تن زن، بيانى كه منشأ قدرت سركوبگر مذكر را زير سوال مىبرد. ترس از اينكه «بدن زن» ابژهى پرسش قرار گيرد، موجب احاطه و تسلط تاريخي بر آن شده است. فاعليت پيدا كردن تنانگى زن و واهمه از اينكه «زن» آغازگر و ابتدا باشد، فوبياى هميشگى پدرسالارى بوده و هنوز نيز هست. تن زن، خاصه در كشورهاى خاورميانه، همواره حوزهى خصوصى مرد بوده، با مفاهيمى همچون غيرت و ناموس پيوند داشته و با مردانگى ارتباط مستقيم داشته است.
«بدن زن» در «ادبيات مذكر» محور ابزار قدرت و كنترول آن، كنترول منشأ قدرت است. از اين رو، ارايهى تصوير گناهآلود از «بدن زن» موجب ثبات و تقويت انقياد سلطهى مردانه است. اهميت هويت جنسى مذكر و حفظ اقتدار براى جسم مذكر در تار و پود زيست تاريخى نوع بشر زمينهساز نابرابرى و در بند كشيدن زنانگى و تنانگى زن شده است.
جملهى معروف و كليدى سيمون دوبوار: «هيچ زنى زن به دنيا نمىآيد، بلكه زن ميشود.»، شايد بهترين راه ورود به موضوع و طرح مسئله است. اينكه چگونه «زن» و «تن» او همواره براى مرد، محل بحث، لذتجويى و گناه بوده است و زنان در فرايند شكلگيرى امر اجتماعى، بدل به موجوداتي شدهاند كه طبق قوانين مردانه و توسط آنها بايد كنترل شوند، در پستوهاى خانهها پنهان باشند و ديده نشوند. اگر هم به هر دليلی قرار بر ديده شدن باشد، بايد پوشيده باشند تا موجب تحريك و گناه مرد نشوند. يعني در ديدهشدن هم باز به نحوى ديگر پنهان شدن و غايب بودن زن مطرح است.
اين جمله كمك مىكند موضوع جنس و جنسيت را از هم تفكيك كنيم. جنس زنها كه ماده/ مونث است، با بارگزاري جنسيت و نقشي كه اجتماع و مقررات مدون و نامدون مردانه با عنوان تمايز جنسيتي بر آنها تطبيق کرده و سبب چيرهشدن جنس نَر يا مذكر شده، تفاوت روشنى دارد. قالببندى مفهوم جنسيتى مشخص براى زنان امر برساختهى اجتماعى و تاريخى است و ارتباطى با جنس زن ندارد.
طبيعي است كه قوانين از آغاز پيدايش بشر با توسل به نيرو و قواى مردانه و توسط او براي زن تنظيم شده است.
اين قوانين، عرصهى يكهتازى مذكر و در خدمت تثبيت تاريخى تسلط و هژمونى جنسيتى مرد بر زن بوده است. طبق اين آيين، زن حق صحبتكردن از تن خود و توصيف اعضاى بدنش را ندارد، حق بيان اميال و خواستههاي فيزيكي و جنسي خود را ندارد، چون قوانين مردانه اين ادبيات را اروتيك ميخواند و با آن برخورد قهرآميز کرده، آن را با خشونت تمام به حاشيه ميراند. زن حق صحبت در مورد لذتبردن از تن مرد را ندارد. نيز حتا حق بيان لذتبردن از تن خود را ندارد؛ چرا كه اگر زن با بيانى همگون و همسان با مرد وارد ميدان شود، خاستگاه سيطرهى جنسيتي مرد را دچار چالش و اضطراب خواهد كرد.
زن در ادبيات و شعر، خاصه در شعر شرقى، همواره بدل به استعاره، نماد و نشانه شده است تا شاعر بتواند از آن صحبت كند، خود واقعي زن هميشه غايب و پنهان است و در مورد آن صحبت نميشود. تبديل «زن» به مقام «معشوق» در شعر، همان تبديل زن به استعاره، يعني چيزي جز خود واقعياش است. زنِ شاعر و نويسنده، خود حق بيان حقيقي و عريان بدون نمادسازي و در نظر گرفتن ويترين سانسور از خود ندارد. شعر فروغ فرخزاد به سبب بيان واقعى زنانگى منفور و منسوخ مدافعين مذكرسالارى رايج بوده است. هنوز هم اشعار و قصههايي از اين دست، آماج خشونت و طرد شدن قرار ميگيرند.
نوشتن، بخشي از قوانين رابطهى مستقيم با تعريف بيولوژيك مردان دارد. چون اين قوانين، مرد را از نظر جسمى قوىتر و برتر ميداند و نقش فاعلي براي مرد در رابطهى جنسى، به واسطهى نوع آلت تناسلى در نظر دارد و همچنين مرد را دليل و فاعل موضوع باردارى زن بيان ميكند، توصيفش از زن به مثابهی كشتزارى مفعول و پذيراى بذر و آمادهى خدمات جنسى است براى لذتجويي و بقاى نسلى كه گويا از آب منى مرد به وجود مى آيد. اگرچه رابطهى جنسي امر دو سويه و باردارى نيازمند وجود زن و تخمكهايي است كه بدن زن توليد ميكند، اما قوانين نوشتهشدهى مذكر، مرد را به مثابهی نيروي فاعل و نگهدارندهى زن بيان ميكند. اين نمادها، همه نشانگر تسلط مرد بر زن است كه گويا زمين و كشتزار است و بايد مراقبت شود و در انقياد و خلوتگاه نگه داشته شود.
ساخت قوانين از آغاز هر بيانى در مورد تن زن را منطقهی ممنوعه و مناقشهبرانگيز ميداند.
قدرت مسلط مردانه، تن زن را به مثابهی امر جنسي و محرك مرد بيان ميكند. فضاى اجتماعى هم اين موضوع را تثبيت كرده است و آنقدر توليد و بازتوليد مىكند كه خود زن هم پذيرفته است كه تن او موضوع منازعه، اغواگرى، تحريك، گناه و لذتجويى براى مرد است.
سعيدى سيرجانى در كتاب «سيماى دو زن» از حضور تاريخي يك گماشته، چه در قالب قوانين و انضباط اجتماعى و چه در قالب خانواده و گاه در قالب رسم و رسوم قوم و قبيله و اجتماع، صحبت به ميان مىآورد. نويسنده در اين كتاب، به مقايسهى نحوهی زندگي و شرايط اجتماعى دو زن كه يكي «ليلى عرب» و ديگرى «شيرين آريايي» است، مىپردازد. سيرجانى در اين كتاب بيان ميكند كه ليلاى عرب را در پشت پرده و تحت كنترل كامل مردان خانواده نگه مىداشتهاند تا مبادا با ديگرى رابطهاى بگيرد و آبروى قبيله را ببرد. در حالى كه شيرين آريايي هيچ شحنه و نگهبان بيرونى نداشت، بلكه خود نگهبانى در درون داشت و قدرت خود را از او مىگرفت.
هنگامی كه شيرين به اسارت پادشاه روم درآمد، با موى باز و سر برهنه در مقابل امير روم ايستادگى كرد و تن به خواسته او نداد. در حالی که ليلاى عرب، به رغم كنترول و احاطهى مردسالارى، دچار دلباختگي مفرط به قيس بنى عامر (مجنون) شد و رسوم مردانهى قبيله را با چالش و ننگ مواجه کرد.
قوانين سخت و انقياد اجتماعى مذكر كه همانا نگهبانان و گماشتههاى بيرونى هستند، در پايگاه زيست اجتماعى ليلى عرب، با وصف اين امر كه او را به دخترى پردهنشين و همواره دمخور مراقبان و محافظان بدل كرده و خويشتن واقعى و اصالت وجودى او را بدل به چيزي غير از خودش کرده است، نميتوانند كنترول محض و بىچون و چرا بر زنانگى داشته باشند و موجب سركوب و انقياد شوند.
ادامه دارد…