نسیم ابراهیمی
برای محو خشونتها در کشور، «لویه جرگه مشورتی صلح» خواست «قرائت واحد از دین اسلام» را برای دولت، طالبان و علمای دینی مشوره داده است. بر مبنای این خواست، «تکثر» برداشتها از دین، سبب اختلافها و خشونتهای کنونی است و برای قطع خشونتها، تکثر برداشتها از امر دینی برداشته شود. لذا برداشت یکسان از دین و تطبیق دستورات دینی بر همان اساس، راه زندگی مسالمتآمیز است. آیا چنین چیزی امکان دارد؟
نخست، در حال حاضر، ما چیزی بهنام «اسلام واحد» نداریم که «قرائت واحد»ی از آن داشته باشم. جهان اسلامی ما از همان ابتدا به دو قطب تقسیم میشود: اسلام سنی و اسلام شیعه. هرکدام اینها، قرائتهای ویژهی خود را از دین اسلام دارد. اگر قرائتها یکسان باشد، یکی از اینها وجود ندارد. پس ما با یکسانسازی قرائت از دین اسلام، یک بخش آن را میخواهیم تا بهبخش دیگر آن ادغام کنیم، جدا از اینکه در درون هر قطب «اسلام» برداشتهای متعددی وجود دارد. چگونه میشود برداشتهای متعدد درونی را یکسان کرد و سپس همه را باهم مدغم ساخت. با چه راهکاری میتوان این کار را انجام داد و صلاحیت این کار بهچه کسی سپرده شود؟ در این صورت، برخورد ما با واقعیتهای تاریخ اسلام چه خواهد بود؟
واقعیت تاریخ اسلام، برداشتهای متفاوت از این دین است. بر همین اساس است که دین اسلام از «واحد بودن» برآمده است. بر اساس برداشتهای متفاوت به مرور زمان، مذهبها و فرقههای متفاوت مذهبی بهمیان آمده است. این واقعیتها، بهسادگی ره نپیموده، در برخی جوامع با «نفی» مواجه شده که سبب خونریزیها شده و در برخی از جوامع نسبتا با مدارا مواجه شده است. البته برداشتهای متفاوت از دین (اسلام) تنها در مذهبهای متفاوت اسلامی نیست. در عین مذهب اسلامی نیز برداشتها میتواند متفاوت باشد. مثلا تا چندی قبل، بنا بر برداشت اکثر مجتهدین«اسلام شیعه» زن نمیتوانست قاضی و یا حاکم (رییسجمهور) شود، ولی بنا بر برداشت جدید و مطالعات جدید دینی ــ شیعی، زن هم میتواند به این مقامها برسد. ولی این برداشت از سوی تمامی مجتهدین «شیعه» یکسان نیست، متفاوت است. با این تفاوت برداشتها چه میشود کرد؟ اگر تفاوت برداشتها و قرائتها برداشته شود، اندیشهی دینی چه میشود؟
بدیهی است که یکسانسازی «قرائت» و برداشت یکسان از یک امر، راهاندیشه و اندیشیدن را روی آن مسدود میسازد و در نتیجه ایستایی در همان نقطه صورت میگیرد. در این صورت، کسانی که در راساند براساس رأی خود برای دیگران دیکته میکنند تا برداشتشان از همان امر را بپذیرند. در امر دینی نیز چنین چیزی متصور است. وقتی تفاوت برداشتها برداشته شود، اندیشیدن در مورد دین در حالت ایستایی قرار میگیرد. کسانی بدون چون و چرا صلاحیت دینی مییابند و برداشتهای خود را بر دیگران اعمال میکنند. در این صورت، جامعهی دیندار، به یک «جامعهی بسته» مبدل میشوند. بر همین مبنا، اندیشیدن روی امر دینی و سپس پذیرش آن جای خود را به پذیرش قبل از اندیشیدن و تقلید میدهد و فرد دیندار به همان قرائت ارائه شده صرف «ایمان» میآورد، بدون آنکه اندیشهای در پی آن باشد. گروههای بنیادگرای دینی اسلامی همچون داعش، القاعده، حزبالتحریر و همین گروه طالبان در پی اعمال «قرائت» خود از دیناند. این گروهها همان قرائت دینی را که خودشان از اسلام دارند، میخواهند در جامعه اعمال کنند و بر اساس آن حکومت تشکیل دهند. خواست هرکدام این گروه «قرائت واحد» از دین اسلام به زعم خودشان است. نمونهی برخوردهای این گروهها را در چارچوب «قرائت واحد از دین اسلام» در چارچوب امارت اسلامی در افغانستان و همچنان دولت اسلامی در عراق و سوریه دیدیم.
از سویی هم، «قرائت واحد از دین اسلام» که تعریفی از آن از سوی «لوی جرگه مشورتی صلح» بهصورت دقیق ارائه نشده، در تضاد با قانون اساسی کشور است. در قانون اساسی کشور، آزادی بیان، آزادی اندیشه و آزادی عقیده تضمین شده است. جامعهی دموکراتیک، ملزومهاش آزادی بیان، فکر، عقیده و اندیشه است. در چارچوب آزادی بیان که قانون اساسی کشور آن را تعریف کرده، هر شهروند کشور حق دارد تا اندیشه و فکر خود را آزادانه ابراز کند و «قرائت» خود را از یک امر بیان کند. بدیهی است که در چنین حالتی، «قرائت» شهروندان صاحب اندیشه کشور از دین اسلام با مثلا «قرائت» ملا عمر از دین اسلام متفاوت است. بهگوه مثال، اگر «قرائت واحد» از دین اسلام به وجود آید که معلوم نیست چگونه قرائتی خواهد بود، چه تضمینی وجود دارد که دیدگاه بنیادگرایانه و سنتی مثلا در مورد حجاب زنان، آزادی جوانان، برنامههای تفریحی موسیقی و امثال آن تطبیق نشود؟ چه تضمینی وجود دارد که جلو اندیشه و همچنان اندیشیدن در مورد مسایل عقیدتی گرفته نشود و علیه دیگراندیشان «فتوای تکفیری» صادر نشود؟ حقوق فرقهها و مذاهب اسلامی چه خواهد شد؟