مقدمه
در ادبیات مدرن افغانستان، زنان به دلیل نقش فزایندهشان در فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی جایگاه قابل توجهی داشتهاند. ادبیات بیست سال پسین گزارشهای جذاب و صادقانهای از افزایش آگاهی، انعطافپذیری و توانمندسازی زنان ارایه میدهد که بر پیچیدهگی زندهگی در افغانستان تأکید میکند. بنابراین، فعالیتهای ادبی این زنان، نقشی حیاتی در نوسازی جامعه دارد. دوران جهاد و جنگهای داخلی دهه ۱۹۹۰ به دلیل محدودیتهایی که بر زنان تحمیل شده بود، مانع پیشرفت ادبیات فیمینیستی در افغانستان شد. زنان افغان معمولاً به خاطر هنجارهای مردسالارانه در جامعه مردسالار بهعنوان حاشیهنشین و جداشده، مورد آزار جنسی، سرکوب و قربانی خشونت قرار میگیرند. از اوایل قرن بیستم، افغانها با ریفورم غربمحور، ادبیات و فرهنگ مواجه شدند. نویسندهگان جوان پس از دهه ۱۹۶۰ مانند سپوژمی زریاب، مریم محبوب و بسیاری دیگر از نویسندهگان زن شروع به نوشتن داستانهای کوتاه، زندهگینامه، شعر و رمانهایی کردند که نوشتههایشان متاثر از ادبیات غرب بود. تمرکز اولیه این نوشتهها، معرفی طبقه فرودست، بهویژه زنان و اقلیتها بود. این آغاز دوران جدیدی بود که در آن صدای زنان در سطوح ملی و بینالمللی از طریق رسانههای الکترونیکی شنیده شد. نوشتههای زنان افغان اخیراً از طریق وبسایتهای شخصی، وبلاگها و صفحههای توییتر و فیسبوک مورد توجه جامعه عظیمی از خوانندهگان در سراسر جهان قرار گرفته است. این اقدام شجاعانه و مستقل زنان برای انتشار از طریق کانالهای مختلف دسترسی آزاد به رغم نداشتن آزادی بیرون رفتن از چهاردیواری خانه، نشاندهنده مقاومت و بیداری آنها در برابر تبعیض، انقیاد، ظلم، حاشیهنشینی، تبعیض جنسیتی و دیگر محدودیتها است. این نوشتهها منعکسکننده مشکلات آنها در زمینه هویت و حجاب است که در آثار داستانی آنها برجسته شده است. خوانندهگان بینالمللی، نویسندهگان فیمینیستی افغان در دیاسپورا و سازمانهای غیردولتی که برای حقوق زنان کار میکنند، از چنین ابتکارات شجاعانه برای حمایت از این نویسندهگان حمایت کردهاند. در این مقاله متذکر میشویم در کشوری که مردسالاری غالب است، مقابله با آن برای زنان دشوار است. با این حال، صدای قوی و اتحاد آنها یکی از ابزارهای بزرگ مقاومت در برابر جامعه سرکوبگر مردانه است.
مقاومت زنان از طریق شعر
این بخش، مقاومت زنان افغان در برابر ساختارهای مردسالار را از طریق شعر آنها نشان میدهد. شعر معاصر زنان، مقاومت زنان و اهمیت اجتماعی و فرهنگی آن را در جامعه مردانه افغانستان برجسته میسازد. بیشتر این شاعران زن به جز تعداد کمی از ساکنان خارج از کشور، احساسات خود را به زبان فارسی و حتا لهجههای محلی بیان میکردند. تعداد شاعران زن نسبت به مشکلاتی که در خانوادهها و جامعه وجود دارد، در محافل اکادمیک یا ادبی ناشناخته ماندهاند و آنها بستر مناسبی برای انتشار شعر خود نداشتهاند. از این رو آنها از انترنت بهعنوان رسانهای برای بیان صدای خود استفاده میکنند. به قول محمد عمران، یویی چن، شیائوفی متیو وی و سامینا اختر «زنان شاعر پلتفرمهای انترنتی را مفید و راهی آسان برای بیان صدای خود میدانند.» آنها شعرهای خود را بهصورت آنلاین از طریق فیسبوک، توییتر و وبلاگهای آنلاین، با استفاده از نامهای مستعار نشر میکنند تا از جنجالها در اجتماع جلوگیری کنند. بنابراین، هیچ اطلاعات پسزمینهای در مورد آنها وجود ندارد. مضامین برجسته در شعر معاصر زن افغانستان عبارتاند از: ملیگرایی، هویت، انزوا، سرکوب، جداسازی، قتل ناموسی، ازدواجهای اجباری و روابط عاشقانه. شعر برای این زنانی که در انزوای اجتماعی زندهگی میکنند، ابزار ارتباطی و وسیلهای برای تطهیر احساسات شدید است. به گفته کامران طلعتاف، برای درک شعر از هر منطقه خاص، لازم است با شرایطی که در آن پارچههای شعری تولید شدهاند، آشنا شویم، همانطور که او میگوید: «تمایل حرفهای اکثر منتقدان ادبی این است که به شعر بهعنوان یک ژانر مستقل نگاه کنند و عمیقاً در تحلیل ساختاری یا فرمی بپردازند. همچنین ممکن است برای شعر هویتی مستقل از اشکال روایی مانند رمان و داستان کوتاه در نظر بگیریم تا امکان تحلیل بیشتر براساس عروض و دیگر ابزارهای شعری را فراهم کنیم. با این حال، مانند سایر ژانرها، شعر را نمیتوان بدون آگاهی نویسنده، عصر و زمینه خواند.»
لیلا کردبچه به این باور است که شاعران زن برای دستیابی به موفقیت با چالشهایی روبهرو هستند، با این حال میتوانند زبان زنانی باشند که میخواهند شنیده شوند. او در مورد قدرت بیان و مهارتهای شاعران زن افغان صحبت و استدلال میکند که آنها بهترین استفاده از شعر را برای انتقال درد و رنج خود به جهان، دارند. یقیناً مضامینی که شاعران زن برای شعرهای خود انتخاب میکنند و زبانی که برای ساختن هویت خود به کار میبرند، نشاندهنده نگرش آنها به خود در مقایسه با جنس مخالف است.
تنوع و دگرگونی شعر افغانستان ارتباط مستقیمی با مشارکت فعال زنان در شعر معاصر این کشور دارد. این حضور باعث شد که فضاها و تصاویر بکری خلق شوند و ابعاد پنهان و دستنخورده زندهگی زنان به تصویر کشیده شود. به قول غلامرضا ابراهیمی (۱۳۸۴-۱۱۵) «این عرصه، عرصه خودآگاهی و دادخواهی زن شاعر افغانستان بوده و از تریبون شعر، ساختارهای اجتماعی و نظامهای فکری مردسالار را به سخره میگیرد و سوالهای زیادی را پیش روی او مینهد؛ از حق و حقوق خود صحبت میکند؛ از دردها و رنجهای خود تصاویر زیبا میآفریند؛ هنجارها و پندارهای موجود را به تمسخر میگیرد و حتا جرئت میکند که عاشق شود و دوست بدارد. او خود را از مقام پوشالی معشوق پایین میآورد و عاشق میشود.»
«این مرد
ابهت خود را
از تباهی کدام معصومیت وام میگیرد…
این مرد با این قلب قطبی
احساس میکند اگر قطره اشکی
به عواطف عالم ببخشد
از مردانهگیاش کاسته گشته است» (معصومه صابری)
«حالا
در رگهایم خون سرخ نه
ترانهی سبز تو داشتن جاری است…
حالا به یاد همان شبم که مرا دزدیده بودی
چقدر تنم مقدس شده بود
آری به جای دندانهای تو نگاه خواهم کرد» (کریمه شبرنگ)
«مرا پیوسته میخواهی که مثل «دختر خوبی»
فقط در خانه بنشینم، خودت با دیگران باشی
اگر خواستم یک آدم دیوانه میخواهم
نمیخواهم برایم امتیاز آب و نان باشی» (مهتاب ساحل)
موارد فوق نمونههای بسیار خوبی از جنبههای مختلف زندهگی زنان افغان است. او گاهی داستانهایی از درد و تنهایی تعریف میکند، گاه این ایده را که پدر نماینده سلسلهمراتب خانه، خانواده و جامعه است به تمسخر میگیرد و گاه داستانهایی از عشق تعریف میکند، اما نه بهصورت منفعلانه، بلکه بهصورت آشکارا و فعالانه که او را تشویق میکند آنچه را که دارد، آنچه را که احساس میکند و آنچه را که فکر میکند، بیان کند. همه آنها از منظر نظم نمادین مردانه ممنوع هستند و در مورد آن باید سکوت اختیار کرد.
نقش شعر بهعنوان شکلی از اعتراض یا کنشهای نافرمانی اجتماعی، بیش از هزار سال پیش آغاز شد. داستانهای افسانهای نشان میدهد که چگونه رابعه بلخی، متولد قرن دهم، عاشق بکتاش برده شد و آخرین سطرهای خود را با خون خود روی دیوارهای حمام نوشت. شاعران زن افغان از قرن چهارم به بعد به تناقضها و گیجیهای سلیقهای توجه داشتهاند. کریمه شبرنگ، شاعر معاصر بدخشان، نیز از استعاره ذوقی استفاده میکند تا اعتراض خود را به نابرابری میان «سرنوشت» زن و مرد بیان کند:
«برادرم
چای را مینوشد
ھمیشه سبز
ھمیشه صفا
اما من
شبیه سرنوشت چه کسی؟
ھمیشه تلخ
ھمیشه سیاه» (کریمه شبرنگ، ۴۲)
شبرنگ در یک گفتوگو میگوید: فرقی نمیکند که من تجربه خودم یا شخص دیگری را بنویسم؛ مهم این است که واقعیتهای ما زنان در افغانستان چگونه بیان میشود، وضعیت و سرنوشت زنان افغان چگونه به گوش مردم جهانی/بینالمللی میرسد.
صدای او، قطعاً به گوش جامعه افغانستان رسیده و زنان جوان را برای سرودن بیشتر شعر ترغیب کرده است.
شکایت و اعتراض زنان به ناهنجاریهای اجتماعی، آگاهی این طبقه را نسبت به حقوق خود نشان میدهد. اگرچه زنان در طول تاریخ با برچسبهای نامطلوب و ناپسند همراه بودهاند، اما در دنیای مدرن، آنها چنین سکوت و خاموشی را رد میکنند و لب به اعتراض میگشایند. آنها به کسانی که در سرنوشتشان دخالت میکنند، اعتراض میکنند. یکی از عناصر شگفتیانگیز شعر معاصر این است که چگونه زنان با ریاکاری و دورویی جامعه مخالفت میکنند. لینا روزبه حیدری در شعر زیر به اجتماع پر از ریا و نفاق اعتراض میکند و آن را به باد انتقاد میگیرد:
«به رمز زندهگی درماندم اینسان
که نادانسته گشتم گیج و حیران
بـه این بازار گرم افتراهی
به آدمهای خالی، کور و واهی
به مغز مبتکر در چنگ زنجیــر
به جاهل سلطنت از جنس تزویر…» (لینا روزبه)
این شعر در واقع فضای افغانستان را به تصویر میکشد؛ فضایی که در آن حاکمان با زور و نیرنگ حکومت میکنند و با زور و قلدری بر شانههای مردم سنگینی میکنند و ظلم و وحشت را به بار میآورند.
خانم روزبه در شعر دیگری از ظلم و ستم به زنانی که به نام دین و خدا بیگناه و بدون جرم کشته میشوند، انتقاد میکند. وی عاملان اینگونه جنایات را جاهل مطلق میخواند و به سخره میگیرد. میگوید مردم دنیا به فکر ماه و مریخ هستند و اینان برای بهشت و آخرت جنایت علیه بشریت انجام میدهند:
«اینجا به نام دین و خدا میکشند مرا
مظلوم و بیگناه و صدا میکشند مرا
گاهی میان مسجد و گاه در ملاء عام
در انتحار و شوق خطا میکشند مرا
عالم به فکر ماه و مریخ است و مشتری
اینان به جهل مطلق ما میکشند مرا
هر فکر تازه در پی فتوای تازه مرد
در اتهام کفر و جفا میکشند مرا
اندیشههای کهنه چو خفاش و مار و مور
با نیش و زهر پوده جدا میکشند مرا
این جاهل و منافق و مشرک چه بیخبر
در سجده حین حمد و ثنا میکشند مرا
این خفلهگان اهانت بر کیش و مذهبند
بهر بهشت و حور و صفا میکشند مرا
اینجا ز خون کودک من سرد و تیره گشت
عاری ز ترس و خشم خدا میکشند مرا» (لینا روزبه)
برای زنان، شعر وسیلهای ابزاری جهت «افزایش آگاهی» بوده و ابزاری پایدار برای جنبشهای فیمینیستی و بیان مقاومت در سراسر جهان است. شعر برای درج و شکل دادن به ایدهها، موضعگیریها، نگرشها، بیان و همچنین برای شکلدهی کنشهایی استفاده شده است که میتواند در میان گروههای خاص و جوامع بزرگتر پخش شود.
از طریق شعر، شناختهایی صورت گرفته است. زبان شعر دانشی را منتقل میکند که به افراد به حاشیه رانده شده، بیاهمیت، آرام و ساکت، صدا و قدرت میبخشد.
همانطور که آدر لرد (2007: 37) استدلال میکند: «برای زنان، شعر یک تجمل نیست. این یک ضرورت حیاتی وجود ما است. این کیفیت نوری را شکل میدهد که در آن امیدها و رویاهای خود را به بقا و تغییر پیشبینی میکنیم. ابتدا به زبان، سپس به ایده و سپس به عمل ملموستر تبدیل میشود. شعر روشی است که برای بینامها نام میگذاریم تا بتوان به آن فکر کرد.»
شعر گفتمانی ثانویه را فراهم میکند، جایگزینی برای گفتمان پیشپاافتاده ارتباطات روزمره. شاعر میتواند استقلال خود را حفظ کند، زیرا شعر به او اجازه میدهد تا از رفتار تجویز شده فرهنگی، مانند موضوعات ناموسی سختگیرانه که ذاتی جامعه افغانستان است، پا فراتر بگذارد و احساسات صمیمیتر را ابراز کند.
شعر این زنان تصویری متفاوت از آنچه رسانههای غربی در مورد زنان افغان بهعنوان زنان تحت ستم، خاموش و زیردست نشان میدهند، ارایه میدهد. بر این اساس، بهوضوح مشهود است که زنان، حتا در شرایط سخت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، مبارزان شجاعی هستند که برای صدای مستقل، به رسمیت شناختن و توانمندی خود مبارزه میکنند. دیدگاههایی که این شاعران زن ارایه کردهاند، بهشدت با پیچیدهگی یک جامعه مردسالار معمولی همراه بوده و عموماً نمایانگر دیدگاه فیمینیستی است.
در سنتهایی که توسط مردان طرحریزی و محافظت میشود، از زنان انتظار میرود که ساکت و خونسرد باشند، به جای اینکه چیزی بنویسند. آنها ممکن است سوژه هنر باشند، اما هنرمند نه. زنان شاعری مانند دکتر خالده فروغ، قدرتهایی را که زبان میتواند داشته باشد، درک میکند و این انرژی را از طریق نوشتن به کار میگیرد. برخی از قویترین شعرها به موضوعات سکوت میپردازند. او در «همیشه پنج عصر» مینویسد:
«سطرهای بنفش نگاهم را خطخط میکنند
عبث
با قلمی که ابریست
واژههایم را
هجاهجا
میشکنند
تا مصراعی از عشق نخوانم
صدایم را بریدهاند
اگرچه خونین
اگرچه زخمآگین
در نوار قلب عشق ضبط میشوم
اما نومیدی نیرومندتر است
گامهایم با پیش رفتن انس نمیگیرند
و تحرک گناه نابخشودنی روزگار است
همیشه از نشستن و شکستن و سکوت
آیینهی مرا اندرز دادهاند» (خالده فروغ)
دکتر فروغ ابتدا «با قلمی که ابریست» تصویری از آزادی ذهنی ترسیم میکند، اما بهزودی به عدم امکان آزادی پی میبرد. او بهطور واقعبینانه در محیطی قرار دارد که او را بیرحمانه «نصیحت میکند که بنشیند و بشکند و سکوت کند». به رغم سکوتی که بر اکثر زنان در افغانستان تحمیل شده است، زنان قوی مانند دکتر فروغ هنوز هم مجبورند با قدرت در مورد تجربیات خود بنویسند و وضعیت خود را بهموقع مشخص کنند، آشفتهگیهای کنونی را رها کنند و به ظلم مداوم اعتراض کنند. به رغم ظلمی که بر زنان میشود، دکتر فروغ و بسیاری از زنان شاعر قدرتمند دیگر که قبلاً ذکر شد، از نوشتن دست برنمیدارند؛ زیرا میدانند که شعر سلاح آنها است.
روزنامه 8صبح در مقالهای زیر عنوان «تابوشکنی در شعر زنان افغانستان» اینگونه نگاشته است: «در اشعار اکثر بانوان شاعر افغانستان رویکردهای احساسیـعاطفی را بهوضوح میتوان دید و این متعلق به شاعر خاصی نیست؛ چون ذات زنانه ایجاب میکند که هر سخن دریچهای باشد به سوی عواطف و حساسیتهای زنانهگی. در کنار این، رویکرد انتقادی در اشعار بانوان امروز پررنگتر شده است.» بهعنوان مثال، لیمه آفشید، شاعر جوان، معضل اجتماعی خیابانآزاری را اینگونه مورد انتقاد قرار داده است:
«درمیروی از ساحت خانه
که کوچه را سگمست دیوانه،
چون سایهای افتاده دنبالت
یک سر دوصد سودا و سردردی
که کوچهها را هرزه میگردی،
و لشکری دلداده دنبالت» (لیمه آفشید)
در این شعر لیمه دردهایش را با دیگران در میان میگذارد و دیگران را از درد و شرایط خود آگاه میسازد. صدایی میشود برای زنان سرزمینش که همهروزه این وضعیت بهشدت ناگوار و عادت ناپسند را در کوچه و پسکوچههای زیستیشان به تجربه میگیرند. با لحن خیلی هم تند انسان را به حیوان تشبیه کرده است که آزارواذیت جنسی به کار روزمرهگیاش تبدیل شده است.
شعر، سلاحی مهم برای بیان نفرت و اندوه و انتقام از طریق کلمات است. این بخش حیاتی از سنتهای دوامدار شعر افغانستان است و زنان تلاش میکنند بخشی از آن باشند. سمیه رامش میگوید:
«شعرهایت را با باروت پُر کن
تنت را
اندیشهات را
مدرسههای جنگ از درونت به پا میخیزند
شاید نفر بعدی خودت باشی» (سمیه رامش)
سمیه، از نظر استعاری به رؤیایی اشاره دارد که آموزشگاهها پایههایی برای یادگیری زبان و شعر خواهند بود. «شاید نفر بعدی خودت باشی» عبارتی شوم است که به نتایج جنگ اشاره دارد؛ اما همیشه این چانس وجود دارد که شعر و امیدی که در آن حضور دارد، پیروز است و همیشه مژدههای نیک در چنته دارد.
برای اینکه از طولانی شدن بحث جلوگیر کرده باشم، دروازه این مبحث را با چند بیت از شریف سعیدی میبندم؛ شاعری که در این اواخر لقب «حنجره مظلومیت زنان افغانستان» برایش داده شده است:
«شب است، داد بزن، بانو! سکوت سرد سترون چیست؟
صدا، صداست که میماند، دلیل حنجره بستن چیست؟
شب است، با نخ آوازت بدوز پرچم عصیان را
وگرنه ماندن و پوسیدن میان رشته و سوزن چیست؟»
نتیجه
نویسندهگان زن مورد بحث در این نوشته، چهره جدید و مقاوم زنان افغان را معرفی کردهاند. اشعار آنها عمیقاً در جامعه افغانستان ریشه دارد و موضوعات مربوط به جنبههای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و جنگ با تروریسم را مورد بحث قرار میدهد. آنها از نوشتههای خود بهعنوان آیینهای استفاده کردهاند تا نشان دهند که در جوامع مردسالار و جنگزده با زنان چگونه رفتار میشود. به رغم به تصویر کشیدن رفتار خشن و بیرحمانهای که اعضای خانواده و جامعه با زنان انجام میدهند، این صداهای زنانه با شجاعت و در نهایت بیداری جهت مبارزه برای هویت و توانمندی خود در یک فرهنگ بسیار پیچیده و تحت سلطه مردانه مشخص میشود. با وجود به تصویر کشیدن هنجارهای شدید خانوادهگی و اجتماعی نسبت به زنان، ویژهگی آثار آنها مبارزه برای بیداری و دگرگونی فیمینیسم است. براساس قواعد رفتاری فرهنگی و اجتماعیـسیاسی، زنان در جامعه افغانستان مورد بدرفتاری قرار میگیرند که در آن زنانهگی بهطور سنتی با ویژهگیهایی مانند اطاعت، محرومیت و تبعیت از مردان مشخص میشود. زنانی که از این قوانین پیروی نمیکنند، در نهایت رنج شدیدی را تحمل میکنند. بنابراین، این نوشته مبارزه آنها را به ارزیابی گرفته و مسایل مربوط به زنان را برجسته کرده است و همچنین آگاهی را در مورد داشتن صدایی که برای بقای آنها بسیار مهم است، گسترش میدهد. این مطالعه بیشتر نشان میدهد که چگونه نوشتههای هنری و ادبی در صفحات اجتماعی راه مبارزات زنان را بازتر و سادهتر کرده است تا بیان خود را در سطح جهانی ابراز کنند و قدرت خود را بیشتر سازند.
منابع انگلیسی:
Mohammad Imran, Yuee Chen, Xiaofei Matthew Wei & Samina Akhtar. “Veiled Courage: Inside the women’s resistance against violence through their writings.” Asian Journal of Women’s Studies 26. 1, 74–93 (2020): 78.
Lorde A (2007) Sister Outsider: Essays and Speeches by Audre Lorde. New York, NY: Random House Inc.
Talattof, K. (2008). “I will rebuild you, oh my homeland”: Simin Behbahani’s work and sociopolitical discourse. Iranian Studies, 41(1), 19–36.
منابع فارسی:
ابراهیمی، غلامرضا (1384). از انتهای خطوط رهاشده؛ کارنامه زنان در شعر جوان مهاجرت. فصلنامه خط سوم. بهار. شماره 7
روزبه حیدری لینا، (۲۰۱۵) وعده بهشت، دهلی نو: Vij Books India Pvt Ltd
رامش، سمیه (۱۳۷۸) کمی برای خودم، هرات: فدایی
فروغ، خالده (۱۳۸۶) همیشه پنج عصر، کابل: انتشارات میوند
شبرنگ، کریمه (۱۳۸۸) فراسوی بدنامی، کابل: انجمن قلم افعانستان
Web:
https://bit.ly/3QwXtLj
https://bit.ly/3vVg4Jk