غرب کابل در یک دهه اخیر گواه خونینترین و مرگبارترین حملات انتحاری و انفجاری از سوی گروههای تروریستی چون طالبان و داعش بوده است. هدف حملات اغلب اوقات مکاتب دختران و پسران دانشآموز، مساجد و در کل اماکن عمومی و پر از جمعیت بوده است. تازهترین حمله مرگبار و خونین گروههای تروریستی بر یک آموزشگاه که در آن دانشآموزان بیگناه مصروف فراگیری درس و تعلیم بودند، انجام شده است. همانند حملات قبلی، این بار نیز بیش از 100 دانشآموز کشته و زخمی شدهاند و صدها خانواده گلیم عزا پهن کردهاند. در این بخش کابل، ملیت هزاره ـ مردم شیعهمذهب افغانستان ـ زندهگی میکنند؛ مردمی که داعش حمله بر آنان را هدف خویش اعلام کرده است و گروه طالبان نیز مذهب آنان را در نوبت قبلی حاکمیتشان و اکنون غیرقانونی اعلام کرده است. افزون بر این، گروه حاکم بر افغانستان طی بیست سال پسین بارها حکم تکفیر آنان را صادر کرده است.
غرب کابل احتمالاً دارای بیشترین مکتب و نهادهای آموزشی باشد. علاقه به مکتب و فراگیری دانش، محنتکشی و سهمگیری در روشنسازی جامعه در این بخش کابل بیشتر، باکیفیتتر و جدیتر از بخشهای دیگر است. میتوان گفت که دشت برچی و در کل محنتکشی و علمآموزی ملیت هزاره در تمام سالهای دوره جمهوری و قبل از آن الگو و الهامبخش مناطق دیگر کشور بوده و است. اما طی سالهای اخیر قربانی اصلی حملات گروههای تروریستی، دانشآموزان بیگناه این بخش کابل و مردم هزاره بودهاند. دشت برچی و غرب کابل چندین قبرستان برای دانشآموزان و تحصیلکردهگانی که در حملات انفجاری کشته شدهاند، دارد.
گروه طالبان در مصاحبههای متعدد خویش «امنیت سراسری» را هدیه الاهی برای مردم افغانستان میدانند. در مصاحبه با رسانههای جهان و در نشستهای سیاسی و دیپلماتیک، از تامین امنیت سراسر در افغانستان بهعنوان بزرگترین دستاورد خویش یاد میکنند؛ اما شرایط در غرب کابل و مناطق دیگر کشور بهمراتب خونینتر و مرگبارتر از دوران نظام جمهوری است. حمله بر آموزشگاه کاج و پرپر کردن صدها دانشآموز بیگناه و بیپناه، چندمین حمله بزرگ و عزاآوری است که طی یک سال اخیر به وقوع پیوسته است. طالبان در این مدت نتوانستهاند امنیت این منطقه را تامین و یا عاملان حملات انفجاری در این بخش کابل را پیدا و محاکمه کنند. البته اگر قبول کنیم که یک گروه تروریستی و آدمکش متعهد به محاکمه کردن گروه تروریستی دیگری که به تمام معنا از جنس خودش است، میباشد. گفتنی است که با توجه به پیشینه طالبان و شیوه پندار و رفتار آنان علیه ملیت هزاره و شیعهمذهبان، حملات مرگبار و خونین غرب کابل میتواند ادامه حملات و انتقامجویی آنان از یک ملیت و مذهب خاص باشد؛ زیرا معلم حملات انفجاری، طالباناند. تدارک حملات مرگبار انفجاری در بیست سال گذشته تنها کار طالبان بوده است.
با آنکه سالها است که غرب کابل و بیگناهترین باشندهگان این شهر مورد حملات گروههای تروریستی قرار میگیرند و در این حملات فرزندان خویش را از دست میدهند یا زخمی و در نهایت معلول تحویل میگیرند، جهان و نهادهای حامی حقوق بشر این حوادث خونین را تنها نظارت میکنند. واکنش و عمل جهان حامی حقوق بشر، تنها صدور یک اعلامیه خشک سیاسی بوده است و بس. یوناما در افغانستان و نهادی به نام سازمان ملل متحد پس از هر حمله مرگبار و خونین علیه دانشآموزان و مرگ کودکان افغانستان، از طالبان تقاضا میکند که امنیت اقلیتهای مذهبی و قومی را تامین کنند و دروازههای مکاتب را به روی دختران افغانستان باز کنند. گروه طالبان اما طی یک سال در پاسخ راه کج خودش را رفته است و همچنان میرود. یک سال است که دروازههای مکاتب به روی دختران بسته است و از امنیت سراسری که طالبان از آن سخن میگویند، خبری نیست.
پرسش این است که آیا برای حکومتی که دروازههای مکاتب را به روی دانشآموزان دختر بسته است، مرگ و سوختن دختران و مکتب آنان اهمیت دارد؟ برای گروهی که معتقد است و علنی میگوید مردم افغانستان نمیخواهند دخترانشان به مکتب بروند، مرگ دختر دانشآموز و انهدام مکتب او چه اهمیتی دارد؟