از اواخر دهه 50 میلادی فضای کنش برای حلقات سیاسی بیرون از حکومت در افغانستان نسبتاً بازتر شد. جریانهای فکری گوناگون یکی پس از دیگر اعلام حضور کردند. نخستین حزب کمونیست افغانستان در جنوری 1965 توسط تعدادی از چهرههای کمونیست و طرفدار شوروی سابق، بهگونه پنهانی در شهر کابل تاسیس شد. محمدداوود، صدراعظم پیشین که توسط خانواده شاهی از قدرت کنار زده شده بود، با حمایت مستقیم عناصر نظامی کمونیست در درون نظام، علیه شاه دست به کودتا زد. پس از پیروزی کودتا، شماری از چهرههای خلقی و پرچمی در منصبهای اجرایی حکومت نیز گماشته شدند. در واکنش به گسترش نفوذ کمونیستها در داخل نظام و سایر نهادهای اجتماعی و دانشگاهی، تعدادی از جوانان مسلمانان نیز وارد کارزار شدند.
غلاممحمد نیازی، از استادان دانشگاه کابل که تازه از مصر برگشته بود، تحت تاثیر جنبش اخوانالمسلمین و با همکاری برهانالدین ربانی و رسول سیاف «حزب جمعیت اسلامی افغانستان» را پایه گذاشت. احمدشاه مسعود [در سال 1352] زمانی که دانشجوی دانشگاه پولیتخنیک کابل بود، به شاخه جوانان این حزب پیوست (تامسن، 2013). در اوایل سده بیستم میلادی، در کشورهای اسلامی جنبشی به میان آمد که هدف آن بیداری تودهها در برابر استعمار سیاسی و نفوذ فرهنگی غرب در جوامع مسلمان بود. بنیاد این جنبش یک سده پیشتر توسط سیدجمالالدین افغانی و شیخ محمد عبده مصری گذاشته شده بود (فرهنگ، 1390). پسانتر یک معلم به نام حسن البنا به اندیشههای آنان سروسامان داد و جنبش اخوانالمسلمین را پایهگذاری کرد.
جنبش اخوانالمسلمین الگوی ایدیولوژیک و سازمانی مناسبی برای رشد و توسعه جنبشهای اسلامی در جهان اسلام از شمال افریقا تا آسیای جنوبشرقی فراهم کرد. اسلامگرایان سودان، تونس، الجزایر، خلیج فارس، آسیای جنوبی و آسیای جنوبشرقی همواره بر تاثیرپذیری شکلی از اخوانالمسلمین بهویژه حسن البنا و سیدقطب صحه گذاشتهاند (اسپوزیتو، وال، 1996). سیدقطب در سال 1951 به جنبش اخوان پیوست و به هسته ایدیولوژیک این جنبش مبدل شد. بعداً توسط حکومت مصر زندانی شد. کتاب معالم فیالطریق را متناسب با تجربههای روحی در زندان و شکنجه و خشم درونیاش نوشت (شحرور، 2014). این کتاب در زمان جهاد توسط برهانالدین ربانی، رییس جمهور پیشین افغانستان، تحت عنوان «نشانههای راه» به زبان فارسی برگردان شد. سیدقطب، مفاهیم دولت، حاکمیت و امت را در این کتاب بازتعریف کرده است. او در این کتاب حکومتهای جهان را به دو دسته تقسیم کرده است: حکومت اسلامی و حکومت جاهلی. بنابراین، تمام حکومتهای موجود در دوران او جاهلی بودند و براساس تشریع الهی حکم نمیکردند. سیدقطب میگفت که حاکم حقیقی خداوند است: حاکمیت خداوند برابر است با اختصاص حق قانونگذاری به خداوند. از این رو تاکید میکرد هر که ادعای چنین حقی دارد، ادعای الوهیت کرده و کفر ورزیده و هر که این حق را برای دیگری به رسمیت بشناسد و از وی پیروی کند، کافر گشته است (همان). با این بیان، سیدقطب نهتنها دولت و جامعه، بلکه تمام امت را در حلقه کفر و جاهلیت داخل میدانست که باید دوباره دعوت و هدایت شوند. ایدیولوژی حاکمیت سیدقطب با عقیده «ولاء و براء» وهابیهای سلفی درهم آمیخت و توسط بنیادگرایان در سراسر جهان اسلام جذب شد.
تجاوز روسها به افغانستان سبب شد که گروههای جهادی شتاب و پویایی بیشتر کسب کنند. اخوانیسم با آمدن در افغانستان و جذب آن توسط حزبهای جهادی، زمینهمند شد. حزبهای پشتونمحور مانند حزب اسلامی به رهبری حکمتیار و اتحاد اسلامی به رهبری عبدالرب رسول سیاف در مقایسه با حزب میانهرو و تاجیکمحورِ جمعیت اسلامی به رهبری برهانالدین ربانی، در میدان جنگ و سیاست تندروتر و انعطافناپذیرتر عمل میکردند. با وجود این، برپایی نظام اسلامی مطلق، هسته اصلی و مشترک میان تمام حزبهای جهادی را شکل میداد. احمدشاه مسعود در 28 سالهگی با پشت پا زدن به همهچیز دقیقاً به همین منظور وارد کارزار سیاسی شد و بخش زیادی از عمرش را صرف این آرمان کرد.
در زمانی که مسعود در پولیتخنیک دانشآموز بود، فشار جریانهای اسلامگرا و نشنلیسم ضد کمونیسم در کابل در حال افزایش بود. او شاید از روی ناچاری، با درنظرداشت جو سیاسی آن دوره و فضای فکری خودش، در سال دوم تحصیل (1972) در پولیتخنیک به دنیای سیاست علاقهمند شد و با آن عده از دانشآموزان کمونیست که به باورهای اسلامی اهانت میکردند، بحث و جدال میکرد. پس از کودتای ناکام علیه داوود، به پاکستان رفت و با تجاوز روسها دوباره به افغانستان برگشت. او ده سال در برابر روسها رزمید و پس از خروج روسها، به جهاد علیه حکومت تحت حمایت آنها و به هدف استقرار حکومت اسلامی به مبارزهاش ادامه داد. در کنار آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی، استقرار نظام اسلامی بزرگترین آرمان سیاسی مسعود به شمار میرفت. او در یکی از یادداشتهایش نوشت: «دلیل اینکه بار اینهمه مشکلات و چالشها را من به شانه بکشم و مسوولیت پدرانه بگیرم، این است که من در موقعیتی قرار دارم که نسبت به دیگر رهبران افغانستان یا مجاهدین، بیشتر میتوانم به اهداف مشترک این ملت خدمت کنم و آن چیزی نیست جز آزادی و زندهگی زیر چتر اسلام» (گال، 2021). در یادداشت بعدی که در اواخر سال 1988 ثبت شده، میگوید: سالها قبلِ انقلاب و شرکت در فعالیتهای سیاسی نزد خود تصمیم گرفتم تا عمر خود را وقف رضای پروردگار و خدمت به اسلام کنم. روی همین تصمیمگیری بود که به نهضت اسلامی پیوستم و خداوند را سپاسگزارم که بالایم منت گذاشت و مرا در راه خودش هدایت کرد و مدتهاست که جز کار در راه خدا و اسلام وظیفهای دیگر ندارم و هدفی جز هدف اولی در نزدم موجود نیست. طبعاً انسان از گناه و لغزش مصون نیست و من نیز در این راه شاید به حدی که لازم باشد تلاش نکرده باشم و عمدی یا غیرعمدی گناهانی از من سر زده باشد. (همان)
مسعود هر چند در ساحه نظامی استقلال عمل داشت، اما فتوای علما یا رهبران جهادی بخشی از بروکراسی دستگاه سیاسی را شکل میداد. در برخی موارد پسوند «اسلامی» برای نهادهایی به کار میرفت که توجیه چندانی نداشت. مثلا در یکی از یادداشتهایش در سال 67 مینویسد: همچنان نزد خود به این فیصله رسیدم تا در جهت ترتیب «اردوی اسلامی» ملی در داخل افغانستان قدمهایی برداریم. (گال، 2021) بنابراین، دال مرکزی گفتمان سیاسیای که مسعود سالها برای آن رزمید، «اسلام» بود و سایر مفاهیم و نهادهای سیاسی باید در محور و پیرامون آن مورد بازتعریف قرار میگرفت.
مسعود در هنگامه داغ رقابت اندیشههای سیاسی چپ و راست، پا به میدان کارزار سیاست گذاشت و در سایه اسلام اخوانی که در آن زمان در کشورهای اسلامی بازار گرمی داشت، پرورده شد. اما خلاف سایر رهبران جهادی، او هرگز در این دایره محصور نماند. او به همان پیمانه که جنگ و سیاست میکرد، کتاب نیز میخواند. در جذب و تحلیل اوضاع پیرامونش، استعداد عجیب و منحصربهفرد داشت. از روی عادت، هرازگاهی گوشه عزلت میگزید، گذشته، حال و آیندهاش را مورد مطالعه و بررسی قرار میداد و شکستوریختهای زندهگیاش را ترمیم میکرد.
ظهور گروه طالبان در دهه 70 خورشیدی و خلق روایت اسلامی جدید بهعنوان گفتمان جانشین، سبب شد که مسعود گذشتهاش را در آیینه طالبان با چشمان خودش تماشا کند. چندین سال جنگ داخلی، فساد و ناامنی، پرسش جدیای را در ذهن مردم خلق کرده بود: مسعود دیگر برای چه میرزمد؟ پرسشی که در آن زمان پاسخ روشنی نداشت. او به پنجشیر برگشت تا برای یک جنگ جدید و «روایت جدید» آماده شود.
مسعود مفهوم «اسلام معتدل» را بهعنوان تخته خیز برای دموکراسی دقیقاً در برابر روایت دینی طالبان خلق کرد و در سایه آن کاربرد مفاهیم سکولار را در گفتارهایش برجسته ساخت. در صحبتهایش به تکرار و تاکید از دموکراسی، انتخابات، تساوی حقوق زن و مرد، حقوق بشر و تعامل عمیق با جهان پیرامون یاد کرد. او در نامهای که در سال 1997 به وزارت خارجه بریتانیا فرستاد، نوشت: «تا زمانی که صلح در افغانستان تامین نشود، تا زمانی که یک حکومت مرکزی باثبات تاسیس نشود، تا زمانی که دموکراسی از طریق آرای آزاد و عادلانه مردم به وجود نیاید، تا زمانی که حکومت آینده براساس اراده مردم شکل نگیرد و در نهایت، تا زمانی که کشورهای بیرونی مداخلاتشان را در سرزمین من توقف ندهند، این جنگ ادامه خواهد داشت.» (گال، 2021)
مسعود از کاندیداتوری زنان در انتخابات، بدون قیدوشرط حمایت کرد. در حالی که از دید بنیادگرایان، بر پایه نص قرآنکریم و حدیث صحیح «لَن يُفْلِح قوم ولَّوْا أمْرَهُم امرَأةً» ولایت عامه زنان در دین مجاز نیست و مسعود قطعاً بر این مسأله آگاه بود. از میان رهبران افغانستان، او نخستین کسی بود که اعلامیه اساسی حقوق زنان افغانستان را امضا کرد. آن اعلامیه توسط خانم نسرین گروس و شماری دیگر از فعالان حقوق زن آماده شده بود. همان اعلامیه پسانتر مبنای ماده 22 قانون اساسی که ناظر بر تساوی حقوق زن و مرد در افغانستان است، قرار گرفت. (بنییعقوب، 1398) او در پاسخ به پرسش یکی از خبرنگاران گفت: از نقطهنظر بشری، زن و مرد هیچنوع فرقی بین هم ندارند. هر دو انسانند. از نظر ما زن هیچ مشکلی ندارد که تحصیل کند، کار کند، خود را کاندیدا کند.
مسعود در سالهای اخیر مبارزاتش، مفهوم «حکومت دموکراتیک» را دقیقاً جاگزین «حکومت اسلامی» کرد. در اکثر صحبتهای عمومی و مصاحبههای رسانهای او دیگر یاد و نشانی از استقرار حکومت اسلامی نیست. راهحل مشکلات افغانستان را در وجود یک دموکراسی واقعی علَم کرد. او در گفتوگو با خبرنگاران خارجی در شهر دوشنبه و در خواجه بهاوالدین، پختهگی ذهنیت سیاسیاش را بیشتر تبارز داد و در یکی از آخرین صحبتهایش با یک خبرنگار خارجی در آگست 2001 تصریح کرد که دیدگاه او برای افغانستانی است که هر شهروند آن بتواند، بدون درنظرداشت جنسیت، یک زندهگی خوش و آرام داشته باشد: «عمیقاً باورمندم که این [آرمان] از طریق دموکراسی و یک حکومت منتخب و دموکراتیک براساس توافق جمعی تحققپذیر است. تنها در آن حالت میتوانیم برخی از مشکلاتی که مردم افغانستان را به گروگان گرفته است، حل کنیم. راهحل واقعی، فقط در یک چنین وضعیت سیاسی و اجتماعی و یک چنین ادارهای که تمام اقوام، گروههای قومی و تمام مردم افغانستان در آن بهدرستی نمایندهگی شوند، بستهگی دارد.» (گال، 2021) او در جایی دیگر، در پاسخ به این پرسش که چه تصویری برای آینده افغانستان در ذهن دارد، گفت: «تصویری که من در ذهن دارم، این است که افغانستان یک کشور مستقل، متحد، آزاد باقی بماند و رژیم سیاسی رژیمی باشد که مبتنی بر اراده مردم از طریق دموکراسی و خود آرای مردم باشد که رژیم آینده را تعیین کند و مردم خودش به سرنوشت خودش حاکم شود… ما طرفدار بازار آزاد بودیم و استیم و بازار آزاد کدام مخالفتی با اسلام ندارد.» در پاسخ به اینکه چه نوع حکومتی را در افغانستان میخواهد، گفت: «…یک حکومت دموکراتیک».
در سفرش به اروپا وقتی از او در مورد حضور عناصر چپ و کمونیست پرسیدند، گفت: ما این بحث را نداریم، افغانستان متعلق به همه ملت است، از جمله کمونیستها. من به نیروی متخصص نیاز دارم. اینکه کمونیست است، مهم نیست. (بنییعقوب، 1398) مسعود برای تحقق آرمان دموکراتیکش، گامهای جسورانهتری برداشت. او میدانست که در وجود چهرههای سنتی و بنیادگرا، حکومت او مورد قبول جامعه جهانی قرار نخواهد گرفت. به همین منظور، تلاش میکرد تعادل میان چهرههای جهادی و تکنوکرات را نهادینه سازد. تماس او با عبدالرحیم غفورزی نیز بخشی از این برنامه بود.
مسعود 20 سال از عمرش را صرف تحقق آرمانهای آزادیخواهانه کرد. در بخش زیادی از آن مدت، اسلام سیاسی و استقرار حکومت اسلامی در کانون مبارزات او قرار داشت. در سالهای پایانی عمرش، اندیشه سیاسی او دچار انقلاب عمیقی شد. این دگرگونی تلفیقی بود از مطالعات نظری و چشمدیدهای عملی او از رویدادهای سیاسی و اجتماعی در دنیای پیرامونش. او تاثیرگذارترین چهره سیاسی در تاریخ معاصر افغانستان است. به همین دلیل، تبیین و بررسی سیر تکاملی اندیشه او برای آینده افغانستان، میتواند سرنوشتساز باشد.
فهرست منابع:
- تامسن، پیتر، The Wars of Afghanistan (نیویورک، 2011).
- فرهنگ، محمدصدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر (تهران، 1390).
- اسپوزیتو، جان/ وال، جان Islam and Democracy (نیویورک، 1996).
- شحرور، محمد، الدین و السلطه (بیروت، 2014).
- گال، سندی، Afghan Napoleon (لندن، 2021).
- بنییعقوب، ژیلا، فرمانده مسعود (تهران، 1398).