۸ مارچ در افغانستان؛ زنان در آرزوی آزادی‌اند

ترانه ادیب

برای آزادی و بیداری یک جامعه، ابتدا باید زنان آن جامعه را آزاد و بیدار نگه ‌داشت. حضور زن بیدار، جامعه بشری را با لباس انسانیت و مهربانی ملبس ساخته و اهمیت زن را در پرورش جامعه‌ سبز و سالم به‌مثابه رحمت الهی بر سلامتی طبعیت بیان می‌دارد.

در ۲۰ سال گذشته میزان تحصیلات افزایش یافت و زنان با تلاش‌های نفس‌گیر تا سطح وزارت به‌عنوان نیروی محرک و تاثیرگذار فعالیت‌هایی انجام دادند. آن‌ها استقلال مالی خود را کسب کردند و به‌طور کلی حضورشان در اجتماع محسوس بود و تحت نام برابری و آزادی گمان می‌رفت که زنان افغانستان به برابری اجتماعی و سیاسی رسیده‌اند؛ اما در موجودیت دموکراسی هم در سال‌های ۱۳۸۰-۱۴۰۰ زنان در مناطق دوردست، زیر سلطه مردان خانواده و محروم از حقوق‌شان به‌سر می‌بردند. در حالی‌که پروژه‌های میلیونی به‌نام ارتقای ظرفیت و توانمندسازی زنان و … توسط نهادهایی که خود را حامی زنان می‌خواندند، در افغانستان راه‌اندازی شد، اما به تناسب پول‌های مصرف‌شده، وضعیت سیاسی و اجتماعی زنان بهبود آن‌چنانی نیافت؛ چون:

۱ـ رسیده‌گی به مشکلات زنان در اولویت قرار نداشت و عاملان خشونت و آزار زنان مورد پی‌گرد قانونی قرار نمی‌گرفتند؛ مگر در موارد بسیار استثنایی.

۲ـ برنامه و راهکار متناسب با جو سیاسی و فرهنگی افغانستان برای حل مشکلات زنان وجود نداشت.

۳ـ میان شعار و واقعیت فاصله به تناسب آسمان تا زمین وجود داشت و تلاش صورت نگرفت که مشارکت زن به‌عنوان یک اصل پذیرفته شود نه امتیاز سیاسی.

سیاست‌های خام و فرمایشی حاکمان پسین باعث شد که سرنوشت زنان یک‌بار دیگر به شکل ‌بی‌رحمانه به معامله‌ گرفته شود و زنان را به‌طور کامل از حقوق انسانی و اسلامی‌شان محروم و از اجتماع حذف کنند.

طالبان به تاریخ ۲۴ اسد ۱۴۰۰، براساس یک معامله شرم‌آور و سیاه تاریخی در «دوحه»، بر افغانستان مسلط شدند و کشور رسماً به یک گروه تروریستی تسلیم داده شد. بعد از به ‌قدرت رسیدن این گروه، افغانستان رنگ دیگری به خود گرفت و شلاق و گلوله حاکم شهر شد. حذف سیستماتیک زنان از اجتماع و سیاست در اولویت کار طالبان قرار داشت، تا با گروگان‌گیری حقوق انسانی زنان، امتیاز بیشتری از جهان کسب کنند.

بعد از دستور ممنوعیت زنان از فضای عمومی، زنان آگاه و بادرایت افغانستان با سر دادن شعار نان، کار، آزادی، به‌جاده‌های کابل و سایر ولایات ریختند و در برابر گروه تروریستی به‌نام طالب ایستاده و خواستار حقوق انسانی و اسلامی‌شان شدند. زنان در این راه تنها می‌رزمند و خسته‌گی اسارت طالبان را نیز بر دوش می‌کشند. اغلب خانواده‌ها با این اقدام‌های سازنده‌ دختران خویش مخالفت دارند؛ چون نگران ایستاده‌گی و مقاومت در برابر گروهی هستند که با زبان قلم و انسانیت بیگانه است.

گروه حاکم از هیچ نوع فشار زن‌ستیزانه در برابر مقاومت‌گران مدنی و سلحشور دریغ نمی‌کند. زنان را به جرم حق‌طلبی، ساعت‌ها در خیابان‌ها محاصره می‌کند، اسپری‌های مختلف به چهره‌های‌شان می‌پاشد، اوراق و بنرهای‌شان را می‌درند و با شلیک گلوله همه را پراکنده می‌سازند. آن‌ها زنان معترض را شناسایی، بازداشت، شکنجه و ترور نیز کردند. حذف صداهای مخالف از اولویت‌های کاری طالبان بوده است.

از اواخر ماه جدی ۱۴۰۱ تاکنون تیکه‌داران اسلام، پنهان‌‌شده پشت قرآن و شریعت، در پی ایجاد تنفر و انزجار از دین اسلام در جهان هستند. ده‌ها تن از زنان را در یک فضای کاملاً مردانه بازداشت و برخلاف آموزه‌های اسلامی و انسانی، زندانی و شکنجه می‌کنند. در مدت دو سال جسد بی‌جان ده‌ها زن از کوچه و پس‌کوچه‌های افغانستان پیدا شده‌اند تا با ایجاد ترس و وحشت، زنان را از مطالبه حقوق‌شان منصرف بسازند. زنان اما سربازان واقعی و حنجره‌های آزادی‌اند و استوارتر و قوی‌تر از دیروز طرح برنامه‌ فردای خودشان را می‌ریزند و از همه مهم‌تر این را ثابت ساخته‌اند که دیگر اهل بخشش، سازش و پذیرش گروه‌های افراطی و زن‌ستیز همچو طالب و هم‌فکران آن‌ها نیستند. صدای بلند زنان در کابل و سایر ولایات و همچنان انسجام و انعکاس این صداها در بیرون از افغانستان، نمی‌گذارد زنان افغانستان به قربانی‌های فراموش‌شده تبدیل شوند.

 در دو سال حضور طالبان در افغانستان، زنان معترض بارها به نهادها و سازمان‌های مدافع حقوق‌ بشر از جمله سازمان ملل آدرس و موقعیت خود را از راه‌های مختلف فرستادند و گفتند: ما انسانیم و در سرزمینی به نام افغانستان زنده‌گی می‌کنیم. سرزمینی که امروز به قدرت‌رسیده‌‌های دوران، هویت ما را به معامله سیاسی گرفته و با گروگان‌گیری حقوق ما می‌خواهد خواست‌های نامشروع و غیرقانونی خود را تحمیل کند و قدرت خود را بقا بخشد. گروهی که به فرمایش بیرونی از ما به‌عنوان سوژه استفاده می‌کند تا مردم را اغفال و رسانه‌ها را سرگرم نگه دارد. این است که هر روز بیشتر از پیش احساس، غرور و عواطف ما را خدشه‌دار و خدشه‌دارتر می‌کند؛ اما گویا جهان چشم و گوش خود را در برابر مردم افغانستان، از جمله زنان بسته است و از مردم افغانستان نه، بلکه از طالبان حمایت می‌کند و  افغانستان عضو جامعه ملل نیست و مردم این کشور به‌عنوان یک انسان هیچ حقی بالای جهان ندارند.

 در حاکمیت گروه طالبان، جهان نه‌تنها از زنان افغانستان حمایت نمی‌کند؛ بلکه تحت نام «کمک‌های بشردوستانه و روابط دیپلماتیک» به گروه طالبان کمک‌ می‌کند تا این گروه از فرصت‌های ایجاد‌شده برای تشدید جنایات و محدودیت‌ها استفاده بهینه کند. گویا میزان تعیین و اندازه‌گیری شاخص‌های انسانی در جهان، انسانیت نیست!

امروز دروازه‌های مکاتب، دانشگاه‌ها و سایر نهادهای آموزشی به‌روی دختران و زنان افغانستان بسته است، زنان حق ورود به ‌دفاتر دولتی و غیردولتی را ندارند و تعداد فرزندان‌شان را طالب تعیین می‌کنند. ازدواج‌های اجباری و تجاوز از زنان قربانی می‌گیرد. رنگ و نوع پوشش زنان به سلیقه‌ طالبان است. زنان به ‌شکل سیستماتیک از جامعه حذف شده‌اند تا ایمان نداشته طالبان به لرزه نیفتد. با گذشت هر روز زنان نه‌تنها جایگاه و ارزش‌های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود را از دست می‌دهند، بل آهسته‌آهسته در فرایند مبارزات آزادی و برابری، تبدیل به موجودات بی‌هویت می‌شوند. با این چنین شرایط اما هنوز آدرس مشخصی برای برای دفاع از حقوق زنان شکل نگرفته است.

مردم افغانستان همه باید با صدای واحد و اهداف مشخص، به ‌دور از هر نوع تعلقات قومی، زبانی و جنسیتی، به‌عنوان یک ملت در برابر ظلم و استبداد حاکم در افغانستان بایستند و از زنان حمایت کنند. وضعیت موجود بر زنان، عقب‌گرد خطرناک و جدی را برای کل مردم در افغانستانِ پسا طالبان در قبال خواهد داشت.

سازمان ملل و سایر نهادهای حقوق بشری، به‌ویژه سازمان‌های مدافع حقوق زنان حمایت خود را در عمل از زنان افغانستان نشان بدهند. صدور اعلامیه، محکوم کردن و ابراز نگرانی روی کاغذ تا امروز تاثیر بر وضعیت زنان در افغانستان نداشته و برعکس توانسته جرأت بیشتری به طالبان ببخشد.

دکمه بازگشت به بالا