میخایل گورباچف، پس از مرگ کنستانیتن چرننکو به سمت دبیر کل حزب کمونیست انتخاب شد. او زمانی بر این کرسی تکیه زد که حزب چند دور پیرسالاری را تجربه کرده بود و نیاز به جوانسازی داشت. از این رو، اصلاحاتی را در پیش گرفت و خواست نیروی جوان با اندیشههای اصلاحطلبانه را وارد دستگاه حزب و پولیت بوروی (هیات سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست) سازد. از سوی دیگر، استفاده از زور، سرکوب و ایجاد ارعاب در مقابل مخالفان حزب، از ابزارهای مهم دبیرکل حزب به شمار میرفت؛ ولی با روی کار آمدن گورباچف، او بیشتر به انعطافپذیری متوسل شد. با این رویکرد، گورباچف جنبش اصلاحطلبانهای را که سلف چرننکو (یوری آندره پوف) شکل داده بود، احیا کرد. سانسور و فساد، دو مورد برجستهای بود که در دوران رهبران قبل از گورباچف، دامن شوروی را گرفته بود. گورباچف اما در نخستین گام، فضا را برای رسانهها باز کرد. دیگر نخبهگان حکومت نمیتوانستند اطلاعات را به رغبت و همسویی با سیاستهای حزبی آماده و نشر کنند. به این ترتیب، مردم از فساد گستردهای که از سوی نخبهگان و بروکراتها انجام میشد، اطلاع یافتند. این خود زمینه را برای مخالفت با حکومت مهیا ساخت. از این رو، اصلاحات بهعنوان نخستین گام از سوی گورباچف عملی شد.
گام دومی که از سوی گورباچف بهعنوان اولویت کاری محسوب میشد، احیای روابط خدشهدار شده با ایالات متحده امریکا بود. او با توجه به اینکه مسابقه تسلیحات شوروی با امریکا، مسبب رکود اقتصادی شوروی شده بود، خواست از شدت این مسابقه کاسته شود. برای اجرایی کردن این گام، در سال 1986 با رونالد ریگن، رییس جمهور وقت امریکا، در آیسلند ملاقات کرد. نتیجه این دیدار، در زمینه محدود کردن سلاحها قابل ملاحظه بود؛ اما در مورد آزمایش سلاحها، مذاکرات با شکست مواجه شد. گورباچف به مسایل دیگر ضروری روی آورد: رکود اقتصادی و هیجان بیش از حد مردم در مورد دسترسی به آزادی. این دو اصطلاح، ورد زبان نخبهگان سیاسی در مجالس و رسانههای خارجی بود. در واقع این دو مفهوم، همان برنامه اصلاحی خروشچف بود: پروستریکا به معنای تجدید ساختار و گلاسنوست به معنای فضای باز سیاسی.
پروستریکا
گورباچف بهعنوان بانی پروستریکا، در واقع معمار اصلی فروپاشی شوروی سابق و از بین رفتن ایدیولوژی کمونیسم در شرق اروپا محسوب میشود؛ اما اظهاراتی وجود دارد که او چنین نیتی نداشته است. با آن هم، برنامه اصلاحیاش، نتایجی را که او میخواست، در پی داشت. دانیل دیلر، کارشناس مسایل شوروی، پروستریکا را اینگونه بیان داشته است: «پروستریکا سایر اصول اساسی و اولیه سوسیالیسم، مانند ممنوعیت مالکیت شخصی و برابری درامد را به چالش کشید… اصلاحات گورباچف در زمینه تجدید نظر در اقتصاد بسیار اندک بود، خیلی کمتر از آن میزانی که کارشناسان غربی معتقد بودند که برای دگرگونی اقتصاد شوروی ضروری است.» از سوی دیگر، کاستی نظام اقتصادی متمرکز شوروی از دوران لینن آشکار بود. رهبران شوروی از لینن تا برژنف، هر کدام افتخار از بین بردن تمام آثار نهادهای خصوصی همسو با نظام متمرکز را در تمام سطوح تولید داشتند. با آنکه سرمایهگذار بازار آزاد در تمام جهان مسیر صعودی را میپیمود، اما رهبران شوروی بازار آزاد را بهعنوان یک مصیبت تلقی میکردند. با باور کارشناسان اقتصادی، اندیشه مارکسیستی که رقابت آزاد را اتلاف و مازاد تولید میدانست، در واقع علت اصلی کمبود و نقصانها در سراسر عمر اتحاد شوروی بود. با این حال، مردم در زمان آندروپوف، بهآهستهگی پیرامون اصلاحات بنیادی ابراز نظر میکردند؛ اصلاحاتی که بتواند شوروی را از شر فساد و وضعیت وخیم اقتصادی نجات دهد. گورباچف که متأثر از آندروپوف بود، از مجرای پروستریکا نظریاتی را که در مورد اصلاحات وجود داشت، جنبه عملی داد. او برای اینکه توانسته باشد حمایت مردم را جلب کند، فضای باز سیاسی یا گلاسنوست را به منصه اجرا گذاشت.
گلاسنوست
گلاسنوست رویکردی بود که اجازه میداد تا از کارکردهای دولت و حزب کمونیست، بهگونه آشکار انتقاد شود. فضا برای روزنامهنگاران و پژوهشگران باز شد تا پیرامون برنامههای حزب کمونیست و دولت، گزارشهای تحقیقی داشته باشند. گورباچف گلاسنوست را اینگونه شتابان نمیخواست. روی همین ملحوظ، دولت کوشید را دوباره رسانهها را سانسور کند؛ اما دیگر دیر شده بود. به باور دانیل دیلر: «گلاسنوست بهگونه جداییناپذیر به پروستریکا پیوسته است، زیرا اصلاحات اقتصادی در صورتی کارساز است که با همکاری و اشتیاق وسیع مردم پشتیبانی شود…»
از سوی دیگر، گلاسنوست و پروستریکا، وضعیت خوشبینانهای را برای مردم مساعد ساخت تا پیرامون شکلگیری جامعه آزاد فکر کنند. انتقاد از دولت و حزب کمونیست، دیگر محدود به چند تن از مخالفان نه، بل شامل حال تمام مردم میشد. دیگر استفاده زور و ارعاب برای کنترل فضا از سوی دولت، کارساز نبود. وقتی این آزادی بر مسکو مسلط شد، برخی از جمهوریهای اتحاد شوروی در سال 1986، صدای استقلالطلبی را بلند کردند.
اصلاح قانون انتخابات و تقلیل نقش حزب کمونیست در قدرت سیاسی، از موارد دیگری بود که برچسب فروپاشی شوروی را به گورباچف میزند. با وصف اینهمه، گورباچف در سال 1991 میلادی، برای جلوگیری از فروپاشی شوروی، طرحی را پیشنهاد کرد که میخواست جمهوریهای دیگر را نیز در قدرت سهیم کند. اقتصاد بازار آزاد، آزادی مذهبی و پایان انحصار قدرت از سوی حزب کمونیست، از موارد عمده طرح او بود. این طرح از سوی مردم مورد پذیرش قرار گرفت، مگر بروکراتهای حزب که با اجرایی ساختن آن نقش خود را در قدرت سیاسی از دست میدادند. چند روز پس از تصویب طرح، گورباچف در مسکو با جورج بوش پدر، رییس جمهور ایالات متحده امریکا، پیرامون امضای توافقنامه کاهش سلاحهای استراتژیک ملاقات کرد. او پس از ملاقات با بوش، راهی کریمه برای گذراندن رخصتی شد. زمانی که در رخصتی به سرد میبرد، گروهی از رهبری حزب کمونیست نزد وی رفتند و خواهان استعفای وی شدند. او که دیگر باور خود را بر اعضای رهبری حزب از دست داده بود، از دبیرکلی حزب کمونیست استعفا داد، ولی همچنان بهعنوان رییس دولت باقی ماند و تلاشهای زیادی کرد تا از فروپاشی شوروی جلوگیری کند. این تلاشها نتیجه نداد، تا اینکه در 21 دسامبر 1991 میلادی، به جز گرجستان، دیگر تمام کشورهای مربوط به شوروی، اعلام استقلال کردند. گورباچف نیز در 25 دسامبر 1991 میلادی، از مقام ریاست جمهوری استعفا داد. دیگر شوروی وجود نداشت.
نتیجهگیری
گورباچف بهعنوان آخرین رهبر حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، با اجرایی کردن اصلاحات برای مهار فساد و رکود اقتصادی که دامنگیر شوروی شده بود، تلاش زیاد کرد تا فضا را کنترل کند. او که برنامه اصلاحات را از سلف خود، یورو آندره پوف، میراث گرفته بود، با عملی ساختن پروستریکا و گلاسنوست، باعث فروپاشی شوروی شد.