل گران آمده و خواسته که واکنش نشان دهد.
پنجم، رد پای امریکا را هم میتوان در ماجرا مشاهده کرد. با آنکه این کشور ادعا کرده از اقدام اسراییل مطلع نبوده، ولی به نظر نمیرسد که اینگونه باشد. برای نمونه، نماینده روسیه در شورای امنیت، در پاسخ به ادعای بیخبری واشنگتن گفت: «امریکا که همیشه به اطلاعات دست اولش افتخار میکند، اما در خصوص حمله بر کنسولگری ایران اطلاعاتی بهدست نیاورده و این باورکردنی نیست.» ایالات متحده اگر مخالف میبود، دولت نتانیاهو شاید این جسارت را به خرج نمیداد. شاید دولت جو بایدن به دلیل کشته شدن سه نظامی کشورش در حمله پهپادی گروه کتایب حزبالله از آسیبزدن به منافع ایران آن هم بهگونه غیرمستقیم ناخرسند نباشد. دولت بایدن با آنکه مواضع شبهنظامیان را در عراق و سوریه هدف قرار داد، ولی ادعا میشود که بازدارنده نبوده است. اینکه ایران به نشانی امریکا از طریق دولت سویس پیام فرستاده نیز جالب توجه است؛ چون اسراییل را نیروی نیابتی آن میداند، چنانکه ایالات متحده شبهنظامیان عراقی، لبنانی، یمنی، فلسطینی و… را نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی میداند.
واکنش جمهوری اسلامی ایران چهگونه خواهد بود؟
1- حمله مستقیم بر خاک اسراییل یکی از گزینههاست که این البته متاثر از شدت حمله آن بر منافع تهران در خاک دمشق است. گزینه فوق در شرایط حاد جاری اگر ناممکن نباشد، زیاد ضعیف به نظر میخورد که این نیز متاثر از چند عامل است:
یکم، حمله مستقیم از جانب ایران بر خاک اسراییل شاید طرفین را ناگزیر از ورود به درگیری تمامعیار و دامنهدار کند؛ چیزی که حاکمان و شهروندان ایران نمیخواهند. اگر هم چنین نشود، موثریت، بازدهی و بازدارندهگی حمله نیز مهم است که اگر به دست نیاید، زیانش از سکوت کمتر نخواهد بود. البته نفس ورود به جنگ فارغ از این که علیه چه کشوری باشد، زیانبار است. جنگ به اقتصاد پویا، تکنولوژی مدرن و حمایت داخلی نیاز دارد که دولت ایران اگر از آن محروم نباشد، زیاد هم بهرهمند نیست. داشتن متحد خارجی نیز مهم است که به پیمانه اسراییل ندارد. برای نمونه، روسیه و چین بهمثابه دو عضو دایم شورای امنیت حتا موفق به صدور بیانیهای از آدرس این شورا در محکومیت حمله بر منافع ایران نشدند. در حالی که جمهوری اسلامی در تقابل با غرب روی مسکو و بیجینگ زیاد تکیه دارد.
دوم، مهمتر از آن، طرف ایرانی گمان میکند که اسراییل بهگونه عامدانه در پی کشاندن پای جمهوری اسلامی به جنگ است؛ گمانی که خیلی ضعیف به نظر میخورد. حسن روحانی، رییس جمهور پیشین ایران، نیز در بیانیه خود مدعی شده که اسراییل در پی منطقهایسازی جنگ است و ایران نباید این فرصت را به آن دهد: «رژیم اسراییل با این حمله در صدد هدف شوم گسترش دامنه جنگ در منطقه است که بدون تردید با تدبیر مقام معظم رهبری خنثا خواهد شد.» گمان فوق به این دلیل ضعیف مینماید که اسراییل اصولاً به دنبال کشاندن پای امریکا در منطقه به حمایت بیشتر از خود است نه لزوماً شعلهور کردن جنگ منطقهای. در گیرودار فعلی باز شدن جبهه جدید به زیان اسراییل است تا سود آن. به فرض که پای ایران به جنگ کشانده شود، پیامد آن خلق فضای راحت برای حماس است؛ چیزی که تلآویو نمیخواهد. اگر دولت نتانیاهو قصد ورود به جنگ مستقیم با ایران را میداشت، حمله تمامعیار بر مواضع حزبالله در مرزهای شمالیاش در نزدیک به شش ماه گذشته خوبترین بهانه بود. نتانیاهو فقط میخواهد تهدید احتمالی از جانب ایران را داغ و زنده نگه دارد تا حمایت دولت بایدن را از دست ندهد. جو بایدن نیز پس از حمله با نتانیاهو تماس گرفت و به وی وعده حمایت در برابر ایران را داد. در کنار آن، پاسخنگرفتن اسراییل از سوی جمهوری اسلامی طی این همه مدت آن را در تداوم حمله بیپروا کرده است.
اینکه اسراییل بخواهد واشنگتن و تهران را بهگونه مستقیم وارد جنگ تمامعیار کند، نیز محقق نخواهد شد. دولت بایدن به دلایل زیادی با ایران وارد جنگ وسیع و دامنهدار نمیشود؛ چون که استراتژی امریکا برای مهار ایران مبتنی بر گزینههای کمهزینه است نه جنگ تمامعیار هزینهبر. در بازه زمانی حاضر، انتخابات امریکا مهمترین دلیل میتواند باشد. یکی از آفتهای جنگ با ایران بلندرفتن بهای نفت است که این در بحبوحه انتخابات به زیان دولت بایدن است. تهران و واشنگتن میدانند که رویارویی مستقیمشان فقط یک برنده دارد: اسراییل. به فرض که ایران و اسراییل نیز شاخ به شاخ شوند، واشنگتن تنها کاری که انجام خواهد داد، حمایت همهجانبه از تلآویو است؛ کاری که در جنگ غزه و اوکراین دارد انجام میدهد.
سوم، حمله حماس بر خاک اسراییل و زیانهای برجامانده از آن میتواند برای ایران پیروزی تلقی شود، با آنکه در سازماندهی آن دخالت نداشته است. جمهوری اسلامی میتواند پرهیز از حمله مستقیم بر خاک اسراییل را با حمله هفتم اکتوبر توجیه کند؛ به این معنا که آن حمله تا جایی نتیجه حمایتهای قبلی تهران از حماس بوده که پیامد آن نیز حمله بر کنسولگری بوده است. همچنان فرض تهران این است که رویارویی مستقیم با اسراییل جنگ غزه را از یادها خواهد برد و شاید هم شرایط در آنجا طوری رقم بخورد که به نقش آن بها داده نشود.
در کنار موارد فوق، اگر به نحوه واکنش جمهوری اسلامی به قتل دیپلماتهایش در شهر مزار شریف، مرکز ولایت بلخ، توجه شود، میتوان مدعی شد که طرف ایرانی به حمله بر خاک اسراییل زیاد وسوسه نخواهد شد. با آنکه عمق فاجعه در آنجا نیز تکاندهنده بود، ولی تهران به جای حمله مستقیم گزینههای کمهزینهتر را آزمود. در حالی که طالبان نه توان اسراییل را داشتند و نه هم حمایت غرب را.
2- استفاده از شبهنظامیان اسلامگرای شیعی که بسیاری آنها را نیروهای نیابتی میخوانند، میتواند بهحیث یک گزینه مطرح باشد. سخن از استفاده از این نیروها نیست، بل سخن از موثریت استفاده از آنهاست. انصارالله یمن سرگرم گرفتاریهای داخلی است و به نظر نمیرسد که فراتر از دریای سرخ قدم بگذارد. شبهنظامیان عراقی که زیر نام مقاومت اسلامی عراق جمع شدهاند، کار جدی از پیش نخواهند برد. برای نمونه، این گروهها بیش از صد حمله علیه منافع واشنگتن در منطقه انجام دادند که در نهایت منجر به قتل سه نظامی امریکایی شد که تقاص آن را هم پس دادند. حماس و جهاد اسلامی در بند جنگ غزه گیر افتادهاند. تنها نیرویی که میتوان روی موثریت استفاده از آن قدری حساب کرد، حزبالله لبنان است؛ گروهی که اسراییل از ناحیه آن احساس خطر میکند. ورود حزبالله به جنگ تمامعیار با اسراییل لزوماً ورود جمهوری اسلامی در جنگ را به دنبال ندارد. تهران میتواند از حزبالله حمایت جدی کند و امریکا هم از اسراییل. اگر این اتفاق بیفتد جنگ وسیعتر از جولای 2006 را شاهد خواهیم بود. جریانی که از این وضعیت سود میبرد، حماس است و پیامد آن برای ایران نیز در مقایسه با حمله مستقیم بر خاک اسراییل سنگین نخواهد بود. البته روشن نیست که حزبالله با توجه به نگرانیهای داخلی لبنان و محدودیتهای موجود، به درخواست تهران مبنی بر آغاز درگیری تمامعیار با اسراییل رضایت میدهد یا خیر؟
3- یکی از گزینههای روی دست ایران میتواند انجام عمل بالمثل باشد؛ یعنی چیزی که اسراییل انجام داده است: حمله بر یک مکان دیپلماتیک. در بادی امر شاید این گزینه کمهزینهتر از دو گزینه اول جلوه کند، ولی با توجه به شرایط حاد جاری انجام آن دشوار و پیامد آن نیز سنگین خواهد بود. این گزینه اگر روی میز جمهوری اسلامی باشد، شاید به بعد موکول شود نه این روزها که اسراییل در همه جا آمادهباش است. اگرچه تلآویو در گذشته نیز ایران را به حمله بر منافع دیپلماتیک خود در کشورهای هند و گرجستان متهم کرده، ولی از سوی تهران به کرات رد شده است.
4- یک گزینه دیگر نیز میتواند روی میز باشد: توافق با امریکا و اروپا. دولت نتانیاهو که فقط به انتقام میاندیشد و حتا پروای گروگانها را نیز ندارد، متوجه پیامد جنگ احتمالی با ایران نیست، ولی امریکا و اروپا آن را خوب درک میکنند. ممکن است آنها به طریقی تهران را از واکنشی که منجر به رویارویی مستقیم با اسراییل شود، باز دارند. البته که مراعات حال ایران را نیز خواهند کرد. اگر فرض فوق درست باشد، شاید ایران از دولتهای غربی بخواهد که پشت اسراییل را در میدان غزه خالی کنند و جنگ در جایی که هست پایان یابد. همچنان در ساماندهی امور غزه پس از جنگ نیز به ایران، حماس و جهاد اسلامی نقش داده شود؛ چیزی که دولت نتانیاهو را بازنده اعلام میکند. با توجه به فرسایشیشدن جنگ غزه و ترس از منطقهای شدن آن، شاید موافقت دولتهای غربی در زمینه قابل حصول باشد. اگر چنین شود، این بیشتر به سود ایران است تا این که هزینه سنگین رویارویی مستقیم را متحمل شود.