برای مدیریت تبعات روانی توافق امریکا و طالبان، چه کاری شده است

دور نهم مذاکره‌ی امریکا و طالبان به پایان رسید و قرار است دو طرف موافقت‌نامه‌ای را به امضا برسانند. تا هنوز روشن نیست که این موافقت‌نامه‌ به چه صورت و در چه شرایطی امضا می‌شود. پیش از این سفیر خلیل‌زاد گفته بود که روی هیچ چیزی موافقت صورت نمی‌گیرد، ‌تا روی همه چیز توافق نشود. ولی این روزها روی این موضوع تأکید نمی‌کند. یک حدس این است که در روز شروع گفت‌وگوهای میان‌افغانی در اسلو، این موافقت‌نامه امضا می‌شود و حدس دیگر این است که قبل از آن به امضا خواهد رسید. پیش از این وزیر خارجه‌ی امریکا گفته بود که قبل از اول سپتامبر باید یک موافقت‌نامه‌ی ابتدایی صلح در افغانستان به دست بیاید؛ ولی تا هنوز روشن نیست که کی طالبان و امریکا موافقت‌نامه را به امضا می‌رسانند. با این حال، یک نکته روشن است و آن این‌که امریکا و طالبان در اکثر موارد به توافق رسیده‌اند.

حال نگرانی عمده این است که چگونه حوادث پس از امضای توافق‌نامه‌ی طالبان و امریکا مدیریت می‌شود. آیا الیت سیاسی کابل و بلندپایه‌گان دولت از تاریخ آموخته‌اند؟ واقعیت این است که گروه طالبان احساس می‌کند که جنگ را از ناتو و امریکا برده است. گروهی که خودش را برنده می‌داند، بسیار بعید است که به ساده‌گی برای پایان جنگ مذاکره کند. آنان تلاش می‌کنند که از طریق ارعاب و تحرکات نظامی پیش بروند. حمله‌های زنجیره‌ای طالبان به کندز و پلخمری، نشان‌دهنده‌ی آن است که طالبان هنوز به فکر دوام جنگ و تسخیر شهرها هستند. این نکته‌ای است که همه آن را می‌دانند، ولی مدیریت تبعات روانی امضای توافق‌نامه‌ی پایان جنگ میان امریکا و طالبان،‌ خیلی مهم است. تاریخ نشان می‌دهد که مدیریت تبعات چنین وضعیتی بسیار مشکل است. برای درک این موضوع، باید به حوادث سال‌های ۱۹۹۱ و ۱۹۹۲ نگاهی بیندازیم.

در ۱۳ سپتامبر سال ۱۹۹۱ اتحاد شوروی وقت سندی را امضا کرد که بر اساس آن کمک‌های نظامی و غیر‌نظامی مسکو به حکومت داکتر نجیب‌الله پایان می‌یافت. روس‌ها بر مبنای آن سند، فرستادن غذا و سوخت به حکومت داکتر نجیب‌الله را متوقف کردند. در آن سند آمده بود که امریکا و روسیه از تلاش‌های سازمان ملل متحد برای پایان جنگ افغانستان و شکل‌گیری روند انتقالی حمایت می‌کنند. در شروع اکتبر همان سال شوروی به سازمان ملل متحد اطلاع داد که مسکو دیگر بر ماندن داکتر نجیب‌الله در قدرت تأکید نمی‌کند. روسیه به سرمنشی سازمان ملل متحد اطلاع داد که مسکو با کنار رفتن داکتر نجیب‌الله از قدرت و بیرون شدن او از افغانستان، مشکلی ندارد. پیش از آن مسکو تأکید می‌کرد که داکتر نجیب‌الله هم در گفت‌وگوهای میان‌افغانی و هم اداره‌ی انتقالی‌ احتمالی که در اعلامیه‌ی پنج‌ ماده‌ای ملل متحد بر شکل‌گیری آن تأکید شده بود،‌ نقش داشته باشد؛ اما امریکا  و دیگر قدرت‌های منطقه‌ای به این باور بودند که او باید هیچ نقشی در اداره‌ی انتقالی و حتا گفت‌وگوهای میان‌افغانی نداشته باشد.

نظر واشنگتن،‌ قدرت‌های منطقه‌ای و دیگر نیروهای داخلی از جمله رهبران تنظیم‌ها، استعفا و خروج داکتر نجیب‌الله از کشور بود. در بحران سوریه هم ایالات متحده خواستار کنار رفتن بشار اسد از قدرت است. همین موضع را ایالات متحده و دیگر قدرت‌های داخلی و خارجی در مورد داکتر نجیب‌الله نیز داشتند. یگانه‌ حامی داکتر نجیب‌الله، مسکو بود. روسیه هم پس از اکتبر سال ۱۹۹۱ دیگر با کنار رفتن داکتر نجیب‌الله از قدرت و خروج او از افغانستان مخالفت نداشت. در یکی از گزارش‌های ماه اکتبر سال ۱۹۹۱ سرمنشی وقت سازمان ملل متحد برای شورای امنیت این سازمان هم به صورت تحلیلی به این موضوع اشاره شده است. بر مبنای کتاب خاطرات عبدالوکیل، وزیر خارجه‌ی افغانستان، در آغاز دهه‌ی ۹۰ داکتر نجیب‌الله هم در همان ماه اکتبر به صورت محرمانه به سازمان ملل متحد اعلام کرده بود که حاضر به تحویل‌دهی قدرت به یک اداره‌ی غیرجانب‌دار و خروج از کشور است. داکتر نجیب می‌خواست سازمان ملل متحد مصونیت او را تضمین کند و زمینه‌ی خروج مصون را برایش فراهم سازد.

سازمان ملل متحد تلاش‌هایش را در راستای حل سیاسی جنگ شدت بخشید. در آغاز مسکو از شکل‌گیری یک حکومت انتقالی که در آن تنظیم‌های میانه‌رو و اطرافیان محمدظاهر، پادشاه پیشین حضور داشته باشند،‌ حمایت می‌کرد. روس‌ها طرف‌دار حضور فضل‌الحق خالق‌یار، صدراعظم وقت، در حکومت انتقالی بودند. اگر چنین حکومتی شکل می‌گرفت و داکتر نجیب هم با اعضای کلیدی حزب حاکم از کشور خارج می‌شد،‌ نیروهای نظامی وقت به جای خود می‌ماندند و این امر به سود منافع امنیتی روس‌ها بود. اما رهبران تنظیم‌های تندرو از جمله حکمتیار و مولوی خالص به چنین چیزی راضی نبودند. روشن است که حلقات تندرو در خاورمیانه و نظامیان پاکستان هم نمی‌خواستند که یک حکومت انتقالی مشارکتی متشکل از اطرافیان شاه و تنظیم‌های میانه‌رو جانشین داکتر نجیب‌الله شود و بعد روند مصالحه و شکل‌گیری قانون اساسی جدید کلید بخورد. پاکستان یک حکومت جهادیست،‌ تندرو و ضد هند با چاشنی قومی در افغانستان می‌خواست.

به همین دلیل بود که تلاش برای ایجاد یک حکومت انتقالی به ثمر نرسید و ماه جنوری ۱۹۹۲  مرحوم پطروس غالی، دبیر کل وقت سازمان ملل متحد، از تمام طرف‌ها خواست که نماینده‌گان خود را به او معرفی کنند تا سازمان ملل متحد یک دیالوگ میان‌افغانی را راه‌اندازی کند و این دیالوگ یک هیأت ۳۵ نفری را برای شکل‌گیری لویه‌جرگه فراهم سازد تا بعد این جرگه به یک حکومت انتقالی مشروعیت دهد. بازهم تنظیم‌های تندرو نماینده‌گان خود را به دفتر سرمنشی معرفی نکردند. حکومت داکتر نجیب و شماری از تنظیم‌هایی که در آن زمان میانه‌رو خوانده می‌شدند، فهرست‌های‌شان را به پطروس غالی تحویل دادند. اطرافیان شاه سابق هم به دلیل اختلاف‌های داخلی و مسایل دیگر فهرست‌ نماینده‌گان خود را به ملل متحد تحویل ندادند. تنظیم‌های تندرو که به پیروزی نظامی فکر می‌کردند، ‌از تحویل دادن فهرست خودداری کردند. این مکانیزم هم تطبیق نشد.

بعد سازمان ملل متحد از پاکستان و عربستان تقاضا کرد که روی تنظیم‌ها فشار بیاورند تا همه یک راه حل سیاسی را قبول کنند. ظاهراً عربستان، ‌پاکستان و کشورهای دیگر به سازمان ملل متحد گفتند که داکتر نجیب‌الله باید در قدم اول در یک سخنرانی رسمی و عمومی اعلام کند که حاضر به تحویل‌دهی قدرت به یک اداره‌ی انتقالی غیر‌جانب‌دار است تا رفتن او یقینی شود و کشورهایی که بر رهبران تنظیم‌ها نفوذ دارند،‌ آنان را قانع سازند که با سازمان ملل متحد همکاری کنند. داکتر نجیب در ماه مارچ ۱۹۹۲ در یک سخنرانی عمومی برای کناره‌گیری از قدرت و تحویل‌دهی صلاحیت‌های اجرایی به یک اداره‌ی انتقالی غیر‌جانب‌دار اعلام آماده‌گی کرد. هم اعلامیه مسکو مبنی بر توقف حمایت از داکتر نجیب و هم سخنرانی او مبنی بر کناره‌گیری به سود یک دولت انتقالی غیر‌جانب‌دار،‌ حوادث را به سمتی حرکت داد که دیگر برنامه‌ی ملل متحد مجال تطبیق نیافت و حتا خود داکتر نجیب‌الله هم نتوانست از کشور خارج شود.

از جنوری سال ۱۹۹۲ داکتر نجیب‌الله کنترل خود را بر شاهراه کابل-مزار و شهرک مرزی حیرتان که گلوگاه اکمالاتی حکومت بود، از دست داده بود. جنرال مومن، ‌جنرال دوستم و جنرال نادری با جبهه‌ی پنجشیر به تفاهم رسیده بودند. ‌آنان به این نتیجه رسیده بودند که راه بقای آنان، شکل‌دهی یک بلاک سیاسی مشترک با جبهه‌ی پنجشیر است. وزیران دفاع و داخله‌ی وقت هم به جبهه‌ی حکمتیار پیوسته بودند تا بقای فزیکی و سیاسی خود را تضمین کنند. دیگر حکومت به عنوان یک کل به هم پیوسته باقی نمانده بود. در پاسخ به این وضعیت، سازمان ملل متحد ظاهراً تصمیم گرفت که ۱۵ تن از میان فهرست‌هایی که نیروهای مختلف برای دیالوگ میان‌افغانی به این سازمان سپرده بودند را گزینش کند و بعد آنان را قانع بسازد که جانشین داکتر نجیب‌الله شوند و یک اداره‌ی ماقبل انتقالی را برای ۴۵ روز تشکیل دهند،‌ تا بعد یک لویه‌جرگه برگزار شود و حکومت انتقالی را روی کار آورد. دیپلمات‌های سازمان ملل متحد در کابل به تاریخ ۱۵ اپریل استعفای کتبی داکتر نجیب‌الله را تسلیم شده بودند. سازمان ملل متحد آن ۱۵ تن را شناسایی کرده بود و تا ۱۵ اپریل آنان را به پاکستان آورد.

اما شب ۱۶ اپریل ۱۹۹۲ که قرار بود بینین ‌سیوان، نماینده‌ ویژه‌ وقت دبیر کل سازمان ملل متحد، آن ۱۵ نفر را به کابل بیاورد و بعد داکتر نجیب را در هواپیمای خودش به دهلی‌نو انتقال دهد،‌ همه چیز برهم خورد. در روز ۱۵ اپریل رهبران تنظیم‌ها با بینین‌ سیوان در دفتر نوازشریف گفت‌وگو کردند. در جلسه همه‌ی رهبران روی‌کارآمدن یک اداره غیر‌جانب‌دار را رد کردند. رهبران تنظیم‌ها که حوادث را دنبال کرده بودند، موضع‌شان این بود که حکومت داکتر نجیب دیگر وجود ندارد و بهتر است که یک حکومت انتقالی‌ روی کار بیاید که صرف متشکل از تنظیم‌ها باشد. سیوان در همان جلسه از رهبران خواست که فهرستی را آماده کنند و آدم‌های‌شان را بیاورند تا او آنان را به جای ۱۵ نفر مورد نظر سازمان ملل متحد به کابل ببرد؛ اما رهبران تنظیم‌ها به توافق نرسیدند. سیوان ناوقت شب تنها به کابل آمد ‌تا داکتر نجیب‌الله را به دهلی انتقال دهد، ‌اما شکاف‌های درون‌حزبی، اختلاف‌های جناحی و تقابل نیروها، چنان عمیق شده بود که نجیب نتوانست حتا داخل فرودگاه کابل شود. فردای روز بعد، کابل دچار هرج‌و‌مرج شد و دیگر حکومتی وجود نداشت.

روشن است که خیلی از مسایل هنوز در مورد حوادث آن زمان گنگ است و بسیاری از چهره‌های کلیدی آن زمان قفل سکوت را نشکسته‌اند، ‌ولی چیزی که واضح است، این است که تبعات روانی اعلام قطع حمایت مسکو از حکومت داکتر نجیب و سخنرانی او مبنی بر کناره‌گیری از قدرت،‌ مدیریت نشد و پیامد‌ این رویداد‌ها چنان تحولات دراماتیک و بسیار سریع خلق کرد که کسی نتوانست جلو فروپاشی و جنگ همه علیه همه را بگیرد. آیا حالا برای مدیریت تبعات روانی امضای موافقت‌نامه‌ی پایان جنگ میان امریکا و طالبان،‌ برنامه‌ی دقیق وجود دارد؟ آیا  انتشار یک اعلامیه‌ی مشترک دو‌جانبه از سوی کابل و واشنگتن،‌ پس از امضای توافق‌نامه‌ی طالبان و امریکا، برای مدیریت تبعات روانی توافق طالب و ایالات متحده کافی است؟

دکمه بازگشت به بالا