قطر؛ کشوری کوچک، بازیگری بزرگ

شجاع‌الدین امینی

قطر کشوری کوچک در حاشیه خلیج فارس است. نه جمعیت زیاد دارد و نه هم سرزمین وسیع. این در حالی است ‌که کثرت جمعیت و وسعت سرزمین برای پیمایش قدرت دولت‌ها به‌طور سنتی معیارهای اصلی به شمار می‌رود. قاعدتاً به هر پیمانه که دولتی از سرزمین و جمعیت وسیع برخوردار باشد، به همان پیمانه ظرفیت قدرت‌مند خوانده ‌شدن را دارد. البته همواره چنین نبوده و بسیارند کشورهای پهناور و پرنفوسی که فاقد قدرت سیاسی و اقتصادی لازم برای اداره امور داخلی‌اند، چه رسد به اعمال نفوذ خارجی. در عین حال، کشورهای دارای سرزمین کوچک و نفوس کم، از گذشته‌های دور تا امروز توانسته‌اند چون قدرت منطقه‌ای و گاه بین‌المللی ظهور کنند. دولت‌شهرهای یونان و روم باستان مثال‌های باستانی‌اند و مثال‌های معاصر از دولت‌شهرها و سرزمین‌های کوچک اما بسیار پرقدرت نیز به قدر کافی داریم. هالند، اسراییل، امارات متحده عربی، قطر و سنگاپور از جمله کشورهای کوچک و کم‌نفوسی‌اند که از قدرت سیاسی و اقتصادی بسیاری برخوردار‌ند. قدرت فعلی قطر نه‌تنها محصول جمعیت زیاد و سرزمین وسیع نیست، بلکه اگر این دو عنصر را معیار پیمایش قدرت این کشور قرار دهیم، در مقایسه با بسیاری از کشورهای خاورمیانه، کوچک به شمار می‌رود. با آن ‌هم این کشور، نقش‌هایی را در منطقه و دنیا بازی می‌کند که دولت‌های عظیم و پهناور از انجام آن عاجز‌ند.

نقش‌هایی را که امروزه قطر برعهده می‌گیرد و خوب هم بازی می‌کند، بایستی عربستان، ایران و ترکیه که قدرت‌‌های بزرگ خاورمیانه هستند، بازی می‌کردند. امروزه، قطر میزبان بزرگ‌ترین مسابقات ورزشی به وسعت جهانی است. همین‌طور میزبان گروه‌ها و کشورهای متخاصم برای فصل خصومت نیز است. همچنان نشست‌‌هایی را میزبانی می‌کند که برای رسیده‌گی به بحران‌‌های بزرگ بشری راه‌اندازی می‌شود. نمونه جدید آن تدویر نشستی به رهبری سرمنشی سازمان ملل متحد در این کشور در خصوص رسیده‌گی به بحران افغانستان است.

پرسشی که در خصوص قطر مطرح است، این است که چه عواملی سبب شده تا این کشور کوچک تبدیل به یک بازیگر بزرگ در منطقه و دنیا شود؟ نوشته حاضر قصد پرداختن به این پرسش را دارد. به نظر می‌رسد قدرت نقش‌آفرینی قطر در عصر حاضر معلول عوامل ذیل باشد:

۱-‌ قطر از قدرت نرم استفاده می‌کند

یکی از عوامل درخشش قطر در بازی‌های بزرگ منطقه و دنیا را می‌توان در استفاده موفقانه این کشور از قدرت نرم جست‌وجو کرد. از قدرت نرم عمدتاً کشورهای کوچک استفاده می‌کنند و از قدرت سخت کشورهای بزرگ. با این تفاوت که کشورهای بزرگ همزمان می‌توانند از هر دو نوع قدرت استفاده کنند، ولی کشورهای کوچک نه. جمعیت زیاد، سرزمین وسیع، منابع طبیعی فراوان، نیروی نظامی قوی و تسلیحات مدرن و ویرانگر نمادهای قدرت سخت است که عمدتاً در دستان قدرت‌های بزرگ قرار دارد. قدرت سخت نوعی قدرت فزیکی-مادی است که بر فرماندهی و نیروی اجبار و اعمال سلطه تکیه دارد و کشورهای بزرگ می‌‌توانند این ابزار را به کار ببندند. قدرت سخت از سیاست «چماق و هویج/زردک» استفاده می‌کند. «چماق» اشاره به تهدید نظامی دارد و «هویج/زردک» اشاره به پاداش اقتصادی. اگر کشوری بزرگ بخواهد کشوری کوچک را وادار به تغییر رفتار کند، یا با نیروی نظامی آن را تهدید می‌کند یا هم پاداش اقتصادی را در نظر می‌گیرد.

اما قدرت نرم در نقطه مخالف قدرت سخت قرار دارد. قدرت نرم بیشتر روی فرهنگ، ارزش، هنجار و رویه تاکید دارد. قدرت نرم با اجبار سروکاری ندارد؛ یعنی می‌توان گفت که نوعی نیروی غیراجباری است که بر اقناع و رضایت تکیه دارد‌. به‌کارگیری قدرت نرم، هزینه‌بر نیست؛ از این ‌رو، بیشتر کشورهای کوچک می‌کوشند در سیاست خارجی خود این نوع قدرت را به کار بندند. با گسترش پدیده جهانی شدن و انقلاب اطلاعات و رسانه، قدرت نرم اهمیت خود را بیشتر نمایان ساخته است. برخی نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل بدین باورند که با جهانی شدن اطلاعات و رسانه اهمیت قدرت نرم اگر بیش از اهمیت قدرت سخت نباشد، کمتر هم نیست. «جوزف ‌نای» یکی از نظریه‌پردزان مکتب نیولیبرال در روابط بین‌الملل است که در دهه ۱۹۹۰ مفهوم قدرت نرم را مطرح کرد و میان این قدرت و قدرت سخت تفاوت افکند و از اهمیت آن خبر داد.

قدرت نرم به کشورهای کوچک این فرصت را داده است که در برابر کشورهای بزرگ دست زیر الاشه ننشینند و برای بقا و دوام حیات خود تقلا کنند. پناه‌ بردن به استفاده از قدرت نرم است که می‌‌تواند کشورهای کوچک را در برابر خطرات و صدمات ناشی از حدناشناسی کشورهای بزرگ مدد رساند. یکی از مزیت‌های قدرت نرم این است که با افکار سر‌و‌کار دارد، نه با بدن‌ها. قدرت نرم به دنبال جذب مخاطب است با خلق سوژه‌ها و ایده‌های نرم فرهنگی. قطر برای آن‌که بتواند خود را از خطر نفوذ همسایه‌های رقیب به‌ویژه عربستان دور نگه دارد، به استفاده از قدرت نرم پناه برده است. از آن‌جایی‌ که قدرت نرم نوعی قدرت فرهنگی است، ابزار به‌کارگیری آن نیز فرهنگی است که قطر در استفاده از این ابزار برای گسترش قدرت خود موفق عمل کرده است. در ذیل به دو نمونه پرداخته می‌شود:

۱-۱ رسانه: رسانه مهم‌ترین وسیله ساده و موثر برای گسترش قدرت نرم است. قطر از این وسیله تا این‌دم خوب استفاده کرده است. الجزیره به‌مثابه رسانه بزرگ، مشهور و دیدنی در اختیار قطر قرار دارد. این رسانه در سال ۱۹۹۶ با حمایت مالی قطر در این کشور تاسیس شد. در آن ‌زمان، تاسیس رسانه‌ای به بزرگی الجزیره در دنیای عرب امری غریب بود. الجزیره توانسته است نفوذ نرم قطر را نه‌‌تنها در منطقه، بلکه در دنیا اشاعه دهد. این رسانه امروز به یکی از بزرگ‌ترین رسانه‌های بین‌المللی تبدیل شده است و شاخه‌های فراوانی در هر سوی دنیا دارد. دو عامل در رشد این رسانه نقش داشته است: یکی این‌که نگاه انتقادی به وضع حاکم بر دنیای عرب داشت. قبلاً در دنیای عرب رسانه معتبری وجود نداشت. اگر هم وجود داشت، در خدمت حاکمان بود، نه مردم. ولی الجزیره سنت حاکم رسانه‌ای بر دنیای عرب را شکست و به نقد حاکمان و نظام‌های سیاسی حاکم بر دنیای عرب پرداخت. این امر توانست وجاهت این رسانه را در نزد افکار عموم ارتقا بخشد. دوم این‌که الجزیره در بازتاب انتقادی جنگ افغانستان، عراق، فلسطین و همچنان بهار عربی در ۲۰۱۱ خوب عمل کرد‌. این رسانه نگاه انتقادی به حمله نظامی امریکا به افغانستان و عراق داشت که این امر توانست افکار عمومی در دنیای اسلام را به سمت حمایت از این رسانه جهت دهد. همین‌طور بارها کشتار فلسطینی‌ها توسط اسراییل را با نگاه منتقدانه و تاکید بر هویت عربی-اسلامی بازتاب داده است. همچنان ضمن آن‌که در انعکاس بهار عربی موفق عمل کرد، به آن نوعی مشروعیت هم بخشید؛ یعنی آن را گامی ارزش‌مند برای براندازی نظام‌های حاکم وقت در دنیای عرب خواند. این‌همه در حالی صورت می‌گیرد که الجزیره نگاه از درون به بیرون دارد، نه از بیرون به درون؛ یعنی به وضع جاری در قطر نگاه نمی‌افکند و توش‌و‌توان خود را فقط صرف عریان‌سازی خبط‌و‌خطاهای بقیه حاکمان در دنیای عرب می‌کند. تاسیس الجزیره توسط قطر و حمایت از آن، قدرت نرم این کشور را از آن‌ رو گسترش داده است که بسیاری از کشورهای عرب با رسانه‌ها نه‌تنها بر سر مهر نیستند، که سرکوب هم می‌کنند.

۲-۱ ورزش: ورزش و راه‌اندازی مسابقات ورزشی ابزار دیگری برای گسترش قدرت نرم است که قطر ظرفیت استفاده از آن را دارد. قطر به ورزش به‌ویژه فوتبال به‌مثابه بازی بزرگ جهانی عنایت ویژه‌ای دارد و از راه‌اندازی مسابقات ورزشی استقبال می‌کند. برای نمونه، فوتبال را در روزگار حاضر نمی‌توان فقط ورزش خواند. درست است که فوتبال نوعی ورزش است، اما ورزشی است که ارزش آن را در مناسبات سیاسی دنیا نمی‌‌توان انکار کرد. امروزه تفکیک میان ورزش و سیاست دشوار شده است. این دشواری یا ناشی از تاثیر سیاست بر ورزش است یا هم ورزش بر سیاست. می‌توان گفت که فوتبال از میدان ورزش پا را فراتر گذاشته و میدان سیاست را نیز به محاصره کشیده است. کشورها می‌کوشند از ورزش به سود سیاست بهره ببرند. هر کشوری که در میدان ورزش درخشش داشته باشد، بر درخشش آن در میدان سیاست نیز تاثیر می‌گذارد. برای نمونه، برگزاری مسابقه جام جهانی ۲۰۲۲ فوتبال را در قطر نظر بگیرید. این کشور نشان داد که میزبان خوبی برای راه‌اندازی چنین مسابقات بزرگ است. برای بار اول بود که مسابقه جام جهانی در یکی از کشورهای عربی برگزار ‌شد. درخشش قطر در میزبانی از این مسابقه، کشورهای منطقه به‌ویژه عربستان، ایران و ترکیه را تکان داد. افکار عمومی در دنیا بیش از آن‌که به برنده و بازنده این مسابقه خیره شده باشد، به میزبانی قطر از این مسابقه خیره شده بود. پس از میزبانی قطر از جام جهانی بود که عربستان میزبان یکی از بازیکنان معروف فوتبال شد که گفته می‌شود تلاش دارد میزبان جام جهانی فوتبال ۲۰۳۰ نیز باشد. اگر دقت شود، این امر تاثیر ورزش بر سیاست را نشان می‌دهد. چون‌ عربستان همسایه و رقیب قطر است، نمی‌تواند این کشور کوچک را به‌مثابه کنشگر فعال تحمل کند.

۲- قطر جمعیت کم، تنوع پایین و انباشت بالای ثروت دارد

جمعیت کم برای قطر بیش از آن‌که عیب باشد، مزیت بوده است. درست است که جمعیت زیاد می‌تواند قدرت سخت یک دولت را به نمایش بگذارد، ولی اگر تناسب میان جمعیت زیاد و رشد اقتصادی برقرار نشود، تبدیل به پاشنه آشیل می‌شود. برای نمونه، راز موفقیت چین در این است که توانسته میان جمعیت زیاد و رشد اقتصادی تناسب برقرار کند. اگر چنین نمی‌بود، جمعیت وسیع تبدیل به پاشنه آشیل برای این کشور می‌شد، چنان‌که در عصر حاکمیت «مائوتسه ‌دونگ» بین سال‌های ۱۹۴۹-۱۹۷۶ چنین شده بود. مزیت قطر در این است که جمعیت کم، تنوع پایین، ولی انباشت بالای ثروت دارد. جمعیت زیاد با انباشت پایین ثروت جور در‌نمی‌آید. نه‌تنها جور در‌نمی‌آید، که ناکامی دولت را در عرضه خدمات کافی به مردم و تامین رفاه اقتصادی به اثبات می‌رساند. مزید بر این، فقدان تنوع و کثرت اجتماعی در قطر از دیگر مزیت‌ها برای این کشور است. فقدان تنوع اجتماعی سبب شده است تا قطر از گزند تنش‌های گروهی-فرقه‌ای در امان بماند. اگر قطر بافت اجتماعی موجود در عراق و لبنان را می‌داشت، دشوار بود که در قامت کنشگر فعال بتواند به این زودی‌ها ظهور کند. جمعیت کم و تنوع پایین سبب شده است که قطر از منابع طبیعی خود از جمله نفت و گاز در جهت انباشت سرمایه استفاده موثر کند. گفته می‌شود که قطر در صدور گاز پس از روسیه و ایران در جایگاه سوم و در صدور نفت در جهان در جایگاه سیزدهم قرار دارد. ایران هم کشوری است که به مانند قطر تکیه بر منابع طبیعی از جمله نفت و گاز دارد؛ اما خلاف قطر، جمعیت وسیع، تنوع بالا و انباشت پایین ثروت دارد و این امر سبب شده است که نتواند از منابع طبیعی خود به‌گونه بهتر به پیمانه قطر در جهت انباشت سرمایه استفاده موثر کند. بر‌اساس آمار ارایه‌شده در سال ۲۰۱۱، قطر دارای یک میلیون و ۷۰۰ هزار نفر جمعیت و درآمد سرانه سالیانه ۷۲ هزار و ۵۳۲ دالر بوده است که این رقم رتبه ششم در جهان را نشان می‌دهد (بنگرید به: ستاری، ۱۴۰۱: گفتار دوم: صور بنیادی حیات نفتی، ص ۴۷). انباشت بالای ثروت، جمعیت کم و تنوع پایین، قطر را به استفاده از ابزار اقتصادی در پیش‌برد سیاست خارجی‌اش ترغیب کرده است.

۳- رضایت در داخل، کنشگری در خارج را فراهم کرده است

 در قطر رضایت عمومی از نظام سیاسی حاکم وجود دارد. این رضایت را موفقیت دولت در تامین رفاه اقتصادی برای شهروندان فراهم ساخته است. در قطر با آن‌که نظام سیاسی دموکراتیک برقرار نیست، رضایت عمومی از «ساختار و کارگزار» در این کشور وجود دارد. برای شهروندان قطر دموکراسی چندان دغدغه جدی نیست؛ چون دولت با تبدیل رشد اقتصادی به رفاه اقتصادی، توانسته رضایت عموم را به دست آورد. قطر  توانست به ‌رغم حمایت از بهار عربی، از گزند آن مصون بماند. این کشور در داخل نگرانی ندارد که در خارج خوش می‌درخشد. طوری که دیده می‌شود، قطر به مسایل داخلی کمتر می‌پردازد و توش‌و‌توان خود را بیشترینه صرف پرداختن به امور خارجی می‌کند. یکی از ابزارهای مورد استفاده این کشور در سیاست خارجی، اقتصاد است. میزبانی از مسابقات ورزشی، تفریحی، فرهنگی و… به مقیاس جهانی را می‌توان در ذیل استفاده از توان اقتصادی در جهت گسترش نفوذ خارجی از سوی قطر معنا کرد. فضای آرام، هوتل‌های مجلل، اماکن تفریحی و… میزبانی از مسابقات بین‌المللی را برای این کشور تسهیل کرده است. ابزار دیگری که قطر در سیاست خارجی از آن استفاده می‌کند، سیاست میانجی‌گری است. تا این‌دم که دیده می‌شود، در استفاده از این سیاست هم موفق عمل کرده است. در ذیل به دو نمونه پرداخته می‌شود:

۱-۳ در سال ۲۰۰۸ لبنان بار دیگر در معرض خطر جنگ داخلی قرار گرفت. این امر ناشی از پس‌لرزه‌های جنگ ۲۰۰۶ میان لبنان و اسراییل بود که به جنگ ۳۳ روزه معروف است. لبنانی‌ها به مدت هژده‌ ماه در کش‌مکش و نزاع به سر می‌بردند و نتوانستند برای تشکیل حکومتی که همه گروه‌های قومی-فرقه‌ای را در خود جا دهد، به توافق دست پیدا کنند. کشوری که به این غایله پایان داد، قطر بود. قطر میزبانی گروه‌های متخاصم در لبنان را عهده‌دار شد و با انعقاد موافقت‌نامه‌ای که «موافقت‌نامه دوحه» نام گرفت، به این منازعه پایان داد و رضایت گروه‌های لبنانی را برای تشکیل حکومت وحدت ملی فراهم ساخت.

۲-۳ قطر در سال ۲۰۱۳ در خاک خود برای گروه طالبان دفتر ایجاد کرد و زمینه را برای مذاکره این گروه با کشورهای دنیا به‌ویژه امریکا و افغانستان مساعد ساخت. هر کشوری که بنای گفت‌وگو با طالبان را می‌داشت، بایستی دروازه قطر را می‌زد. این کشور سال‌های طولانی میزبان گروه طالبان و هیات امریکایی برای مذاکره بر سر خروج از افغانستان بود. همچنان میزبانی از هیات طالبان و هیات دولت پیشین افغانستان را عهده‌دار بود. چیزی‌ که در این خصوص شایان توجه است، این است که سیاست میانجی‌گری از سوی قطر نتیجه در پی داشته؛ یعنی منجر به امضای موافقت‌نامه میان امریکا و طالبان شده که بر‌اساس مفاد آن امریکا نیروهای نظامی خود را از افغانستان خارج کرده است. اما این‌که این خروج چه مصایبی را بر مردم افغانستان تحمیل کرد، بحثی جدا است.

     مزید بر موارد فوق، پیشه‌ کردن تعامل با کشورهای منطقه توانسته است بر توان نقش‌آفرینی قطر بیفزاید. به رغم آن‌که این کشور با برخی همسایه‌های خود و کشورهای منطقه ناساز است، با آن‌ هم کوشیده است تار تعامل را از کف رها نکند. پناه‌ بردن به سیاست تنش‌زدایی و پرهیز از ستیزه‌جویی، انحصار‌طلبی و مزاحمت‌آفرینی به دیگران، سبب شده است تا قطر همزمان در چند سازمان مهم منطقه‌ای عضو باشد: سازمان همکاری خلیج فارس، اتحادیه عرب و سازمان کشورهای اسلامی. برای نمونه، رابطه میان کشورهای عرب حوزه خلیج با ایران را در نظر بگیرید. عربستان و امارات و بحرین دشمنی با ایران را اختیار کرد‌ه‌اند، ولی قطر نه. عربستان تا قبل از سرگیری رابطه با ایران، به تحکیم رابطه خود با امریکا بیشتر کوشید تا ایران را در منطقه منزوی سازد. همین‌طور امارات و بحرین با اسراییل پیمان «ابراهیم» را منعقد کردند، برای به انزوا راندن ایران و مهار نفوذ آن در منطقه. قطر اما نه‌تنها کوشید که رابطه خود با ایران را تیره نسازد، بلکه به‌مثابه میانجی میان امریکا و ایران نیز عمل کرده است تا بتواند از سطح تنش میان این دو کشور بکاهد.

۴- قطر در سایه حمایت امریکا راه می‌رود

کشوری کوچک چون قطر اگر حامی فرامنطقه‌ای نداشته باشد، دشوار است که بتواند سیاست خارجی فعال در منطقه و دنیا را در پیش گیرد. قطر یکی از متحدان دیرین و کلیدی امریکا در خاورمیانه به شمار می‌رود. این کشور در سال ۱۹۹۲ با امریکا پیمان امنیتی دوجانبه امضا کرده است. ایجاد پایگاه «العدید» در قطر و حضور نظامیان امریکایی در این کشور، بخشی از مفاد این پیمان را می‌سازد. قطر به امریکا اجازه داد تا از خاکش علیه عراق در جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ استفاده کند. حضور نظامیان امریکایی در قطر، نوعی چتر امنیتی برای این کشور ایجاد کرده است که در سایه آن فارغ از نفوذ رقیبان منطقه‌ای، به نقش‌آفرینی خود ادامه می‌دهد. همین‌طور پس از برگشت گروه طالبان به قدرت در افغانستان، این کشور به‌مثابه حامی منافع امریکا در افغانستان نقش ایفا می‌کند. دوستی قطر با امریکا، بر رشد اقتصادی این کشور تاثیر به‌سزایی داشته است. قطر کوشیده است تا از مزایای نظم سرمایه‌داری تا جایی‌ که مقدور است، استفاده کند. نظم سرمایه‌داری در خاورمیانه تنها در کشورهایی چون قطر، امارات و ترکیه کارآمد بوده است و بقیه کشورهای این منطقه آن را به کار نبستند یا هم کاربست آن، روزگار آن‌ها را بدتر ساخته است. حفظ رابطه دوستی با امریکا، سبب شده است که این کشور از کنشگری قطر در منطقه و دنیا حمایت کند. برای نمونه، اگر قطر حمایت قدرت‌های بزرگ غربی به‌ویژه امریکا را با خود نداشته باشد، دشوار است که بتواند نشست‌های بزرگی به پیمانه نشستی که چندی پیش به مناسبت رسیده‌گی به بحران جاری در افغانستان به رهبری سرمنشی سازمان ملل متحد راه‌اندازی شده بود را میزبانی کند.

منبع:

ستاری، سجاد (۱۴۰۱)، گفتارهای نو در جامعه‌شناسی سیاسی، چاپ دوم، موسسه انتشارات دانشگاه تهران. همچنان در رابطه به نرخ جمعیت و میزان درآمد سرانه آن‌گونه که در این کتاب ارجاع یافته است، می‌توانید رجوع کنید به: WWW.forbes.com/magazines

دکمه بازگشت به بالا