یک روز جمعهی اوایل پاییز است. از آن جمعهها که میل آدمی تنها کتاب و چای سبز هِلدار و یک گوشه دنج و آرام را میجوید. کتاب «بازمانده روز» از ایشی گورو را میخوانم. با خود وعده کردهام که تا مطالعه یک کتاب تمام نشده، سراغ دیگری نروم اما ترکِ این عادت دیرینه به هیچ وجه برایم آسان نیست. از زمانی که خواندن آموختهام همیشه دو یا سه کتاب را همزمان با هم میخوانم و این شاید عادت ناپسندی باشد که البته خود بر آن واقفام. القصه اینکه در حال خواندن بازمانده روز هستم که رنگ آبی روشن و تصویر زیبا و فریبنده یرقاصهی فلامینکو روی جلد اثر تازهی آقای «سید طیب جواد» مرا به سمت خود میکشد. عجب نامِ وسوسهانگیزی دارد این کتاب! «نخستین فلامینکو در سمنگان». کتاب ایشی گورو را موقتاً کنار میگذارم و این کتاب تازه منتشر شده را که چندی پیش طی محفلی با حضور سفیر جواد در کابل رونمایی شد، برمیدارم. نام کتاب شاید این ذهنیت را برای مخاطب ایجاد کند که محتوای کتاب حتماً با پرندهای به نام فلامینکو مرتبط است. چیزی که از دریچهی نگاه به ذهن خودم هم ورود کرده بود. اما وقتی کتاب را گشودم نویسنده مرا به دنیای دیگری برد. در آغازین برگهای کتاب قندهار زیبا که زادگاه نویسنده است، با زیبایی شگفتانگیزی پیش چشمم جان مییابد و قالب تصویر به خود میگیرد. قندهاری که حال بیشتر با انارش میشناسم و بس، اما به قلم نویسنده روزگارانی نه چندان دور با بوی «سیبزرد تیرماهی و فالوده» میعادگاه فرهنگ بوده و محل گشت و گذار جهان گردان خارجی. هوتلهایی دلچسب اما ارزانقیمت با گلهای نسترن سفید و معطر داشته و سینما و جمعی از جوانان پرشور که علاقهمند بایسکلسواری بودهاند. شهری که مردمش در سینمای منزل باغ، هفتهای یکی دوبار فلمهای امریکایی به تماشا مینشستهاند و خونگرم و مهماننواز بودهاند. متصل به همین روایتِ قندهاری، کابل افسونگر از قاب بیان نویسنده رخ مینماید. نویسنده در بیان کابل سخاوت و مهارت را در اختیار گرفته و با مرور خاطرات زیستهاش، دروازههای کابلی چنان فریبا و دلانگیز را مقابل چشمان بیننده باز میکند که محال است بتوان نخوانده از آن عبور کرد. کابل در کتاب سید طیب جواد روایت شهری است پذیرا و اهل مدارا و بخشش. سرشار از مهری تابنده که تمام گونههای فرهنگی، دینی و اجتماعی- سیاسی را در قلب خود جا داده است. کابلی که در آن از جنگ و انتحار خبری نیست و مردمانش رمانهای رهنورد زریاب و صادق هدایت و محمود دولتآبادی را با شوق سیریناپذیری میخوانند. کابلی که محصلانِ سادهدل و سادهزیستش از خوردن آیسکریم با قیفهای بسکویتی نهایت لذت را میبرند و زنانش آزاد و آزاده زندهگی میکنند. کابلی که نویسنده تجربه کرده و حال به رشتهی تحریر درآورده، رادیو دارد، سینما دارد، دانشگاه معتبر و معیاری دارد، دارالوکاله و معلمان فرانسویزبان، صوفی عشقری با مناعت طبع، احمد ظاهر افسانهای، میخانه و مسجد، مغازههای لوکس، سوپرمارکیت بزرگ حمیدی، مؤسسه نسوان، کافههای خواستنی، نشاط و جوانی و مجلههای خارجی و بازارهای پر جنبوجوش و کتابفروشیهای پاکیزه و دوستداشتنی دارد که آدمها را به ماجراجویی سوق میدهد و به زیستن در کابل علاقهمند میکند.
نویسنده در «نخستین فلامینکو در سمنگان» کوشیده است تجربیات نابش از زندهگی در جاجای افغانستان را بدون ویرایشهای خودخواهانه یا اغراقآمیز به مخاطب منتقل کند. در تمام بخشهای کتاب دلبندی و پایبندی نویسنده به سرزمین مادریاش افغانستان محسوس است. او در جوار پدری صاحب سواد و استاد دانشگاه قد کشیده و درس و دانش را در دانشگاه کابل که آن زمان یکی از مراکز علمی معتبر منطقه بود و همچنین در مراکز علمی آلمان و امریکا سپری کرده است. وی دیپلمات چیرهدست و ورزیدهای است که تجربههای فراوان و متنوع از سفرهای متعدد به نقاط جهان و آشنایی با فرهنگ و آداب مردمان ملل مختلف دارد که در کتاب قسمتهایی از آن را همراه با میل آشکارش به شبیهسازی زیباییهای جهان با شگفتیهای کشورش بازتاب داده است. نویسندهی کتاب سالها است در خواستگاه سیاست حرکت کرده و قدم برداشته، اما این کتاب بر خلاف رویهی معمول سیاستمداران کنونی که تنها خاطرات سیاسیشان را مکتوب میکنند، سرشار از رنگ و ذوق و قریحه ستودنی است و هیچ رنگ و لعاب سیاسی ندارد. نویسندهی نخستین فلامینکو در سمنگان تا حدودی اگزیستانسیالیست است و زندهگی در لحظه را دوست دارد. مضاف بر این که دیدهگانی تیزبین و ذهنی خلاق و حساس دارد که ظرافت و لطافت زندهگی را به بهترین شکل ممکن میتواند منعکس کند. کتاب سرشار از رنگ و تجربه و زیبایی زیسته شده است. بخشهایی خاطرات ناب نویسنده را در بر دارد، قسمتهای روایتگر علاقهی شخصی نویسنده به شاعر و نمایشنامهنویس مشهور اسپانیایی «لورکا» و بیان دلایل این علاقه و شباهتهای او با خودش و شخصیتهای آزادیخواه و روشنضمیر و بیپروای وطنی است. نویسنده در فصل سوم برخی از اشعارش را به مخاطب بخشیده که روح زندهگیخواه و پرشور او را به خوبی بازتاب میدهند. و در بخشهای پایانی گزیدهای از ترجمههای خودش از اشعار فدریکو لورکا را همراه با توضیحاتی در مورد اشعار گنجانده است که لحن خاصی از گویشهای کابلی قدیم را با خود دارد. شاید کتاب برای برخیها شیوهای نامتعارف داشته باشد، که نظم و نثر را به هم آمیخته و تابع قاعده نبوده است، اما روایت کتاب صادق است و جانمایهی آن تجربیات علنی و مشهود یک سیاستگر باهوش و باشعور که سعی داشته بیش از آنکه خستهگیها و کلافهگیهای سیاست را رنگ و روغن بزند و تحویل مخاطب بدهد، روح زندهگی سرشار از عشق و شادی و فرهنگ و زیبایی در لحظه زیستن و شاد زیستن را به خواننده هدیه کند. خوانندهگانی که نویسنده نیک میداند از جنگ و خشونت به ستوه آمدهاند و طاقتشان برای شنیدن خبرهای بد به سر رسیده است. او این کتاب را به چندین رنگ و بیان با نظم و نثر، با افسانههای کولیان اسپانیایی و رقص و موسیقی خاصی که به آن فلامینکو میگویند، و با تشبیهات دوستداشتنی از نزدیکی آدمهای جهان آراسته و در دست مخاطب گذاشته است. بازنماییهای او از کابل و قندهار و سمنگان خالص و شگفتانگیز اند و شاخصهای ریالیستی که در کتاب به آنها اشاره رفته قابل تامل و در خور توجهاند. تاکید نویسنده در گوشهگوشه کتابش از مهارت گاوبازان و اجرای این مراسم در اسپانیا گرفته تا تجربهی شکار در سمنگان و پذیرایی مردمان فقیر اما قانع و دلگشادهی آن، به امید بر زندهگانی و توجه به زیباییها و ظرافتهای آن است. نویسنده کوشیده بگوید در رقص و آواز فلامینکوی کولیان اسپانیا و اتن وطنی، گاوبازی سرزمینهای اروپایی و لاتین و بزکشی میهنی، شعرهای لورکای گرانادایی و صحافیهای صوفی عشقری، همه و همه یک روح مشترک جریان دارد و آن روح ناب زندهگانی، فرهنگ، پذیرش و شادی است. سید طیب جواد پایبند ارزشهای دنیای جدید است و انسانیت و آزادی را ارج مینهد. او در کتابش آزادانه و بدون ویرایش از علاقههای شخصی و لذتهای فردیاش سخن به میان آورده که آموزنده است. و نهایتاً معلومات کتاب و فهمی که در مورد وضعیت اجتماعی- فرهنگی افغانستانی نه چندان دور به میان میآورد؛ همچنان تجربههای متنوع زندهگی، از گوشههای دنیای غرب و درآمیختن آن به سبک سرزمینهای شرقی میتواند برای خوانندهی نسل جدید بسا آگاهیبخش و در عین حال حائز اهمیت و لذتبخش باشد و بر بالندهگی ساختاری گفتمان روشنفکری ما بیفزاید.