طالبان در تازهترین اقدام، نهادی را بهنام «شورای عالی زبانها» ایجاد کردهاند. هنوز جزییات زیادی از اهداف و وظایف این نهاد در دست نیست. از گزارشهای رسانههای طالبان بهدست میآید که این نهاد زیر نظر وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان فعالیت میکند. به گفته مقامهای وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان، هدف از ایجاد این شورا «غنیسازی و معیاریسازی زبانها» در کشور است. چنانکه از نام آن پیداست، قرار است این شورای عالی وظایفی را که فرهنگستان زبان در ایران و برخی از کشورهای عربی انجام میدهد، بر عهده بگیرد. فرهنگستان زبان در ایران و مصر و چند کشور دیگر عربی، در حوزههای مختلف کار میکنند و از جمله در حوزههای فرهنگنویسی، زبانشناسی، لهجهشناسی، نوشتن قوانین زبان و رسمالخط، معادلسازی برای واژههای بیگانه سرگرم فعالیتند و دستاوردهای خوبی هم داشتهاند.
تأسیس چنین نهادی در نفس خود کار درستی است، اما وقتی طالبان با آن سابقه قومگرایانه و تعصبآلودشان دست به چنین کاری میزنند، سوالهایی را خلق میکند و نگرانیهایی را برمیانگیزد. یکی از سوالها در مورد این اقدام طالبان این است که با مهاجرت گسترده نخبهگان و متخصصان به کشورهای خارجی، طالبان از چه کسانی برای پیشبرد فعالیتهای این نهاد کمک میگیرند؟ طالبان با تاراندن اهل خبره و تخصص، چهگونه قادر خواهند بود وظایف خطیری را که قاعدتاً باید یک فرهنگستان زبان انجام دهد انجام دهند؟ ناتوانی حکومت طالبان در حوزه فعالیتهای فرهنگستان خلاصه نمیشود بلکه شامل بسیاری از عرصههای دیگر نیز میشود. در حال حاضر دانشگاههای کشور دچار کمبود کادرهای متخصص و کاردان هستند و طالبان بهجای نخبهگانی که از وطن فرار کردهاند، افراد وابسته به خود را جاگزین کردهاند که بیشتر از این که به تحصیل پرداخته باشند، در جنگ و خشونت و کشتار مهارت دارند. طالبان نباید به این گمان باشند که ملاها در حوزه زبان هم حلّال مشکلاتند و باید حرفشان در مورد لهجه و زبان و معادلسازی فصلالخطاب باشد. حوزه زبان نیازمند متخصصان ورزیدهای است که در این زمینه تحصیل کرده باشند و تجربه کافی و شافی داشته باشند.
موضوع شایسته تذکر دیگر آن است که تأکید طالبان بر «معیاریسازی زبانها» این شایبه را بهوجود میآورد که طالبان بیش از آن که از تأسیس «شورای عالی زبانها» اهداف علمی و اکادمیک را دنبال کنند، در پی دستیابی به اهداف سیاسی و قومی خود هستند. عملکرد طالبان مبین این امر است که این گروه با برخی واژههای فارسی دشمنی دارند و سعی میکنند آنها را به بهانه این که «لغات بیگانه و ایرانی» هستند حذف کنند و استعمال آنها را ممنوع سازند. همین حالا در دانشگاههای افغانستان و در پایاننامهها به کسی اجازه داده نمیشود که از کلماتی چون «دانشگاه» و «دانشکده» و «فارسی» استفاده کند. طالبان لوحههایی را که در آنها کلمات مذکور به کار رفته باشد از بین میبرند و بهجای آنها لوحههای جدید نصب میکنند. طالبان همه سربرگهای مکاتیب رسمی را به زبان پشتو ساختهاند و همچنین رهبران طالبان، سخنرانیها و فرامین خود را به زبان پشتو به اطلاع مردم میرسانند. طالبان همان کلیشه قدیمی را تکرار و ترویج میکنند که زبان قسمتی از مردم افغانستان، دری است و زبان ایرانیها فارسی است و این دو زبان از یکدیگر تفاوت دارند و ما باید جلو تهاجم فرهنگی بیگانهگان را بگیریم و از کلمات ایرانی در سخن گفتن یا نوشتن خود استفاده نکنیم. طالبان این کلیشه را از ناسیونالیستهای افراطی پشتون به ارث بردهاند. حرکت طالبان همواره شعارهای دینی را سر میدهد و خود را مدافع سرسخت ارزشهای دینی قلمداد میکند، اما در عمل بهشدت پابند ارزشهای قومی و قبیلهای است و سرسختانه از آنها پاسداری میکند. شاخصترین و مرکزیترین ارزشی که اسلام بر آن تأکید میکند ارزش مساوات و برابری میان انسانهاست. در اسلام، قوم و قبیله و رنگ و نژاد معیار برتری نیست بلکه فضیلت و تقوا ملاک برتری و امتیاز است. این در حالی است که طالبان از برتریطلبی قومی تا آخرین نفس دفاع میکنند و هیچ ابایی ندارند از این که گاهی علناً آن را جار بزنند.
اکثریت طالبان را عناصری تشکیل میدهند که از ولسوالیها و روستاها به شهرها سرازیر شدهاند. معلوم است که این افراد، آشنایی درست و حسابی با زبان فارسی ندارند. عدم آشنایی طالبان با زبان فارسی به ناسازگاری و بدبینی آنها نسبت به زبان فارسی منجر شده است. آنها با شهروندانی که زبان پشتو را بلد نباشند با بیمهری و بیحرمتی برخورد میکنند و آنان را سرزنش میکنند که چرا پشتو یاد نمیگیرند. مراجعان ادارات دولتی در صورتی که بتوانند با مدیران و رییسان به پشتو گپ بزنند، به آسانی کار خود را راه میاندازند و اگر سخن زدن به پشتو را بلد نباشند به احتمال قوی با مشکل و درد سر مواجه میشوند. زبان فارسی که در سابق زبان بینالاقوامی در افغانستان بود، در سایه حکومت طالبان در وضع بد و ناهنجاری قرار دارد. حتا دستفروشان و کراچیداران کنار سرک در کابل، اگر گپ زدن به پشتو را بلد باشند با آزار کمتری از سوی شلاقبهدستان طالب مواجه میشوند.
وقتی برخورد طالبان با زبان فارسی چنین باشد، تکلیف زبانهای اوزبیکی، ترکمنی، پشهای و… روشن است. در جمهوریت سابق، از نظر حقوقی زبان اوزبیکی در مناطقی که گویندهگان این زبان در اکثریت بودند، جایگاه زبان فارسی و پشتو را داشت. طالبان که آمدند هیچ تلاش نکردند زبان اوزبیکی را بهرسمیت بشناسند، با آن که فرماندهان نظامی اوزبیکتبار در به قدرت رسیدن طالبان، سهم کلان داشتند. از آن بالاتر، طالبان در برخی قوانینشان تصریح کردند که زبانهای رسمی کشور دری و پشتو است و هیچ نامی از اوزبیکی نبردند و در واقع رسمیت آن را در مناطق اوزبیکنشین از بین بردند.
واقعیت آن است که با توجه به وظایفی که طالبان برای «شورای عالی زبانها» تعریف کردهاند به نظر میآید که این نهاد چیزی شبیه «پشتو تولنه» خواهد بود. نام آن نیز به نام «پشتو تولنه» شباهت دارد. مثل این که اکنون میخواهند زیر نام دیگری همان اهداف «پشتو تولنه» را بهزعم خودشان محقق کنند. «پشتو تولنه» نهادی بود که در اوایل سلطنت محمد ظاهرشاه تأسیس شد و برای تقویت زبان پشتو دست به فعالیتهای علمی و ادبی ارزشمندی زد. با وجود این، مهمترین انتقادی که منتقدان در مورد فعالیتهای این نهاد مطرح میکنند این است که در کنار تقویت زبان پشتو دست به جعل و تحریف تاریخ زد و در تضعیف زبان فارسی کوشید و برای رهبران قومگرا تئوری بافت و زمینه ستمگری را مهیا کرد و به بدبینی میان قومیتها دامن زد.
ناسازگاری با زبان فارسی از گذشتهها در این مملکت وجود داشته و طالبان آن را از دیگران به ارث بردهاند. با وجود این، آنچه عملکرد فارسیستیزانه طالبان را برجسته میکند این است که این گروه در استفاده از زور و خشونت برای تحمیل فرهنگ و زبان مورد نظر خود بر سایر اقوام مضایقه نمیکند. در دوران نادرخان و نیمی از دوران ظاهرشاه، سیاست زور و سرنیزه برای گسترش زبان پشتو تطبیق میشد، ولی آهسته آهسته ناسیونالیستهای افراطی به این نتیجه رسیدند که استفاده از چنین شیوه معقول نیست و نتایج معکوس میدهد. این بود که رویکرد نرمتر را برگزیدند و برای تحکیم پایههای زبان خود، از راهکارهای منعطفتر کار گرفتند. طالبان به دلیل غروری که از «شکست دادن امریکا» نصیبشان شده، در بهکارگیری زور و خشونت امساک نمیکنند و چه بسا به صورت افراطی از آن استفاده میکنند. این گروه فکر میکند که دشمنان داخلی و خارجیاش را به هزیمت واداشته و اینک با خیال راحت و بدون درد سر به اجرای سیاستهای مورد علاقهاش میپردازد. پس از چند دهه، برای اولین بار است که افغانستان در دست یک گروه افتاده و این گروه هر طور دلش خواست حکمرانی میکند و گوشش بدهکار حرف حساب نیست.
زبان فارسی از سرمایههای فرهنگی و معنوی گرانسنگ افغانستان است و زبان بیگانه نیست. به گفته پژوهشگران تاریخ ادبیات، سرزمینی که حالا افغانستان مینامندش خاستگاه اصلی و اولیه زبان فارسی است. از آن گذشته، زبان فارسی میراث مشترک سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان است. بیخردانه است اگر ما با آن دشمنی کنیم و این سرمایه عظیم را دودسته تقدیم دیگران کنیم. ما میتوانیم با این زبان با بعضی کشورهای همسایه وجه مشترک بیابیم و با آنها دوستی و صمیمیت را بیشتر کنیم. از جهت دیگر، زبان فارسی زبان فراقومی و نقطه وصل میان اقوام گوناگون در افغانستان است و تفاهم و همدلی را در جامعه خشونتدیده، جنگزده و متشتت افغانستان افزایش میدهد و از این لحاظ نیز نباید آن را دستکم گرفت و نسبت به آن بیمهری ورزید. پیش از آن که گرایشهای ناسیونالیستی از کشورهای دیگر به افغانستان سرایت کند، همه ساکنان این سرزمین، رفتار احترامآمیز با زبان فارسی داشتند و آن را عنصر بیگانه تلقی نمیکردند و در یادگیری و بهرهگیری از آن با یکدیگر رقابت میکردند. در گذشته حتا شاهان نامدار پشتون به زبان فارسی شعر میسرودند و به این کار مباهات میکردند.