آشنایان تاکتیکی و متحدان استراتژیک جمهوری اسلامی ایران

صمد پاینده

نوسان‌های اخیر در روابط دولت ایران و گروه طالبان بحث‌هایی را میان افغان‌ها در پی داشته و سیاسی‌ها، تحلیل‌گران و فعالان رسانه‌ای حدس و گمان‌هایی در مورد آینده رابطه ایران با طالبان مطرح کرده‌اند. برخی می‌گویند که ایران در دفاع از طالبان دچار خطا شده و اکنون در پی اصلاح آن است. آن تبصره‌ها را می‌توان در دو دسته جمع‌بندی کرد؛ یکی این‌که حمایت ایران از طالبان مقطعی و حتا از روی خطای محاسباتی بوده است و دیگر این‌که حمایت ایران از طالبان حساب‌شده و استراتژیک است.

دو ایران

زمانی که طالبان به کابل برگشتند، ما حداقل با دو واکنش از سوی ایرانیان مواجه شدیم. کسانی با غیرطالبان عمیقاً احساس همدلی کردند. عده‌ای از آنان در رسانه‌ها با مردم افغانستان همصدا شدند و از مهاجران و آنانی که از ترس سرکوب و انتقام طالبان فرار می‌کردند حمایت کردند. در مرز افغانستان و ایران و در داخل ایران کمپین‌هایی برای نجات افغان‌های در خطر به ‌راه انداختند. این بخش واکنش مردم ایران گسترده بود. توده مردم ایران، به‌خصوص آنانی که مخالف نظام طالبانی‌اند و توسعه دموکراسی را در منطقه حمایت می‌کنند، از تسلیم‌دهی قدرت به طالبان ابراز نارضایتی کردند. گروه دیگر که دولت‌مردان و محافظه‌کاران بودند، «پیروزی» طالبان را جشن گرفتند و آن را برای امنیت و ثبات منطقه پیش‌رفت عنوان کردند. آنان از تغییر طالبان و از «تعهد» این گروه به ایجاد حکومت همه‌شمول سخن گفتند. تعدادی آشکارا دستگاه‌های اطلاعاتی و سیاسی ایران را در رقم‌ زدن آن تغییر سهیم می‌دانستند و از این‌که سال‌ها همکاری سیاسی و تسلیحاتی‌شان با طالبان به «نتیجه» رسیده بود، احساس پیروزی می‌کردند. خلاصه، نظام جمهوری اسلامی ایران آشکارا کنار طالبان ایستاد و هر گونه اعتراض و مقاومت علیه این گروه را آشوب‌طلبی و توطیه امریکا خواند. سخن آقای کاظمی قمی که در ماه اسد سال گذشته گفته بود امریکا با سازمان‌دهی جبهه مقاومت در افغانستان در پی آشوب‌های داخلی است، کسانی را که تصور می‌کردند شاید ایران حداقل پنهانی از جبهه مقاومت حمایت کند، ناامید ساخت و برای عده‌ای آن سخنان دور از انتظار به ‌نظر می‌رسید. آقای قمی با آن‌که چند روز بعد سخنش را توجیه کرد و کوشید موضعش را نرم‌تر کند، اما سخن تازه نزده بود و آن‌چه را در جلسات رسمی حکومتی‌ها در ایران جریان داشت و موضع رسمی جمهوری اسلامی ایجاب می‌کرد، بیان کرده بود.

ایران بعد از برگشت طالبان به این موضع نیفتاده بود، بلکه آن راه را سال‌ها رفته بود و خود را سهام‌دار طالبان می‌دانست. آنان در بخش‌هایی از افغانستان افرادی را در میان طالبان به‌صورت مستقیم تمویل می‌کردند، شورای طالبان داشتند، قوماندان‌های قدرت‌مند را در فراه و هلمند متحد می‌دانستند و انتظار داشتند که در دولت طالبان آنان سهم قابل توجه به دست آورند. رهبران طالبان نیز بعد از ملا عمر روابط ویژه‌ای با ایران برقرار کرده بودند. ملا اختر منصور بعد از آن‌که خانواده‌اش را به ایران انتقال داده بود و پس از یک‌ونیم ماه اقامت در آن‌جا، هنگام برگشت به کویته کشته شد. ملا هبت‌الله نیز در آغاز رهبری‌اش، برای دوری جستن از تنش‌هایی که برای تصاحب قدرت در پاکستان جریان یافته بود و نیز تقویت نفوذش در شورای مشهد، حدود یک ماه در ایران به ‌سر برده بود. این‌ها معلوماتی است که در اختیار عموم قرار گرفته و احتمالاً پشت این روابط دادو‌گرفت‌های بسیار رخ داده است.

به‌ نظر نمی‌رسد جمهوری اسلامی ایران به‌آسانی دست از همکاری با طالبان بردارد و از جریان‌هایی که نظام غیرطالبانی در افغانستان می‌خواهند حمایت کند. این موضع‌گیری به هویت نظام جمهوری اسلامی و نگاه استراتژیکش به ایران و منطقه ارتباط می‌گیرد. این چند عنصر در هویت جمهوری اسلامی مشخص است: محافظه‌کاری اسلامی، ناسیونالیسم ایرانی، انحصارگرایی اقتصادی و اداری و فارسی‌گرایی فرهنگی.

در این میان ولایت فقیه (محافظه‌کاری مذهبی و انحصار‌گرایی سیاسی و اقتصادی) ایدیولوژی نظام و مهم‌ترین بخش هویت آن است. اسلام، ایران و فارسی را آنان به میراث برده‌اند و یا شاید بتوان گفت محیط بر آنان تحمیل کرده است.

هلال شیعی-مذهبی، نه هلال فارسی

حکومت‌ها با اتکا بر زبان در داخل و خارج کشور اهداف سیاسی و اقتصادی خود را پی‌گیری می‌کنند. جمهوری اسلامی نیز از فارسی برای توسعه نفوذش بهره می‌برد. در داخل ایران سرمایه‌گذاری قابل‌توجهی برای ترویج و رشد فارسی می‌کند و در منطقه و دورترها نیز با ایجاد مراکز فرهنگی، دادن بورسیه‌های تحصیلی و برگزاری محافل و برنامه‌های فرهنگی، نشر و توزیع کتاب و فلم و دیگر محصولات فرهنگی می‌کوشد فارسی را ترویج کند. نشر کتاب، چاپ مجله، تولید فلم و راه‌اندازی مراکز تحقیق و ترویج زبان در ایران، برای بقا و رشد نسبی زبان موثر بوده است. اما، جمهوری اسلامی فارسی ویژه خودش را دارد. فارسی آن دولت، فارسی مبلغ دموکراسی نیست، بلکه فارسی محافظه‌کاران ولایت فقیه است. آثار و نوشته‌های خوب در بازار کتاب ایران بسیار است، اما آن‌ها محصول سیاست نظام نیست‌، بلکه تولید بخش غیرولایت‌فقیهی جامعه ایران است که در برابر نظام ولایت فقیه مقاومت می‌کند. آن بخش فارسی مدام قلع‌وقمع می‌شود، به زندان می‌افتد، مهاجر می‌شود و در محرومیت به ‌سر می‌برد. بقای آن، نتیجه جان‌فشانی روشن‌فکران و مردم عاشق زنده‌گی مترقی است که ثمر آن را ما در افغانستان نیز می‌چینیم. تحصیل‌کرده‌گان افغانستان، آنانی که در داخل کشور آموزش دیده‌اند و به زبان‌های خارجی چندان دسترسی ندارند، از نوشته‌ها و ترجمه‌های ایران بسیار بهره گرفته‌اند.

یک طیف از هم‌وطنان ما که به زبان فارسی بیش از دیگر عناصر هویتی ارزش قایل‌اند، تصور می‌کنند که جمهوری اسلامی نیز مثل آنان می‌اندیشد و برای حمایت از جامعه فارسی‌زبان حاضر است هزینه‌های بسیاری را تحمل کند. البته در درون جمهوری اسلامی، کسانی با چنان گرایش هستند، اما سیاست کلی جمهوری اسلامی را حمایت از جامعه فارسی‌زبان تشکیل نمی‌دهد. رابطه جمهوری اسلامی با دولت امام‌علی ‌رحمان در تاجیکستان را می‌توان مثال داد. رابطه آن دو دولت به دلیل تماس و همکاری جمهوری اسلامی با گروه‌های اسلام‌گرای مخالف دولت امام‌علی رحمان، بیشتر وقت‌ها تیره بوده و گاه به مرز تخاصم آشکار رسیده است. ایران محیط فرهنگی حاکم در تاجیکستان را به‌ سود خود نمی‌داند و دوست ندارد روابطش با آن دولت باعث شود که در ایران نیز آن الگو ترویج گردد. با آن‌که علی رحمان نیز چون خامنه‌ای رهبر تمام عمر است، اما نظام اجتماعی که دولت او می‌خواهد، با آن‌چه جمهوری اسلامی تبلیغ می‌کند، هم‌سو نیست. در رابطه ایران با نظام غیرطالبانی در افغانستان نیز ملحوظات فرهنگی مانع بود و باعث شد که عاقبت دولت ایران کنار طالبان بایستد. نظام فرهنگی که در آن بیست سال در افغانستان ترویج می‌شد و آن‌چه از طریق رسانه‌های افغانستان نشر می‌گردید، مورد استقبال دولت ایران نبود. قانون اساسی که در افغانستان تصویب شده بود و تعریفی که از آزادی در کشور ما می‌شد، خلاف ایدیولوژی جمهوری اسلامی بود.

نفوذ فرهنگی دولت ایران در آن بیست سال بسیار کمرنگ شده بود و مردم افغانستان دیگر به مراکز فرهنگی، کتابخانه‌ها و مراجعی که سیاست‌های آن دولت را تبلیغ می‌کردند، علاقه نداشتند. افراد و گروه‌های طالب نظام ولایت فقیهی در افغانستان به حاشیه رانده شده بودند و رابطه فرهنگی دو کشور بیشتر در سطح غیردولتی در حال توسعه بود. چاپ کتاب‌هایی که در ایران سانسور می‌شد، در کابل با گذشت زمان بازار گرم‌تر می‌یافت و بیننده‌گان برنامه‌های تلویزیونی افغانستان در ایران در حال افزایش بود. زنده‌گی در افغانستان نسبت به ایران به‌مراتب سخت‌تر بود، اما آن حداقل فرصتی را که مردم ما برای تلاش و تبلیغ زنده‌گی دموکراتیک داشتند و بخش‌هایی از آن در رسانه‌ها انعکاس می‌یافت، برای کسانی در ایران غبطه‌برانگیز و برای دولت ایران بدآموز بود. مناطقی که در زمان تهاجم شوروی ساحه نفوذ ایران خوانده می‌شد و در آن‌جا عکس‌های خمینی و شعارهای جمهوری اسلامی تکثیر می‌شد، بسیار متحول شده بود. لذا، دولت ایران یارگیری‌های سیاسی‌اش را تغییر داد. ایران طالبان را برگزید و آن عده سیاست‌مداران و فعالان فرهنگی و مذهبی را که هنوز به دولت ایران وفادار مانده بودند، به حمایت از طالبان تشویق کرد.

ناسیونالیسم ایرانی هم بخشی از هویت جمهوری اسلامی است، اما ولایت فقیه آن را نیز چون زبان فارسی به خدمت گرفته است. در چهل‌و‌چند سال عمر جمهوری اسلامی، بیشترین سرمایه‌گذاری آن دولت بر سر تقویت گروه‌های مذهبی بوده است. هزینه‌ای را که دولت ایران برای هلال شیعی در خاورمیانه کرده است، با هیچ بخش از سرمایه‌گذاری‌های سیاسی دیگرش قابل مقایسه نیست. بعد از گروه‌ها و سازمان‌های شیعی متحد ولایت فقیه در عراق، لبنان و برخی کشورهای دیگر، تعدادی از احزاب و حرکت‌های مذهبی سنی در شمال افریقا و خاورمیانه نیز مورد حمایت ایران بوده‌اند. رابطه جمهوری اسلامی با حماس و تجلیل کم‌سابقه از خالد اسلامبولی در تهران، نمونه‌هایی از آن رابطه است.

از ایستادن ولایت فقیه ایرانی در کنار امارت طالبانی، نباید متعجب شد. ولایت فقیه با پیوند زدن خود با حرکت‌های ضد دموکراتیک در منطقه، برای بقا و توسعه نفوذش می‌کوشد و این استراتژی آن نظام است. جمهوری اسلامی ایران برای حفاظت از حوزه فارسی هرگز وارد جنگ با طالبان نخواهد شد؛ چرا که «هلال فارسی» را ضامن بقایش نمی‌داند. آنانی که از یک ‌سو شعار حکومت دموکراتیک و احترام به رای مردم را سر می‌دهند، فروپاشی نظام غیرطالبانی را در افغانستان جنایت می‌شمارند و مدعی‌اند که به نظام امارتی تن نخواهند داد، و از سوی دیگر انتظار دارند جمهوری اسلامی آنان را در برابر ملا هبت‌الله حمایت کند، دچار سردرگمی‌اند و نمی‌دانند که جمع‌ بستن دوستی با ولایت فقیه و مبارزه برای حکومت انتخابی و دموکراتیک ممکن نیست. جمهوری اسلامی «آشناهای» بسیاری دارد. با بسیاری خوش‌وبش می‌کند و برای اهداف سیاسی‌اش ممکن با آشناهایش اتحاد تاکتیکی کند، اما همراهان اصلی‌اش آنانی‌اند که دموکراسی نمی‌خواهند، رای مردم را در تعیین رهبر معیار نمی‌شمارند، آزادی‌های مدنی را حق مردم نمی‌دانند و برای ایجاد حکومتی که خود را نماینده خدا بداند، آشکارا می‌جنگند.

دکمه بازگشت به بالا