در سفری که به قطر داشتم، در دیدارهای متعدد با هیأتهای مذاکرهکنندهی حکومت و طالبان این سوال را مطرح کردم که آیا در جریان گفتوگوهای صلح، دو طرف بر یک آتشبس جامع توافق خواهند کرد؟ طرف حکومت تاکید داشت که این موضوع را به عنوان نخستین خواستهی خود درج آجندا میکند؛ اما طرف طالبان تاکید داشت که آتشبس یکی از آجنداهای گفتوگوهای صلح خواهد بود.
هیأتهای مذاکرهکنندهی حکومت و طالبان قرار است صبح روز شنبه، نخستین رأیزنیهای خود در مورد آجندای گفتوگوهای صلح را آغاز کنند. بسیاری از شهروندان افغانستان توقع دارند که آتشبس آجندای نخست دو طرف در مذاکرات صلح باشد.
اما واقعیت این است که تا اینجای کار برای حکومت افغانستان آتشبس در صدر فهرست خواستههایش در میز مذاکره قرار دارد و برای طالبان این مورد در انتهای فهرست جای گرفته است.
استراتژی حکومت این است که با تامین آتشبس، با طالبان وارد گفتوگوی دیپلماتیک شود و در نهایت طالبان را وارد ساختار حکومتی سازد؛ اما استراتژی واضح طالبان این است که با افزایش نبرد در میدان جنگ، منافع خود در میز مذاکره را تامین کنند. استراتژی حکومت از سوی افکار عامه و جامعهی جهانی به صورت طبیعی خریدار بیشتری دارد. اما سوال اینجا است که استراتژی طالبان تا چه پیمانهای با طرزالعمل و کارشیوهی تازه شکلیافتهی مذاکرات دوحه در تضاد است؟ آیا جهان، از گفتوگوهای صلح همراه آتشبس حمایت میکند یا از مذاکرات توأم با خشونت؟
در حال حاضر، علاوه بر جهان، مردم افغانستان هم بر سر دو راهی قرار دارند، آنها با دو آیندهی احتمالی مواجهاند: درگیری و خشونتهای پایانناپذیر یا پیشرفت تدریجی به سمت صلح پایدار.
افزایش نبرد و درگیریها در افغانستان تاکنون نشاندهندهی شکاف آشکار میان گفتار و کردار طرفهای جنگ، بهویژه طالبان بوده است. در حالی که هر دو طرف، از صلح صحبت میکنند؛ اما در میدان جنگ علیه یکدیگر میرزمند. جنگی که دستکم با توجه به تقاضاهای مکرر آتشبس از آدرس حکومت، طالبان را در افکار عامه عامل تداوم آن معرفی کرده است.
در ۲۳ مارچ ۲۰۲۰، آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد خواستار آتشبس جهانی شد تا به کشورهای عضو اجازه دهد که تمرکز خود را برای مقابله با تهدید بشریت از ویروس کرونا افزایش دهند. حدود ۷۰ کشور از جمله افغانستان از این پیشنهاد پشتیبانی کردند.
علاوه بر آن بسیاری از همسایههای افغانستان نیز خواستار آتشبس در افغانستان شدند. ایران بیانیهای صادر کرد که از آتشبس در افغانستان مطابق با درخواست سازمان ملل حمایت میکند. ایران اتفاقاً با دو جناح درگیر در افغانستان، از جمله با طالبان روابط دوجانبه و نزدیک دارد.
به همین ترتیب، چین از همهی طرفها خواست که «به ابتكار دبیركل گوترش و آرمان جامعهی بینالمللی پاسخ دهند و درگیری و رویارویی را متوقف كنند و كشور و مردم را در اولویت قرار دهند.»
اتحادیهی اروپا نیز بیانیهی محکمی را به نفع آتشبس فوری بشردوستانه همراه با درخواست دبیرکل سازمان ملل صادر کرد. اتحادیهای که نقش عمده در بازسازی افغانستان داشته و تداوم تعامل آن برای ثبات کشور بسیار مهم است.
همچنان سازمان همکاری اسلامی (OIC) نیز خواستار «آتشبس فوری و پایدار» شد. حمایت سیاسی کشورهای OIC، بهویژه عربستان سعودی، به عنوان متولی شهرهای مقدس اسلام و قطر به عنوان میزبان دفتر سیاسی طالبان نیز برای پایدار نگهداشتن آتشبس اهمیت ویژهای دارد.
واضح است که نادیدهگرفتن فشارهای متعدد و خواست جامعهی جهانی برای طالبان که حالا به عنوان طرف مذاکره مطرح هستند دشوار است؛ اما حقیقتاً در گذشته طالبان همهی خواستها، فراخوانها و فشارهای جامعهی جهانی را برای قطع خشونت، تامین آتشبس و مذاکرهی مستقیم با دولت افغانستان به سادهگی رد کرده و به آن وقعی نگذاشتهاند.
طالبان حالا نمیتوانند به تمام معنا، طالبان چند سال پیش باشند. آنها علاوه بر افکار عمومی در افغانستان حالا با فشارهای بیشتر جامعهی جهانی نیز روبهرو اند. آنها باید برای به ثمر رسیدن مذاکرات صلح، آتشبس را در اولویت برنامههای خود در مذاکرات قطر قرار دهند.
علاوه بر فشارهای جامعهی جهانی کافی است که طالبان به طرزالعمل یا کار شیوهی مذاکرات قطر تعهد داشته باشند. این تعهد، طالبان را مجبور به آتشبس میسازد. ولی چگونه؟
در مذاکرات قطر هیأتهای حکومت و طالبان روی مبنا قرارگرفتن توافقنامهی دوحه، خواست مردم افغانستان، قطعنامهی سازمان ملل متحد و ارادهی طرفها در مذاکرات توافق کردهاند.
به جز توافقنامهی دوحه که بر کاهش خشونتها تاکید دارد، هر سه مورد دیگر، قطعنامهی سازمان ملل متحد، خواست مردم افغانستان و دستکم ارادهی یکی از طرفین بر محور آتشبس تاکید مستقیم دارد. تعهد به طرزالعمل دوحه دو طرف را وادار میسازد که به قطعنامهی سازمان ملل، خواست مردم افغانستان و ارادهی یکدیگر احترام بگذارند. هر سهی این جریانها بر آتشبس و انجام مذاکرات صلح تاکید دارد.
دوام جنگ در تضاد کامل با طرزالعمل و کارشیوهی مذاکرات دوحه خواهد بود.
اگر طالبان به آتشبس جامع، سراسری و نامحدود تن ندهند، دوام مذاکرات منتفی خواهد بود. به صورت طبیعی مذاکره در وضعیتی که خشونت ادامه داشته باشد، به هیچوجه صاحب حمایت عمومی و جمعی نمیشود.
مثال واضح به نتیجهرسیدن مذاکرات در نبود خشونت، هفتهی کاهش خشونتها بود. کاهش خشونتها باعث شد که ایالات متحده امریکا طالبان را به عنوان یک گروه شبهنظامی به رسمیت بشناسد و با آنها وارد یک پیمان کلان سیاسی شود. اگر طالبان به جای کاهش خشونت، استراتژی خشونتطلبانهی خود را دنبال میکردند، بعید بود که دارای مشروعیت نسبی سیاسی شوند و یا ایالات متحده امریکا با آنان قرارداد صلح رسمی عقد کند؛ به این معنا که رسیدن به خواستهای سیاسی تنها از طریق گفتوگو میسر است و هیچ گروهی با توسل به زور و از راه جنگ به پیروزی مطلق دست نیافته است.
طالبان اگر میخواهند در قدرت سیاسی افغانستان نقش مستقیم داشته باشند، به جای یک گروه جنگجو و جنگطلب باید به بازیگران سیاسی ماهری بدل شوند.
حالا که تمامی گامهای ضروری برای آغاز مذاکرات بین افغانان از سوی حکومت افغانستان و کشورهای همکار با حکومت افغانستان برداشته شده است، نیاز است که طالبان نیز کرنش نشان دهند و به آتشبس دایمی برای رسیدن به یک توافق جامع سیاسی فکر کنند.
این آتشبس، بزرگترین پشتوانه برای به ثمر رسیدن مذاکرات صلح خواهد بود. در غیر آن هیچیک از طرفین با دوام جنگ ارادهی آنچنانی برای رفتن به سمت ثبات دایمی نخواهند داشت.
با این وصف بهتر است که هیأت مذاکرهکنندهی حکومت در ابتدا و به عنوان آجندای نخست، آتشبس را برای طالبان پیشنهاد دهد. واکنش طالبان به این پیشنهاد هم برای ادامهی مذاکرات، هم برای جهان و هم مردم افغانستان از اهمیت ویژهای برخوردار است.