حوزه زبان پارسی در سالهای اخیر بزرگترین نویسندههای خودش را از دست داده است. هریک از نویسندهگان و مترجمانی که در سالهای اخیر در ایران، افغانستان و تاجیکستان با جهان وداع گفتهاند، سالها شاعران و نویسندهگان محبوب، پرمخاطب و تاثیرگذار در حوزه زبان پارسی بودند. هریک از این نویسندهگان در تربیت و پرورش یک نسل نقش داشتند. شعر، رمان، کتابها و ترجمههای هر یک از این نویسندهگان، در خانههای اغلب فارسیزبانها موجود است. هر یک از این نویسندهگان دارای شاهکاری بودند و برای خلاقیت، نوآوری و خلق اثر تازه در حوزه زبان پارسی، زبانزد اهل قلم در هر سه کشور فارسیزبان بودند. نویسندهگانی که در سالهای اخیر در تاجیکستان، ایران و افغانستان درگذشتهاند، مبارز هم بودند. هر کدام آنها زندهگی در زیر حاکمیت دولتهای دیکتاتور کشور خویش را تجربه کردند، برای تربیت انسان محترم برای جامعهشان در برابر حاکمان قرار گرفتند، زندان رفتند، شکنجه شدند و سختی کشیدند. افزون بر این، پس از یک رخوت و سستی طولانی و البته انقطاع میان فارسیزبانان، این نسل به نزدیک شدن دوباره پارسیگویان در کشورهای فارسیزبان کمک کرد. پر کردن جای رفتهگان سالهای اخیر فرهنگ پارسی، نیاز به زمان طولانی دارد.
رضا براهنی، رماننویس، شاعر، منتقد ادبی و استاد دانشگاه، یکی از پرکارترین نویسندهگان در حوزه زبان پارسی بود که در شروع سال روان خورشیدی در سن ۸۶ سالهگی در غربت (کانادا) درگذشت. او در ایران و افغانستان خوانندهگان بسیاری داشت. کتاب «طلا در مس» او یکی از کتابهای بحثبرانگیز در میان اهل شعر و ادبیات در قلمرو زبان پارسی است. در دهه 60 خورشیدی که این کتاب در یک جلد منتشر شد (بعدها کتاب به سه جلد رسید) میان اهل ادبیات و حتا علاقهمندان حوزههای دیگر علوم برای خواندن دستبهدست میشد. از براهنی کتابهای بسیاری در زمینه شعر، رمان و نقد ادبی برجا مانده است. میتوان از مهمترین آنها در عرصه شعر به مجموعه «خطاب به پروانهها» اشاره کرد. کتاب خطاب به پروانهها، دربرگیرنده شعرهای بحثبرانگیز در عرصه شعر ایران در دهه 70 خورشیدی است. براهنی چندین رمان نیز نوشته است. رمانهای «آواز کشتهگان»، «رازهای سرزمین من» و «آزاده خانم و نویسندهاش» مشهورترین هستند. دو کتاب در زمینه نقد ادبی، «طلا در مس» و «کیمیا و خاک» هستند.
آرامش دوستدار، فیلسوف ایرانی، هم چند ماه قبل از رضا براهنی درگذشت. شاید او ناشناختهترین و کمآوازهترین نویسنده و فیلسوف ایرانی در میان فرهنگیان افغانستان و شاید تاجیکستان باشد. شاید دلیل بینامونشانی او در میان اهل کتاب افغانستان، رویکرد انتقادیاش نسبت به اسلام باشد. تقریباً تمام کارهای او در نقد فرهنگ دینی ایرانیان است. کار او که در همه کتابهایش دیده میشود، نقد دین و نقد فرهنگ دینی شده ایرانی است. به باور او، سلطه فرهنگ دینی ـ دینخویی، مانع اصلی تفکر در این قلمرو است. او معتقد بود که فرهنگ ایرانی بعد از گسترش اسلام گرفتار آفت «ناپرسایی» شده است. کتابهای او هیچ وقت مثل دیگر نویسندهگان ایرانی به افغانستان نیامد (شاید در میان کتابخوانان تاجیکستان هم با چنین بخت روبهرو بود). در سالهای اخیر، نشر زریاب چند کتاب او از جمله «درخششهای تیره»، «خویشاوندی پنهان» و «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» را در قفسههای کتابفروشیاش جا داده بود. کتاب «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» او ممنوع بود.
یکی از غولهای ترجمه و نویسندهگی در حوزه زبان پارسی، نجف دریابندری بود. او در سال ۱۳۹۹ بعد از ۹۰ سال زندهگی و خلق اثرهای ماندگار برای خوانندهگان فارسیزبان، درگذشت. به باور بعضی از نویسندهگان ایرانی، دریابندری از مشهورترین و معتبرترین مترجمان ادبیات جهان بود. ترجمه آثاری از ارنست همینگوی، مارک تواین، ویلیام فاکنر و کازوئو ایشیگورو را در کارنامه درخشان خویش داشت. یکی از ترجمههای بینظیر او در زمینه فلسفه، تاریخ فلسفه برتراند راسل است. نجف دریابندری همانند هوشنگ ابتهاج، اخوان ثالث، احمد شاملو و دیگر نویسندهگان نامدار ایرانی، در افغانستان خوانندهگان زیادی داشت و در میان اهل ادبیات و خوانندهگان افغانستان محبوب و مطرح بود. در روزهای درگذشت او، اهل ادبیات افغانستان ترجمه او از «پیرمرد و دریا» اثر معروف ارنست همینگوی را مثال میآوردند.
هوشنگ ابتهاج (ه.۱.سایه) در ماه اسد سال جاری در عمر 90 سالهگی از جهان رفت. او همانند براهنی، عمر پرباری داشت. شعرهای او در افغانستان، تاجیکستان و افغانستان مخاطبان زیادی داشت. بعضی از نویسندهگان ایرانی در میان دوستداران حوزههای مختلف علوم مطرحاند و خواننده دارند، اما شاعران فقط در میان اهل ادبیات خواننده دارند و کمتر بخت این را دارند که به حوزههای دیگر راه باز کنند. بهطور مثال، علی شریعتی و عبدالکریم سروش در میان حوزههای مختلف خواننده دارند، اما سایه فقط در میان اهل ادبیات مطرح بود. او در سال ۱۳۹۴ در دیدار با بعضی از شاعران جوان افغانستان گفته بود که مرزهای سیاسی را قبول ندارد. شعر «امشب به قصه دل من گوش میکنی/فردا مرا چو قصه فراموشی میکنی» از شعرهای معروف او است که چندین نسل افغانستان با اجرا و صدای احمدظاهر شنیدهاند و او را از بر دارند.
فقط چندر روز بعد از دفن هوشنگ ابتهاج، عباس معروفی، نویسنده و شاعر نامدار، پس از هوشنگ ابتهاج، رضا براهنی و آرامش دوستدار، چهره دیگری بود که خاموش شد. او با نوشتن و منتشر کردن «سمفونی مردهگان» به شهرت رسید. در میان اهل ادبیات افغانستان و ایران مطرح بود و خواننده داشت. عباس معروفی به اندازه سایه، اخوان، شاملو و دیگر نویسندهگانی که در بالا ذکرشان رفت، پرآوازه نبود، اما در دو دهه اخیر که فضای باز سیاسی افغانستان موجود بود، کتابهایش به افغانستان آمد و در دست جوانان تازهکار و کتابدوست دیده میشد.
نویسنده بزرگ دیگر ایرانی که در سالهای اخیر درگذشت، داریوش شایگان بود. او همانند دیگر نویسندهگان ایرانی، در میان نویسندهگان و اهل ادبیات و کتاب افغانستان مطرح و محبوب بود. من از زبان خودش و یا در نوشتههایش نخواندم و نشنیدهام، اما از زبان دیگران شنیدهام که افغانستان را دوست داشت و یک بار گفته بود اگر روزی بخواهد در جایی غیر از ایران زندهگی کند، افغانستان را انتخاب میکند. شایگان مثل سروش در عرصه دین، براهنی در زمینه نقد ادبی و دیگران، نویسنده جنجالی نبود. تقریباً همه آثار او در کابل قابل دسترس است. «آسیا در برابر غرب»، «پنج اقلیم حضور»، «بتهای ذهنی و خاطره ازلی»، «افسونزدهگی جدید» و کتابهای دیگر او در افغانستان خواننده و مخاطب داشتند.
تنها ایران برای از دست دادن چنین بزرگان و غولها سوگوار نشد. افغانستان هم مثل ایران در سالهای اخیر نویسندهگان بزرگ خود را از دست داده است. کسانی که بر چند نسل از افغانستان اثر داشتند و معلم و رهنمای چندین نسل بودند و آثار آنان خواننده و مخاطب فراوانی داشت، طی سالهای اخیر درگذشتند.
رهنورد زریاب، یکی از چهرههای برجسته ادبیات پارسی بود. مرگ او در افغانستان، ایران و تاجیکستان، بازتاب گسترده یافت و مطالب زیادی در روزهای پس از مرگش نوشته و منتشر شد. او در میان فارسیزبان هر سه کشور، خواننده و مخاطب داشت. شاید مهمترین و مشهورترین رمان او «گلنار و آیینه» باشد؛ اما کتابهایی مثل «شمعی در شبستانی» و «چهها که نوشتیم» که مجموعه مقالات در زمینههای گوناگون میباشند و همچنان «چار گرد قلا گشتم پایزیب طلا یافتم»، «شورشی که آدمیزادهگکان و جانورکان برپا کردند»، «درویش پنجم» و رمانهای دیگر او خواننده و دوستدار زیادی در افغانستان داشتند. رمان مشهور او «گلنار و آیینه» در سالهای اخیر به خط سریلیک در تاجیکستان برگردان شد. رمان زیر کار او به نام «زن بدخشانی» نیمهتمام ماند. ویروس کرونا فرصت به پایان رساندن این رمان را برای او نداد.
یکی از کارهای مفید و موثر زریاب برای فارسیزبان افغانستان، پیراستن و تمیز کردن فارسی بود. فارسینگاری و فارسینویسی او و همچنان واژهسازی، از کارهای ماندگار او در افغانستان است.
ویروس کرونا بعد از رهنورد زریاب، سراغ حیدری وجودی، صوفی و شاعر مشهور افغانستان را گرفت. حیدری وجودی احتمالاً به دلیل سبک منحصر به فرد خودش، بیرون از مرزهای کشورش شناخته نشد؛ اما سالها در کتابخانه عامه افغانستان درویشانه زیست و کار کرد که در ادبیات معاصر افغانستان برای خودش جا باز کرده و قابل توجه است. یکی از شعرهای مشهور او «گردش چشم سیاه تو خوشم میآيد» است که هنرمند پرآوزه افغانستان فرهاد دریا آن را اجرا کرده است.
اکرم عثمان، یکی از نویسندههای پرآوازه حوزه زبان پارسی بود که در سالهای اخیر درگذشت. رمان مشهور او، «کوچه ما»، در میان اهل ادبیات و کتاب افغانستان مشهور و محبوب است. این رمان تاریخی در دو جلد در سالهای اخیر منتش/ر شد. رمان دیگر او «مردها را قول اس» است که از روی آن فلم ساخته شده و در میان مردم افغانستان مشهور و پربیننده بوده است.
قلمرو ورارود پارسی (جمهوری تاجیکستان) نیز در سالهای اخیر بزرگترین شاعران و نویسندهگانش را از دست داد. نویسندهگان و شاعران تاجیکستان از مومن قناعت که سالهای قبل درگذشت، بهعنوان بزرگترین شاعران و نویسندهگان تاجیکستان یاد میکنند. مومن قناعت افزون بر سرودههای ماندگار و خلق اثرهای خوب، به خاطر سعی و تلاشش برای برگشت و احیای فرهنگ پارسی در تاجیکستان، در میان فارسیزبانان ایران و افغانستان مشهور و محبوب است. یکی از شعرهای مشهور او «نسیم فارسی» است. او در اواخر دهه ۱۹۸۰ در رأس یک هیات شوروی به امارات متحده عربی رفته بود. پس از دیدارهای رسمی با مقامهای آن وقت امارات، شیخ زاهد از او خواسته بود که شعری بخواند. مومن قناعت همان شعر «نسیم فارسی» را خوانده بود. مومن قناعت بعدها به یکی از دوستانش گفته بود که بعد از خواندن «نسیم فارسی» شیخ زاهد تا آخر ملاقات دیگر حرفی نگفت: (بعضی از کشورهای عربی «خلیج فارس» را «خلیج عربی») میگویند. شعر «نسیم فارسی» این است:
از خلیج فارس میآید نسیم فارسی
ابر در شیراز میبارد چو سیم فارسی
دُر از این دریا نمیجویم، چو دورافتاده است
از ته دریا ته اشک یتیم فارسی
میرسد از کشتی بشکسته شعر بیشکست
شعر هم بشکست با پند قدیم فارسی
شیخ را سرمست دیدم یک شبی از بوی نفت
رفت با عطر کفن عطر و شمیم فارسی…
مومن قناعت شعر «نسیم فارسی» را چند سال پیش در ایران و در جلسهای شعرخوانی که در حضور آیتالله علی خامنهای، رهبر مذهبی ایران برگزار میشد، نیز دکلمه کرد.
یکی از شعرهای مشهور دیگر مومن قناعت «مهر مادری» است که اهل ادبیات افغانستان مدام آن را بر زبان میآورند و این است:
قند جویی، پند جویی، ای جناب،
هرچه میجویی بجوی
بیکران بحریست، گوهر بیحساب
هر چه میجویی بجوی
فارسی گویی، دری گویی ورا
هر چه میگویی بگوی
لفظ شعر و دلبری گویی ورا
هر چه میگویی بگوی
بهر من تنها زبان مادری
همچو شیر مادر است
بهر او تشبیه دیگر نیست، نیست
چونکه مهر مادر است
زین سبب چون شوخیهای دلبرم
دوست میدارم ورا
چون نوازشهای گرم مادرم
دوست میدارم ورا!
نجمالدین عربزاده، یکی از نویسندهگان معروف و توانای تاجیک که آثارش را با نام «بهمنیار» مینوشت، در اثر بیماری در شصتوششسالهگی درگذشت. بهمنیار به اندازه مومن قناعت، بازار صابر، لایق شیرعلی و دیگر نامداران تاجیکستان، در میان اهل قلم و کتاب افغانستان پرآوازه نبود. هیچ یک از رمانهای او در کتابفروشیهای کابل و دیگر ولایتهای افغانستان به چشم نمیخورد، اما اهل قلم تاجیکستان او را بزرگترین نویسنده تاجیکستان میدانند. داستانهای «عشق صیاد» (۱۹۸۴)، «اسب آبی» (۱۹۸۸)، «زرینه زرنگار» (۱۹۹۷) و رمانهای «سَرمَددِه» (۲۰۰۲) و «شاهنشاه» (۲۰۰۷) از جمله بهترین آثار بهمنیار شمرده میشوند.