تحلیلگران زیادی در واشنگتن نگرانی فراوانی از خروج نیروهای امریکایی از افغانستان دارند و تصور میکنند که این مسأله منجر به از دست رفتن اقتدار، نفوذ و پرستیژ امریکا در افغانستان میشود. آنها میگویند که خروج نیروهای امریکایی به معنای «عقبنشینی» یا «ترک کردن» افغانستان است؛ یعنی حضور کمرنگ نیروی جنگی در خاک افغانستان، مساوی به نفوذ کمتر منجر میشود. این سبب میشود تا نقش پاکستان، ایران و روسیه که پروای منافع مردم افغانستان را در دلشان ندارند، افزایش یابد. به استدلال این تحلیلگران، با بازگشت نیروهای نظامی امریکایی به خانه، لایه حفاظتی موجود که منافع امنیت ملی امریکا را تأمین میکند، شکسته میشود.
مایکل ای اسمیت، فرمانده پیشین نیروهای بحری امریکا و رییس کالج تربیتی رهبران امنیت ملی امریکا نیوزویک
ترجمه: سنجر سهیل
بامداد روز بیستودوم مارچ، امریکا با خبر ناگواری بیدار شد. دو سرباز امریکایی که دوشادوس نیروهای امنیتی افغانستان در ولایت شمالی کندز میجنگیدند، جان باختند. با جان باختن این دو تن، شمار مجموعی نیروهای امریکایی که در سال جدید میلادی جان باختهاند، به چهار تن و شمار کلی تلفات امریکایی از شروع جنگ به ۲۴۲۱ تن رسید. این رقم درشت از تلفات بیانگر این است که پس از هژده سال از جنگی که به خاطر برچیدن القاعده و میزبانان طالبشان آغاز شده، امریکا هنوز در باتلاق درگیر است. همین مسأله سبب شده است که تداوم این جنگ همچنان از دختران و پسران امریکایی قربانی بگیرد.
اداره ترمپ میداند که مردم امریکا میخواهند نقش نظامی امریکا در این جنگ به زودی خاتمه یابد. مردم آرزو دارند تا قبل از ریخته شدن خون سربازان بیشتر امریکایی و به عوض تلف کردن پولهای مالیاتشان، این اتفاق رخ بدهد. براساس سروی نهاد «YouGov» که در اکتوبر سال ۲۰۱۸ منتشر شد، ۶۱ درصد از مردم امریکا و ۶۹ درصد از کهنهسربازان این جنگ از رییس جمهور ترمپ خواستهاند تا دستور کاهش نیروهای امریکایی در افغانستان را صادر کند. مذاکرات جاری که به واسطه نماینده خاص امریکا در امور مصالحه به راه انداخته شده است، در واقع بخشی از برنامهای است که به منظور دستیابی به چنان هدفی، طراحی شده است.
تحلیلگران زیادی در واشنگتن نگرانی فراوانی از خروج نیروهای امریکایی از افغانستان دارند و تصور میکنند که این مسأله منجر به از دست رفتن اقتدار، نفوذ و پرستیژ امریکا در افغانستان میشود. آنها میگویند که خروج نیروهای امریکایی به معنای «عقبنشینی» یا «ترک کردن» افغانستان است؛ یعنی حضور کمرنگ نیروی جنگی در خاک افغانستان، مساوی به نفوذ کمتر منجر میشود. این سبب میشود تا نقش پاکستان، ایران و روسیه که پروای منافع مردم افغانستان را در دلشان ندارند، افزایش یابد. به استدلال این تحلیلگران، با بازگشت نیروهای نظامی امریکایی به خانه، لایه حفاظتی موجود که منافع امنیت ملی امریکا را تأمین میکند، شکسته میشود.
این پارادایم جالبی است، اما بنیان این پارادایم بر یک ساختار لرزان استوار است. قدرت ملی امریکا منحصر به داشتن شمار نیروهایی که این کشور در خارج از قلمرو خود دارد، نیست. همچنان این قدرت وابسته به شمار نیروی نظامی و مدت حضور این نیروها در جایی، نیست. در واقع، حضور دوامدار نیروهای ما در افغانستان، سبب شده است که ما نتوانیم بر پاکستان فشار کافی بیاوریم تا دست از حمایت از طالبان بردارد. این ناشی از وابستهگی نیروهای ما به راه مواصلاتی و تدارکاتی پاکستان است.
یک استدلال این است که با کاهش وابستهگی به راه مواصلاتی و تدارکاتی پاکستان، نفوذ پاکستان در افغانستان نیز کاهش مییابد. از سوی دیگر، این مسأله سبب میشود که با افزایش نیروی اقتصادی و سیاسی بر پاکستان فشار انداخته شود تا این کشور ثبات در افغانستان را تهدید نکند. ما باید بدانیم که امریکا در صدد کاهش استراتژیک نیروها در افغانستان است و در کنار آن یک بازیگر عمده در آن کشور باقی خواهد ماند؛ به این معنا که کاهش نیروهای نظامی و افزایش حمایت سیاسی و اقتصادی، صورت متقابل و مکمل یکدیگراند.
چگونه چنین چیزی ممکن است؟ جواب این سوال ساده است و آن اینکه ارتش امریکا با تمام توانایی و تخصصی که دارد، تنها یکی از ابزارهای سیاست خارجی امریکا است.
این نکته به خوبی در مسأله افغانستان آشکار است. این کشور یکی از عمدهترین دریافتکنندهگان کمکهای امریکا است. امریکا با افغانستان همکاری گستردهی استخباراتی و دیپلماتیک دارد و نیز امریکا از این کشور در مجامع مختلف بینالمللی از طریق دیپلماتیک حمایت میکند. باید به خاطر داشته باشیم که با خروج نیروهای نظامی، این همکاریها به صورت یکشبه متوقف نخواهد شد. از جانب دیگر، با خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، ادارهی ترمپ قادر خواهد شد تا تواناییهای خویش را در عرصههای دیپلماتیک، اقتصادی و نیز سرمایه سیاسی خود را در افغانستان از نو کشف کرده و بداند که چه مقدار از چنان نفوذی برخوردار است.
امریکا به عنوان ثروتمندترین و نیز از لحاظ سیاسی بااقتدارترین کشور روی زمین در موقعیت بسیار ویژهای قرار دارد که قادر است تا از هرگونه حکومتی که در کابل بر سر قدرت است، بخواهد تا اهداف عمده امریکا در زمینه مبارزه با تروریزم را با تهدید مواجه نسازد. هیچ یک از همسایههای افغانستان در منطقه به شمول کشور پاکستان که با کمبود بودجه ۹۶ میلیارد دالری مواجه است، قدرت رقابت با قدرت امریکا در افغانستان ندارد. درست است که بخش بزرگی از کمک ۱۳۲ میلیارد دالری امریکا صرف ابتکارات بیهوده، اولویتهای نادرست و فساد شده است، با این حال همین کمکها سبب شده است تا حکومت افغانستان به رابطه نزدیک و عمیقی با واشنگتن دست بیابد. این نیز روشن است که سیاستمداران افغان نیز خواهان آن نیستند تا چنین رابطهای را که در طول ماهها و سالهای آینده و برای دستیابی به یک توافق صلح ضروری است، با خطر مواجه سازند.
اگر امریکا در طی کمتر از دو دهه گذشته درگیر مسأله افغانستان نمیبود، این کشور اکنون جزو اولویتهای بینالمللی به شمار نمیآمد. حکومت افغانستان هنوز یکی از دریافتکنندهگان میلیاردها دالر کمکهایی است که از سوی حامیان بینالمللی این کشور تأمین میشود. اگر امریکا در مسأله افغانستان دخیل نمیبود، چنان حمایت گسترده از این کشور به ویژه از سوی کشورهایی چون انگلستان و عربستان سعودی که دارای دیدگاههای متفاوت و متضاد هستند، ممکن نبود. سخت است که بپذیریم یکی از رؤسای جمهوری افغانستان چنان حمایت گستردهای را از دست بدهد، در حالی که هیچگونه الترناتیف دیگر نیز نداشته باشد. از سوی دیگر، حمایت دوامدار امریکا از افغانستان به لحاظ استراتژیک چون پازدهری برای تداوم ثبات در این کشور و نیز مبارزه با افراطگرایی برای افغانستان است.
این نکته روشن است که با خروج نیروهای امریکایی، افغانستان قرار نیست به صلح مطلق، یکدلی و شگوفایی اقتصادی دست یابد. مردم افغانستان حداقل از چهار دهه به این سو در جنگ زیستهاند و با وجود سخاوتهای بینالمللی به ویژه کمکهای امریکا، این کشور هنوز هم یکی از کمتوسعهیافتهترین و فاسدترین کشورهای جهان به حساب میآید. هیچکس نباید توقع داشته باشد که افغانستان به یک مدل شبیه سویس در آسیای میانه مبدل شود. باید به خاطر داشته باشیم که در کشور سویس قانونگذاران از طریق مناظرههای مدنی مشکلات سیاسی خودشان را حل میکنند [در حالی که در افغانستان چنین نیست]. شکی نیست که شماری از مقامهای قبلی حکومتهای امریکا باور داشتند که ایجاد یک جامعه دموکراتیک در افغانستان زیر تأثیرکفالت و هدایت غرب ممکن است، اما از همان اول مشخص گردیده بود که چنین تصوری بیبنیاد است.
تا همین لحظه که این سطرها نگاشته میشود، ما نمیدانیم که مذاکرات صلح در رابطه به افغانستان به کجا خواهد انجامید. این را نیز نمیدانیم که آیا گفتوگوهای جاری منجر به امضای یک قرارداد صلح که سبب شود تا منافع امریکا و نیازهای مردم افغانستان مد نظر گرفته شوند، خواهد شد یا خیر. تنها چیزی که با قاطعیت میتوان گفت، این است که امریکا چه با حضور و چه بیحضور هزاران سرباز خویش، از نفوذ گستردهای در افغانستان برخوردار است. اگر نگرانی از کاهش نفوذ امریکا در افغانستان تنها عامل پایان دادن به یک جنگ بیپایان است، این نگرانی بیجایی است.
سیاست خارجی امریکا تنها به فرستادن پسران و دختران یونیفورمپوش امریکایی به مناطق جنگی برای یک مدت نامعلوم، وابسته نیست. قدرت جهانی و نفوذ استراتژیک امریکا نیز تنها و تنها به این مسأله که یک رییس جمهور چه زمانی و چطور دست به صفآرایی نظامی میزند، [محدود] نمیباشد.