کشورهایی مثل روسیه، چین و ایران مدتهاست تلاش میکنند جهان با طالبان وارد تعامل شود. نمایندهگان این کشورها در هر نشست بینالمللی بر ضرورت تعامل با این گروه تروریستی تاکید کرده و خواستار رفع تحریمهای سازمان ملل و آزادشدن داراییهای مسدودشده افغانستان از سوی ایالات متحده امریکا میشوند. در تازهترین اظهارات، معاون نماینده روسیه در سازمان ملل با استقبال از تصمیم این سازمان برای تمدید ماموریت یوناما گفته است که «ایجاد صلح پایدار در افغانستان، بدون ارزیابی عینی و متوازن وضعیت، و تعامل سازنده و عملی با طالبان غیرممکن است.» به گفته او، غیر از این بدیل دیگری «برای تعامل با طالبان وجود ندارد.» زمانی پاکستان برای طالبان لابیگری میکرد؛ اما به نظر میرسد اسلامآباد پیامدهای فاجعهبار حمایت تمامعیار از این گروه تروریستی را با گوشت و پوست خود حس کرده و حالا روسیه، چین و ایران هستند که این نقش را بر عهده گرفتهاند. هر سه کشور سعی دارند وضعیت فاجعهبار کنونی در افغانستان را که یک گروه تروریستی عامل درجه اول آن است، عادی و معمول جلوه داده و به نحوی امریکا و در کل کشورهای غربی را مقصر اصلی بحران کنونی در افغانستان معرفی کنند.
شکی وجود ندارد که امریکا در بحران افغانستان نقش پررنگ دارد و نباید این مورد را نادیده بگیریم. اما آنچه نیازی به اثبات ندارد، سلطه ویرانگر و تباهکننده یک گروه تروریستی بر کشور ماست که در مدت بیش از دو سال چنان دست به خلق جنایت و فاجعه زده است که تنها یک باشنده اصلی و فعلی افغانستان میتواند عمق این فاجعه را بهخوبی حس کند، نه مقامهای روسی، چینی و ایرانی که همواره با تکیه بر منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی کشورهایشان دست به تصمیمگیری زدهاند نه خیر و مصلحت مردم افغانستان. اما این کشورها نیز دیر یا زود متوجه اشتباهات خودشان در برخورد با طالبان خواهند شد. این گروه روزی مسکو، بیجینگ و تهران را نیز مثل اسلامآباد ناامید خواهد کرد؛ چون طالبان هم مثل روسیه، چین و ایران تنها به منافع خودشان میاندیشند نه منافع مردم افغانستان و یا کشورهایی که از آنان حمایت میکنند. روسها، چینیها و ایرانیها اگر این مورد را نمیدانند باید از پاکستانیها بپرسند. پشتیبانی اسلامآباد از طالبان بهعنوان یک نیروی نیابتی، سابقه بهمراتب طولانیتر از حمایت مسکو، بیجینگ و تهران دارد و درست زمانی شروع شد که این گروه آغاز به فعالیت کرد. در جریان بیست سال حضور امریکا در افغانستان نیز طالبان از حمایت بیدریغ پاکستان در زمینههای مختلف بهره برده و سرانجام بر اریکه قدرت تکیه زدند.
با این حال، طالبان وقتی بر افغانستان مسلط شدند، خلاف توقعاتی که پاکستان از آنان داشت، راه خودشان را رفتند و تلاش اسلامآباد برای کنترل و مهار دوباره این گروه تا کنون نتیجه مثبت در پی نداشته و برعکس، رژیم مستقر در کابل با حمایت از تحریک طالبان پاکستان (تیتیپی) طعم پیروزی راولپندی در جنگ افغانستان را تلخ کرده است. این تلخکامی به حدی جدی است که اسلامآباد تصمیم گرفته دیگر برای طالبان در سطح بینالمللی لابیگری نکرده و از تلاش برای بهرسمیت شناختن رژیم این گروه دست بردارد؛ کاری که در اوضاع و احوال کنونی به زیان طالبان تمام شده است. چون در وضعیتی که حتا یک کشور نیز رژیم بر سر کار در کابل را بهرسمیت نشناخته، اقدام اسلامآباد به تشدید انزوای دیپلماتیک این گروه انجامیده است. اما از آنجا که طالبان بهعنوان یک گروه متعصب ایدیولوژیک بیش از هر چیزی به باورها و عقاید خودش بها میدهد، به خواستهای پاکستان در پیوند به سرکوب تیتیپی عمل نکرده و به نظر نمیرسد در آینده نیز دست به چنین کاری بزند.
طالبان افغانستان و پاکستان از نظر قومی و ایدیولوژیک جداییناپذیرند و به این دلیل، توقع سرکوب تیتیپی از سوی طالبان سادهلوحانه و ناشی از سطح نازل شناخت هر دو گروه است. تنها کاری که طالبان افغانستان – اگر مجبور به انجام آن شوند – میتوانند کنند این است که اعضای تیتیپی را از مناطق هممرز با پاکستان دور کرده و به ولایتهای شمالی، غربی و مرکزی افغانستان انتقال دهند که یک راه حل دایمی و تضمینی نیست. اعضای تیتیپی میتوانند با تغییر وضعیت سیاسی – حتا قویتر از گذشته – به مناطق مرزی برگردند و یا هم از ولایتهای شمالی، غربی و مرکزی نیز حملات تروریستیشان در خاک پاکستان را سازماندهی کنند. با این وجود، طالبان افغانستان حتا همین برنامه انتقال اعضای تیتیپی به ولایتهای شمالی، غربی و مرکزی را با آن شدت و حدتی که در آغاز تصور میشد عملی نکردهاند و حتا ممکن است این برنامه متوقف شده باشد.
طالبان تنها به ایدیولوژی خودشان وفادارند. این ایدیولوژی ترکیبی از دین، شوونیسم پشتون، اقتصاد جرمی و تروریسم است که در یک رابطه دیالکتیکی یکدیگر را بازتولید میکنند. عنصر مرکزی این ایدیولوژی تروریسم است؛ ابزاری که بهتنهایی میتوان با استفاده از آن بقیه عناصر این ایدیولوژی را حفظ و ترویج کرد. «تعامل سازنده و عملی با طالبان» که معاون نماینده روسیه در سازمان ملل متحد از آن سخن میزند، در واقع تلاشی است برای حفظ و تقویت تروریسم. همکاری با یک گروه تمامعیار تروریستی مگر معنایی غیر از این میتواند داشته باشد؟ روسیه، چین و ایران اما تصور میکنند که با حمایت از طالبان در افغانستان میتوانند با تروریسمی بجنگند که به باور آنان، به نحوی از سوی امریکاییها حمایت میشود.
مقامهای روسیه و ایران بارها امریکاییها را متهم به پشتیبانی از داعش کردهاند و معتقدند که طالبان شریک قابل اعتماد در مبارزه با این گروه است. به بیان دیگر، روسها و ایرانیها از نوعی جنگ تروریسم علیه تروریسم حمایت میکنند؛ جنگی که نوعی منطق ریالیستی دفاع از «بد» در برابر «بدتر» پشتوانه نظری آن است. طالبان در این دستگاه نظری «بد» معرفی میشود و داعش «بدتر». این ریالیسم سیاسی معمول و جاافتاده در سیاست بینالمللی است و همه دولتها از آن پیروی میکنند. مشکل گرایش ریالیستی اما این است که از افق استراتژیک بلندی برخوردار نیست و تنها میتواند در کوتاهمدت راهگشا باشد. مشکل اصلی نهتنها از میان نمیرود بلکه مثل قبل بازتولید شده و به حیات خود ادامه میدهد. فرض کنید که طالبان با حمایت روسیه، چین و ایران توانستند داعش را کاملاً ریشهکن کنند؛ اما مشکل طالبان چه میشود؟ این گروه که پیش از سرکوب داعش «بد» بود، حالا به حدی قدرتمند شده که دیگر بد نیست، بدترین است. پس، با سرکوب داعش توسط طالبان نهتنها تروریسم از میان نمیرود بلکه بیشتر از پیش تقویت میشود. روسها، چینیها و ایرانیها با این همه تلاش شبانهروزی برای شکلگیری «تعامل سازنده و عملی با طالبان» در واقع تروریسم را عادیسازی و ماندگار میکنند؛ تروریسمی که روزی دامنگیر مسکو، بیجینگ و تهران نیز خواهد شد.