بهتازهگی یک سند فرهنگـتعلیمی طالبان به دست روزنامه 8صبح رسیده است که از جهات متفاوت، مهم و اساسی تلقی میشود. در واقع، کارشیوه گروه طالبان برای ترسیم دنیای فرهنگیـتعلیمی آینده افغانستان در آن ترسیم شده است. بعد از شروع گفتوگوهای صلح دوحه، طالبان یک تیم از ملاها و فقیههای خود را مامور کردهاند تا از یکسو کتابهای درسی مکاتب را بازبینی کرده و از سوی دیگر انتقادها، پیشنهادها و راهکارهای مورد نظر خود را برای طالبانی شدن سیستم فرهنگیـتعلیمی پیشنهاد کنند. این سند مهم نشان میدهد که روند طالبانی کردن جامعه، فرهنگ و سیستم تعلیمی افغانستان را ماهها پیش از ورودشان به کابل، روی دست گرفته و اکنون آن را شدت بخشیدهاند.
این سند برایند ماهها کار ملاهای طالبان است که بعد از بررسی کتابها و مواد درسی دوره جمهوریت، به دستگاه فرهنگیـتعلیمی طالبان پیشنهاد کردهاند. برجستهگی این سند از آنجا ناشی میشود که طالبان کارشیوه مدیریت فرهنگی آینده را در آن ترسیم کرده و به نقاطی انگشت گذاشتهاند که میتواند سبب تحکیم ایدیولوژی طالبانی شود. هرچند این سند به بخشهای متفاوت پرداخته، اما این مقاله در پی تبیین نوع نگاه طالبان به تمدن غربی، فرهنگ کشورهای دیگر و سازمانهای و نهادهای بینالمللی اختصاص یافته است که کلیت جهان به آن التزام دارد.
پیش از بررسی این سند مبنی بر نوع نگاهش به فرهنگ غرب و دیگر کشورها، یادآوری این نکته مهم است که طالبان مثل هر گروه تروریستی و بنیادگرای دیگر، سازههای فرهنگی خود را در تقابل با فرهنگها و مردمان دیگر جهان تعریف میکنند. از این روزنه، یک «من» و «دیگری» ترسیم میشود که در آن من بهمثابه فرهنگ شایسته، انسانی و متعالی و دیگری بهعنوان عنصر پَست و بیاهمیت و سزوار طرد و تحقیر پنداشته میشود. در این منظومه، تقابل نسبت به تماس و ستیز نسبت به مدارا اولویت داشته میشود و پیوسته خود در دشمنی با دیگری تعریف میگردد. طالبان نیز برای تعریف خود از این استراتژی استفاده میکنند و هویت خود را در برابر هویت غرب تعریف کرده و آن را ابزاری برای ابراز هویت خود تلقی میکنند.
غرب در اندیشه طالبان
غرب بهصورت عموم در اندیشه گروههای بنیادگرا و خصوصاً طالبان، یک شر مطلق است که پیوسته در برابر آن خود را تعریف میکنند و سازههای فرهنگی خود را با انگارههای فرهنگیـتمدنی غرب مقایسه میکنند. این مقایسه، ستیز مداوم و شر مطلق پنداشتن غرب نه از شناخت و آگاهی، بلکه از سرخوردهگی مفرط، عاطفه خروشان و احساسات کاذب ناشی میشود که در آن هیچ منطقی وجود ندارد و در مواردی حتا به مرز جنون و نژادپرستی نیز میرسد. برای همین ادوارد سعید، شرقشناسی وارونه را به بوته نقد مینشاند و آن را فاقد شناخت و فهم عمیق از غرب میداند و به همانسان شرقشناسی را یک برساخت گفتمانی میپندارد. حالآنکه مواجهه طالبان با غرب حتا شرقشناسی وارونه هم نیست، بلکه بیشتر سرخوردهگی و تحقیرشدهگی با نژادپرستی و ضدیت حداکثری است که میتواند بسیار زیانبار باشد.
ملاحظات بومی یا تفکر نژادپرستی
طالبان در این سند بخش علوم انسانی کتابهای درسی مکاتب را بررسی کرده و در مقدمه آن نوشتهاند: «پول چاپ و نشر این کتابها توسط کشورهای غربی و کفری پرداخت شده و در آن تلاش شده است که فرهنگ غرب برجسته شده و از پرداختن به فرهنگ اسلامی، افغانی و سیاست اسلامی بهشکل ماهرانه به قصد انحراف افکار جلوگیری شود.» طالبان تصور میکنند که بخشی از دادههای کتابهای درسی، با فرهنگ بومی ضدیت دارد. مثالهای آنها برای تبیین این مساله خیلی جالب است. بهعنوان نمونه، نوشتهاند که لباسهای استعمالشده و یونیفورمها در کتاب پشتوی صنف اول، غربی و در ضدیت با فرهنگ بومی قرار دارد. آنها تاکید کردهاند که «اداره دستنشانده کابل» برای جلوگیری از ارزشهای اسلامی بهگونه قصدی دست به چنین کاری زده است.
طالبان تصویر اتن ملی، لباس رسمی قاضیها در دادگاه و تصویر زنی که در یک جنگل مصروف جمعآوری برگ است را از جمله نشانههای غرب میدانند که باید برداشته شوند. در جای دیگر این سند انتقاد دارند که چرا در کتابهای مکاتب همه انسانها برابر به حساب آمدهاند. ملاهای طالبان در بررسیشان گفتهاند که انسانها باهم برابر نیستند و کسانی که الله و رسولش را قبول ندارند، سزاور دوستی و شایسته ارتباط نیستند. طالبان میپندارند که همه انسانهای جهان نسبت به آنها پستتر بوده و به هیچ عنوان با آنها برابر نیست. این نگاه، مصداق بارز نژادپرستی و تعصب کورکورانه با دنیای جدید است. البته همواره برتریخواهی، ستیز و نفرتپراکنی از ویژهگیهای بارز تروریسم دینی بوده است. پیروان تروریسم دینی نهتنها به تعامل و تنوع فرهنگی باور ندارند، بلکه دیگران را سزاوار برابری در انسانیت نمیدانند و آنها را حتا از دایره انسانیت بیرون میدانند.
در تبیین بخش «مهارتهای زندهگی»، «کمیسیون تعلیم، تربیه و تحصیلات عالی» طالبان که کتابهای مکاتب را بررسی کرده، گفته است نباید جوانان به عکاسی، رسامی و کارهای سینمایی تشویق و ترغیب شوند. این کمیسیون حتا تاکید کرده است که باید از نشر و پخش تصاویر ذیروح و جاندار جلوگیری شود. طالبان میپندارند که این کارها با اسلامِ مورد نظر آنها در تضاد است، اما جالب است که خود روزانه هزاران عکس و بسته تبلیغاتی را در شبکههای اجتماعی و رسانههای تحت کنترل خود نشر و پخش میکنند. همانهایی که از پول غرب تغذیه میکنند و بعد سر دشمنی نیز با آنها دارند، به همان پیمانه از از تصاویر سینما و رسامی به نفع خود استفاده میکنند، اما در ظاهر امر برای مردم این کار را حرام و غیرمجاز میدانند. به نظر میرسد که رژیمهای تروریستی و استبدادی همواره در یک تناقض آشکار گیر میافتند، در یک چرخه باطل در نوساناند و پیوسته این پارادوکسها تولید و بازتولید میشود.
طالبان نهتنها با ارزشهای و فرهنگ دنیای مدرن و خصوصاً غرب که اکنون به فرهنگ غالب تبدیل شده ستیز و عناد دارند، بلکه شماری از ارزشهای بومی افغانستان مانند نوروز و جریان مشروطیت را نیز مذموم گفته و در جایی با نگاه انتقادی نوشتهاند که فیضمحمد کاتب یک شیعه بوده و عضویت نهضت مشروطیت را داشته است. آنها در ادامه نوشتهاند که استاد باید به شاگردان بگوید که این نهضت یک پرسه غربی بوده است. به نظر میرسد طالبان در پی تحریف تاریخ بومی و دشمنی با فرهنگ جهانیاند تا هویت تازه و فرهنگ خود را بهعنوان فرهنگ و برداشت متعالی پیشکش کنند. در جایی از این سند آمده است که تاگور، نویسنده و ادبپژوه هندی، یک هندو است و نباید در کتابهای درسی نامی از وی برده شود. حتا در بخشی از این سند تاکید شده است که به شاگردان به جای اینکه از مزایای تفریحی ولایت بامیان گفته شود، از بدیها و آسیبهای بتها سخن گفته و درباره بتپرستی معلومات ارایه شود.
طالبان سازمان ملل را یک اداره شیطانی میدانند که دستوپای مسلمانان را بسته است. گروهی که مشروعیت جهانی را از سازمانملل گدایی میکند و پولهای آن را به جیب میزند، آن سازمان را شیطانی میداند و به نقش آن در جهان مدرن باور ندارد. استراتژیستهای فرهنگی طالبان به این باورند که روح جوانان و دانشآموزان افغانستان باید طالبانی شده و ضدیت با غرب و دستاوردهای تمدن جهانی در وجود آنها بارور شود. این تفکر از آنجا خطرناک و بحرانبیار است که ما بدون همکاری غرب، به توسعه نمیرسیم. امروز دانش بشری در بستر تمدن غرب پرورش و بارور شده است و توسعه کشورهای شکننده و توسعهنیافتهای مانند افغانستان بدون همکاری غرب، در بُعد بزرگ و تمدنی آن دشوار و حتا در مواردی ناممکن است. طالبان تلاش دارند که با این تفکر باطل و ستیز و نژادپرستانه مفرط، جلو پیشرفت افغانستان را بگیرند و جهالت بیشتر خود را به تصویر بکشند.
هم در میان گروههای تروریستی و بنیادگرا و هم در میان داعیهداران حقوق بشر و تمدن مدرن، یک مساله اساسی وجود دارد که آنها از مفاهم عمومی مصادره به نفع میکنند و دشمنان و مخالفان خود را از آن دایره میکشند. بهعنوان نمونه، گروههای بنیادگرا با استفاده از ادبیات دینی و مفاهم خدا، دین، مذهب، دنیا و آخرت، غرب و تمدنش را خالی از خدا، دین و ایمان ترسیم میکنند که سزاوار دشمنی است. از سوی دیگر، غرب با استفاده از مفاهیمی چون حقوق بشر، آزادی و کرامت انسانی، گروههای مخالف خود را وحشی و ضد آزادی به نمایش میگذارند که سزاوار نابودیاند. جامعهشناسان این مساله را مصادره مفاهم عمومی به نفع خود دانسته و تاکید میکنند که این مصادر به نفع مفاهیم، یکی از زمینههای تنش و خشونت در جهان مدرن است. برای همین، طالبان گفتهاند که حقوق بشر، غربی و در تضاد با اسلامِ مورد نظر این گروه قرار دارد.
شخصیتهای جهانی
طالبان حضور و معرفی شخصیتهای جهانی در کتابهای درسی را زمینه غربیسازی میپندارند و حتا در مواردی آنها را با مذهبشان میشناسند. همانطور که تاگور را یک هندو دانسته و ذکر او در کتابهای درسی را ضروری نمیدانند، ادیسن، مخترع برق و یکی از نامآورترین دانشمندان جهان را نیز یک امریکایی دانسته و نوشتهاند که ما به شناخت این امریکایی نیاز نداریم و به جایش باید صحابی معرفی شود. طالبان ویکتور هوگو، نویسنده مشهور فرانسهای را یک کافر خوانده و گفتهاند که او نباید در کتابهای درسی جایی داشته باشد. آنها همچنان نامههای چارلی چاپلین بهعنوان یکی از نابغههای سینما را بیفایده دانستهاند. بهصورت کلی، طالبان هیچکسی را برنمیتابند. با ادبیات و موسیقی و هنر مشکل دارند، شعر را برنمیتابند و به جای تمام پدیدههای مدرن، توصیه کردهاند که یک صحابی معرفی شود. تصور غالب در میان طالبان این است که باید با تمام جهان در ستیز باشند؛ حتا با فرهنگ و هنر و زیباییهایش. این نشان از جهالت محض است؛ دشمنی با همه و نگاه خصمآلود و نفرتآمیز به جهان، از شاعر و نویسنده شروع تا مخترع برق و شخصیتهای داخلی چون فیضمحمد کاتب هزاره.
بهصورت عموم طالبان در صدد تربیت نسلیاند که پیوسته باید در ستیز و کشمکش با دنیای مدرن، همسایهها و حتا تنوع داخلی افغانستان باشد که بر مرزکشی میان خود و دیگری ترسیم شده است. در این دایره، هر کسی اگر تمایل به «خود» یعنی تفکر طالبانی دارد، خوب است و هر کسی که از این دایره بیرون بزند، سزاوار مذمت و نفرت است. طالبان در این راه و این ستیز از دادههای سختگیرانه مذهبی و انگارههای فرهنگ بومی کمک گرفته و پایههای آن را تقویت میکنند. ایدیولوژی طالبان معجونی از ستیز، تعصب، نژادپرستی و عقبماندهگی است که اکنون بهعنوان یک استثنا در گوشهای از جهان حاکمیت دارد؛ در جغرافیایی که به تعبیر جو بایدن، اکنون به سرزمین و مکانی تبدیل شده است که مورد نفرین خدا قرار گرفته است. راستی که چنین است. باری دیالوگی در فلم هندی پریتوراج وجود دارد که میگوید: در سرزمینی که به زنها حرمت نمیشود، خدا در آنجا نمیماند. آیا خدا از افغانستان رفته است؟
بیشتر بخوانید:
جزییات نصاب آموزشی طالبان؛ خون و نفرت به کتابها باز میگردد