می خواهم درباره این رخداد خجسته فرهنگی سر سخن را با خاطرهای باز کنم؛ یکی از دوستان دوستدار کتاب و نوشتن که بر حسب عادت و نیاز، غالباً به کتاب خانه عامه سر میزده است، روزی به دانشجویی سرمیخورد که پس از سرکشی به تمام قفسههای کتاب این کتابخانه سرخورده شده و زبان به شکایت میگشاید که چطور ممکن است در کابل و در یکی از معتبرترین کتابخانههای افغانستان از بزرگترین شاعر افغانستان کتابی پیدا نشود. دوستم به او نزدیک می شود و پس از تعارف و آشنایی درمییابد که این مرد مسافری است از کشور همزبان و همسایه غربی ما که فرسخها راه پیموده تا برای پایاننامه دوره ماستریاش که درباره کارنامههای بزرگترین شاعر و پژوهشگر افغانستان و یکی از بزرگترین شاعران معاصر زبان پارسی است، در زادگاه شاعر مواد مورد ضرورتش را گرد آورد. این واقعه حجاب از واقعیت تلخی در باره شاعری برمیدارد که عمری برای ادبیات پارسی دری در افغانستان عاشقانه عرق ریخته است و حق مسلم استادی بر چند نسل پس از خود دارد.
استاد واصف باختری که نام اصلیاش محمد شاه می باشد در سال 1321 ش در مزار شریف به دنیا آمده و در مکتب باختر مزار شریف و لیسه حبیبیه درس خوانده است. او از دیپارتمنت دری دانشکده ادبیات دانشگاه کابل لیسانس گرفت و سپس دوره فوق لیسانس رشته فلسفه را در دانشگاه کلمبیا در امریکا به پایان رساند. مدتی در وزارت معارف در ریاست تالیف و ترجمه کار کرد، پس از تشکیل اتحادیه نویسندهگان افغانستان از سال های 60 تا 70 به حیث مدیر مسوول مجله ژوندون، ارگان نشراتی آن اتحادیه و عضو شورای مرکزی و شورای اجرایی و مسوول بخش شعر اتحادیه نویسندهگان فعالیت کرد و در توانبخشی به جریان شعر نو نقش شایسته داشت.
او در ادبیات معاصر از چهره های درخشانی است که کمتر کسی را میتوان برابر او نهاد. او از دهه چهل به اینسو در زمینه شعر، پژوهشهای ادبی، نقد و نظریه ادبی آثاری ممتاز پدید آورده است. از او تا کنون در حدود ده مجموعه شعر چاپ شده است. پژوهشهای فلسفی و عرفانی او در کتابی زیر عنوان «نردبان آسمان» که درباره جهان بینی مولانا است، گرد آمده است. کتاب دیگر او «سرود و سخن در ترازو» است که در مورد رسالهای از رشیدالدین وطواط در باب اوزان شعر دری و تازی است. از پژوهشهای دیگر استاد باختری میتوان از «گزارش عقل سرخ»، «بازگشت به الفبا» یاد کرد و از نبشتههای مهم دیگرش از «شعر و عناصر سازنده آن» و «فراز و فرود شعر معاصر دری» میتوان نام برد. همچنان یک مصاحبه او در مورد شعر معاصر دری با حسین جعفریان، خبرنگار ایرانی انجام یافته که زیر نام «در غیاب تاریخ» چاپ شده است. استاد باختری با آشنایی عمیقی که از ادبیات کلاسیک و نو فارسی داشت، شاعران نسل بعد از خود را زیر تربیت گرفت و با نوشتن تقریظ و اشارات تشویقی و روشنگرانه راه را بر شعر نو و هواخواهانش هموار کرد. محمدکاظم کاظمی میگوید: «واصف باختری جدیترین و حرفهایترین
برخورد را با شعر نو داشته است و شعر نیمایی باختری بیعیبترین شعری است که من در تاریخ شعر نو افغانستان دیده ام.»
کلیات اشعار استاد باختری که با طرح محسن حسینی و در 545 صفحه چاپ شده، در برگیرنده تمام شعرهای استاد به اضافه ترجمههای او است. این کتاب با یک دبیاچه از مهتمم و یک مقدمه از استاد رهنورد زریاب آغاز یافته است.
دیباچه از ضرورت چاپ کتاب و دشواریهای که در این راه مهتمم دیده است و معرفی بخشهای مختلف کتاب حکایت می کند و مقدمه استاد رهنورد زریاب در مورد جایگاه استاد در ادبیات معاصر و اهمیت اقدام به چاپ این کتاب اشاراتی دارد. این شعرها در پنج بخش دستهبندی شدهاند و چیزی که در این دستهبندی قابل توجه بود، تقسیم بندی شعرها بر پایه قالب است که پیش از این در سنت كلاسيك بر اساس الفبا و بر مبنای شيوههای نو غالباً بر پایه زمان سرایش بخشبندی میشدند. در این کتاب در بخش اول تمام اشعار در قالبهای گوناگون کلاسیک از جمله غزل، مخمس، قطعه، چارپاره و قصیده تحت عنوان «گذاری از آن رهگذاران پارین» گرد آمده است که غزل ها و سایر شعرهای استاد را از دهه ۴۰ تا ۷۰ احتوا میکند. زبان این شعرها به ترتیب از زبان حول و حوش مشروطیت آغاز و هرچه شعرها به زمان حاضر نزدیک میشوند، به پیمانهای به لحاظ شکل و محتوا نوتر میشوند.
بخش دوم کتاب شعر های نیمایی استاد را زیر عنوان” و این سان به دنبال سالار یوشیج رفتم” در بر می گیرد که در واقع اکثر ماندگار ترین اشعار استاد در همین بخش آمده اند. استاد اگرچه در غزل هم ید طولای دارد ولی عظمت کار هنری او بیشتر در این بخش به نمایش در آمده است. دانشمندان ادبیات بدین باور اند که میراث شعر نیمایی که از نیما شروع و باشاگردانش ادامه یافت، پس از اخوان ثالث با واصف باختری پایان می یابد. البته این سلسله مراتب بیشتر پهلوی تاریخی این قالب را در نظر دارد وگر نه در مورد مقایسه ی استاد با اخوان و دیگر نیمایی سرایان می توان بحث کلانی را دامن زد که در این مجال ما قصد آن را نداریم.
استاد در این بخش حافظه ی عجیب و قدرتمندش را به نمایش گذاشته است. می توان مدعی شد که در پهنه شعر نو پارسی از نیما تاکنون هیچ شاعری را نمی توان یافت که به لحاظ احاطه بر واژگان پارسی و به خصوص کاربرد گسترده آن ها در شعر، با استاد قابل مقایسه باشد؛ بسامد وسیع واژگانی که در ریتمی حماسی و مطنطن در شعر های نیمایی اش پدیدار گشته است، خاصیت منحصر به فردی به این شعر ها بخشیده است، به اضافه پیشگویی های شاعرانه، نگاه ژرف و علی به رخداد های زمانش و ذایقه شعریکه منحصر به جغرافیای سیاسی- اجتماعی افغانستان است. استاد در این قسمت به تبعیت از سنت قصه پردازی نیما و اخوان ولی در شگرد و نگاه خاص خودش قصه های نغزی پرداخته است که هرکدام حکایتی عمیق از جامعه و درد هایی است که استاد با مغز استخوان با مردمش حس کرده است؛ مثل اشک برزگر، عقاب از اوج ها، خوان هفتم و آنگاه و… استاد در این شعر ها نگاه تازه ای را برای ادبیات نو آغاز افغانستان به ارمغان می آورد و ظرفیت عظیم شاعرانه را در چشم انداز شاعران همگن و پس از خودش قرار می دهد.
بخش سوم این کتاب با عنوان طولانی” من از بیهقی و ازترک فرزانه پارسی گوی، بیاموختم این شگرد شگرف شبیخون زدن، برسپاه سیه پوش شب را!” شامل شعر های سپید استاد می باشد که استاد در این قالب نیز همان زبان نیمایی را حفظ کرده است ولی با مطول کردن طول سطر ها با عبارات متوالی و دراز و تصاویر دشوار فهم مانند این سطر بالا بلند بانوی بغداد باور های پرندین که ترکیبی است با ارکان متناوب که درک معنای شعر را برای مخاطبان متوسط دشوار می سازد. لحن استاد در این اشعار اندکی به سمت تغزل معطوف است و در واقع آمیزه ای است از حماسه و تغزل مثل شعر های آنک خط عبور، در زادبود باران، در ما صد جویبار ترنم و… و اما باز هم شکوایه و پرخاش را در شعر های در مرز نیلوفر و آب، مقامه یی برای گل سوری و… می توان به وضوح دید.
بخش چهارم این کتاب با عنوان” بهل تا ببینم این سکه را روی دگر چه سان است” شامل ترجمه های استاد می شود که با مقدمه ی جالبی از پرخاش احمدی یکجا شده است. پرخاش احمدی نخست درباره ی ترجمه داد سخن می دهد: “نکته بنیادین این است که در ترجمه سروده ای، نخست باید آفرینش شاعرانه را چونان نتیجه همیاری سروده پرداز (در زبان اصلی) و گزارنده (در زبانی که شعر بدان ترجمه شده است) نگاه ورزیم. نقش مترجم در آفرینش شعر همان مقدار است که نقش شاعر.”او در مورد خصوصیات ترجمه های استاد به همین بسنده می کند که “او در پی آن است که چهره های پیرامونی و در حاشیه نگهداشته شده را به مرکز دستگاه آفرینش ادبی برگرداند… استاد کوشیده است تا از آوردن یادداشت ها، توضیحات برگزارش شعری پرهیز کند” و بیشتر روی نظریات در باره ترجمه اهتمام دارد. به راستی در این ترجمه ها از امریکای لاتین، و مرکزی گرفته تا اروپا و کشور های پیرامونی؛ مانند هند، ترکیه، لبنان، لیبیا، مصر، کردستان، داغستان، بنگله دیش، جاپان و… شعر ترجمه شده است که این خود ویژگی دیگری است متمایز از سایر ترجمه ها و شما با نام هایی بر می خورید که در ترجمه های شاملو، سپانلو و دیگران به آن ها تا اکنون بر نخورده اید؛ چون مهندرا بورای هندی، حسن دیناموی ترک و دیگران. چیز دیگری که در این ترجمه ها قابل یادکرد است، این است که استاد از قالب های گوناگون پارسی چون غزل، نیمایی و سپید برای ترجمه ی این شعرها استفاده کرده است و زبان ترجمه ها با زبان شعر های خود استاد تفاوت آشکار دارد؛ یعنی شما با زبان ساده ای طرف هستید که در آن از سمبول های تو در تو و مبهم کمتر اثری می بینید و این خود تلاشی است در راه حفظ امانت محتوا در شعر شاعران.
و قسمت پنجم کتاب که قسمت آخر کتاب است زیر عنوان” شکر خند در متن یک گریه تلخ” چاپ شده است که در آن بازهم با مقدمه ای از استاد رهنورد زریاب بر می خوریم. در مورد طنز و تحول مزاجی استاد در شعر، از دهه چهل تاکنون، استاد زریاب یاد می کند که گرایش به شوخی و مطایبه و طنز بیشتر مربوط دوران آخر کار شاعری استاد است و ما این روحیه را در سال های جوانی اش کمتر شاهد بوده ایم. به تعقیب آن شعر بلند بیان نامه وارثان زمین در ژانر طنز به چاپ رسیده است.
به هر روی چاپ این کتاب که به کوشش آقای ناصر هوتکی صورت گرفته است، از مهم ترین گام هایی است که در این اواخر در مسیر کارهای ادبی برداشته شده است. مطمینا دوستداران استاد ضمن این که از دست یافتن به این گنج گرانبها شگفت زده می شوند، از مهتمم این كتاب شکر گزاری خواهند کرد.