همهساله ۸ مارچ را در تقریباً تمام کشورهای جهان به نام روز زن تجلیل میکنیم.
محافل شأنداری را تدویر میکنیم، سخنرانیهای پرحرارت و سوزناکی را پشت تریبونها راجع به مقام و منزلت زن ایراد میکنیم و مقالات بیشماری در مجلات و جراید در مورد روز زن و اهمیت آن به چاپ میرسانیم.
اما دقیقاً فردای آن، بدون اینکه چیزی تغییر کند، زن مخصوصاً در جوامع عقبمانده و کشورهایی مانند افغانستان، محرومتر از قبل به مرگ تدریجیشان ادامه میدهند.
این تجلیلها همه کلیشهای و فرمالیته شده و دیگر کارساز نیست. میخواهم امسال نوشته متفاوتی در این مورد ارایه کنم.
هرچند میدانم که اثر مثبتی در روند زندهگی مملو از رنج زن جامعه نخواهد داشت، اما این حداقل کاری است که در حال حاضر میتوانم انجام دهم.
زنان در جوامع گوناگون دردمندترین و تلخترین برگهای تاریخ را به خود اختصاص دادهاند؛ تاریخی که همواره در اکثر کشورها، قهرمانان افسانهای آن مردانی بودهاند که سلطان پنداشته میشدند و زن و جنسیت زن که زیباترین خلقت خداوندی در طبیعت است را ابزار خوشگذرانی میپنداشتند و از زن همواره برای پر کردن خالیگاه تخت خوابشان استفاده ابزاری میکردند، آن هم درست زمانی که خود این مردان میلی برای پر کردن این خالیگاه میداشتند. متاسفانه هنوز هم، هرچند با اشکال مختلف و جدید، وجود دارد.
نمیخواهم صرفاً از زنستیزی از دیدگاه مردسالاری و جنسیتسالاری چیزی را توضیح دهم، بلکه بیشتر میخواهم بر این نکته تاکید کنم که هنوز میلیونها زن بیرون از جغرافیای غربی، حقوقی به پیمانه حقوق زن قرون وسطا دارند. هنوز در کشورهای جهان سوم و به ویژه کشورهای شرقی، زن تنها کالای ارزشمندی است که قابل خرید و فروش بوده و ابزاری است برای خوشگذرانی مردانی که نمیخواهند و نمیتوانند تعالی و پیشرفت زن را به عنوان انسان بپذیرند و هنوز زن را نیاز نیمهپایین مردان میپندارند.
هرچند زنان زیادی با مبارزات و قربانیهایشان به میدانهای مرگ برای حقخواهی شتافته و توانستهاند تا اندازهای تابوها را بشکنند و تا حدی حقوق حقه زن را آن هم در کشورهای غربی به دست آورند، اما این موضوع هنوز هم در برخی از کشورها باب میل مردها نیست.
هرچند حتا در همین کشورهای آزاد غربی هم هنوز جایگاه اصلی زن به عنوان انسان و نیمه برحق و تعیینکننده جامعه انسانی به طور شاید و باید تثبیت نیست و اگر خوب و عمیق بررسی شود، همان استفاده ابزاری جنسی از زن اما به شکل مدرنش در همین جوامع به ظاهر آزاد هم کماکان ادامه دارد. تنها فرقی که در این زمینه در این جوامع وجود دارد، این است که چندهمسری وجود ندارد و جای حرمسراها عوض شده است.
در همین جوامع هم، جایگاه زنان اصلی و واقعی نیست. انتهای موقف زن در اینجا این است که از گودهای ظریف جسمشان برای تبلیغ کالای مختلف تجاری مانند لباس زیر، شامپو، صابون، خمیر دندان، ماشینهای مدرن و… برای منفعت شرکتهای تولیدی استفاده میشود.
برجستهترین آزادی که برای زنان در این جوامع داده شده، این است که حق دارند برای درآمد اقتصادی و امرار حیات، تنشان را در بازارهای رسمی، بدون ممانعت برای مردان خریدار به فروش برسانند. جالب اینکه قوانین مالیات بر این عایدات را هم رعایت میکنند.
لذا چه در غرب و چه در شرق، چه در جهان متمدن و چه در جهان سوم و کشورهای عقبمانده، زن هنوز یک موجود سرگردان است که اگرچه میداند جایگاهش کجا است و کجا باید باشد، اما نمیتواند به آن جایگاه برسد و یا به عبارت بهتر نمیگذارند به آنجا برسد. لذا متاسفانه هنوز در کشورهای زیادی از جمله افغانستان، زن واقعاً موجودی محروم است.
در افغانستان، کشوری که در چهار دهه گذشته تمام نامش با خشونت، جنگ، ویرانی و نقض حقوق بشر و حقوق زن سرخط خبرها بوده، سالها قبل یعنی از سال ۱۹۱۹ به این سو تلاشهای محسوسی از جانب بعضی افراد و حلقات روشنفکر برای تامین حقوق زنان آغاز شد. هرچند این تلاشها مقطعی بود و در فواصل کوتاه متوقف و به عقب رانده میشد، اما حرکتها برای آزادی زن و تامین حقوق او در افغانستان آغاز شده بود و از آن سال تا کنون حداقل چند بار این آرمان نزدیک به تحقق بود، اما متاسفانه هر باری بنا بر دلایل مشخص و نامشخصی از جمله سنتهای ناپسند، واپسگرایان با سوءاستفاده از فقر فرهنگی مردم ما موفق شدند مانع تحقق این امر حیاتی شوند. «زن» کشورم بین مکتب، دانشگاه، کار و چهاردیواری خانه خود را طوری گم کرد که واقعاً نمیفهمید جایش در کجا است، در ازدواج اجباری در طفولیت؟ در تختخواب مرد چندهمسر در نوجوانی؟ در مادری، دایهگی، آموزگاری، صفاکاری و آشپزی یازده نفر طفل قد و نیمقد و هشت نفر خانواده شوهر؟ یا در خانه امن با رعایت حقوقش در کنار همسر، مکتب، دانشگاه، دفتر کار، مطب طبابت، میز قضاوت و وکالت و…؟
او گیج بود. یک روز برایش میگفتند تو آزادی، بیا بیرون و برقع را اگر نخواهی، میتوانی نپوشی؛ برو درس بخوان، کارکن و تا 16 ساله نشوی و تا خودت نخواهی کسی تو را نمیتواند مجبور به ازدواج کند؛ اما روز دیگر دوباره او را نمیگذاشتند از خانه بیرون شود. باید بدون برقع جایی نمیرفت و از مکتب و دانشگاه و کار هم خبری نبود. برایش میگفتند که مواظب باش اگر این کارها را بکنی، خداوند قهر میشود، چون این عمل زنان یعنی سرپیچی از احکام خدا.
حتا امکان آن هم وجود داشت که در اثر اشتباه و گناه پدر، برادر، عمو یا پسر عمویش که در میدان سگجنگی یا مرغجنگی و یا تقسیم حقآبه زمین با مرد دیگری دعوا میکرد و او را به قتل میرساند، به عنوان یک شئ برای تاوان و جبران این قتل، در عقد پیرمردی از خانواده مقتول که چهار برابر سنش یا پسربچهای از آن خانواده که نیم عمرش را داشت درمیآمد. این ماجرا هنوز هم ادامه دارد.
هیچگاهی آزادی و حقوق زن در افغانستان نهادینه و جزیی از فرهنگ نشد. حتا حقوق اولیه زنان همواره دستخوش تغییرات سیاسی بود، نه تحولات فرهنگی. لذا زن محروم و مظلوم جامعه من هیچوقت نفهمید که جایگاهش در کجا و حقوقش چه است.
بیش از شش دهه قبل جامعه بینالمللی متعهد شد که حقوق و احترام زنان و مردان را از طریق تعدادی قرارداد و تعهدات سیاسی و مدنی محافظت و پاسداری کند که در آن به صراحت آمده است: «تمام انسانها آزاد، با احترام و حقوق مساوی به دنیا میآیند و هر کس باید تمام حقوق و آزادیهای ذکر شده در اعلامیه را بدون هیچگونه تفاوتی، مانند جنسیت دارا باشد.»
حالا سوال اینجا است که اینهمه اعلامیه و اینهمه تعهد و قرارداد بینالمللی کجا است؟
شاید کمتر کسی به خاطر داشته باشد که در سال ۱۹۹۳ زمانی که کنفرانس جهانی حقوق بشر در وین تشکیل شد و انتصاب یک نماینده ویژه در مورد خشونت علیه زنان به وسیله کمیسیون سازمان ملل متحد مورد قبول نهاد حقوق بشر در سال ۱۹۹۴ گردید و به تعقیب آن در همان سال مجمع عمومی، اعلامیه از میان برداشتن خشونت علیه زنان را پذیرفت، زنان و دختران جوانی به خاطر نپوشیدن جوراب در سرزمینی به نام افغانستان به رگبار گلوله بسته شدند! گلولههایی که از اسلحه مدرن ساخت روسیه، امریکا و اروپا به سویشان شلیک میشد.
درست در همان سالها که ۱۸۹ کشور در کنفرانس تاریخی سازمان ملل متحد از رسیدهگی به وضعیت زنان در سطح جهانی حمایت کردند، زنی در ورزشگاه غازی شهر کابل و در چمن نیمهپوشیده میدان فوتبال به خاطر علاقهاش به مردی که عاشقش بود، به گلوله بسته شد و مردان زیادی «فاحشهگویان» بر او نفرین فرستاند. ولی در این سوی جهان، مدعیان حقوق زن و بشر در جستوجوی پایگاه انعکاس تعهدنامهها و قراردادهایی بودند که در آن صحبت از حقوق زن میرفت.
هر روز قطعنامهای بر قطعنامههای سازمانهای مدافع حقوق زن افزوده میشد و قفسههای دفاتر پر شده بود از کاغذهایی که صحبت از حقوق زن و جایگاه زن میکرد، ولی آن سوی این سرزمینهای سرسبز، زنانی در حضور هزاران مرد و زن و کودک و جوان سنگسار شدند، زیرا شاید شاخه گلی را به مردی برای ابراز علاقه داده بودند، برای دوست داشتن، برای با هم بودن و برای یک حسی که همه شیفته آن هستیم.
هیچ کسی حاضر نیست خود را جای زنانی بگذارد که در ورزشگاهها شلاق خوردند و به گلوله بسته شدند، یا در بعضی کشورهای دیگر سنگسار شدند، یا با شمشیر گردنشان زده شد و یا زنی از زنان راوندای ۱۹۹۴ هستند.
چون ما فقط همواره بینندهگان خوبی بودهایم. در این سالها همه از این ماجراها آگاهاند، اما ساکت و خاموش. این سکوت یک فریاد خاموش دیگر را بلند کرده است؛ فریادی که شاید ما هرگز توان شنیدن آن را نداشتهایم؛ فریادی که زن امروز سرزمین من با خودسوزی میخواهد به جهانیان برساند. جهانیانی که شاید در میان قطعنامهها و لایحههای سنگین تعهدات بینالمللی دفاع از حقوق زن، گیر کردهاند و این فریادها را نمیشنوند.
زنان سرزمین من خود را میسوزانند. با نفت، با همان نفتی که ۳۸ کشور مهمان ناخوانده را وارد سرزمین من کرده است. کشورهایی که میلیاردها دالر را صرف کارهایی کردهاند که مثلاً یخچال پایگاههای نظامیانشان خالی از نوشیدنیهای الکلی نباشد.
آمار خودسوزی زنان در سرزمین من، در افغانستانی که از سوی قدرتها به کشوری جنگزده مبدل شده، بیش از جذابیت و اخبار مربوط به الکلاسیکوی اسپانیا و هیجان فینال «انبیای» امریکا است.
یقیناً ما و همه زنان و مردانی که در این سوی آبها زندهگی میکنیم، نالههای دختر جوانی را که زیر دست و پای اراذل و اوباش لتوکوب و به آتش کشیده میشود، یا هم دختر نوجوانی را که در شعلههای آتش میسوزد و خود را میسوزاند تا پیرمردی که چهار برابر سن و سالش را دارد شب در بستر خواب و در لباس دامادی به آغوشش نیاید و یا شوهرش که چهار همبستر قانونی دیگر نیز دارد مانع رفتنش به دانشگاه نشود و هزاران تراژدی دیگر را نشنیده و یا کمتر شنیدهایم.
خشونت علیه زن و خودسوزی زنان در این سالها آمار خیرهکننده و به شدت ناراحتکنندهای دارد. از سال ۲۰۰۱ درست سالی که جامعه جهانی با اجندای پرزرقوبرق و دهانپرکن (ما برای نجات افغانستان، به کمکتان آمدهایم) وارد کشورم شدند، تا کنون صدها دختر و زن جوان برای فرار از دردهای تحمیلی و فشارهای زندهگی دست به خودسوزی و خودکشی زدهاند که درصد بالایی از آن منجر به مرگ شده است. آنانی هم که زنده ماندهاند، پس از دیدنشان در آیینه هزاران بار آرزوی مرگ میکنند، که دیگر راهی برای مردن هم نیست. شاید اکثرشان کسانی هستند که در ۲۰ سالهگی مردهاند و باید در هفتاد سالهگی به خاک سپرده شوند.
با وجود تمام مواردی که افغانستان را کشوری جنگزده به دنیا معرفی کرده، سالها است که زن و مرد این کشور دست به دست هم دادهاند تا ویرانهها را بازسازی کنند. هرچند نگاه به این ویرانه تنها در بعد ساختمانی و فروپاشیدهگیهای فزیکی نیست، بلکه نگاه مردم این کشور به بازسازی روحیه و احیای مجدد اجتماع پس از جنگ نیز است.
در این روند جامعه جهانی تا حدودی توانسته همپای افغانهایی باشد که کمر همت برای بلند کردن درفش افتخار و سربلندی حقوق زن و مرد افغانستان بسته و هرچند همچنان زیر چکمه استعمار جهالت طالبانی هستند، با آن هم به شدت در حال تلاش برای احیای هویت از دست رفتهاند.
در این میان نقش زنان با توجه به آنچه حقوق آنان در جامعه افغانی شناخته میشود، همواره پررنگ و درخشنده بوده و توانسته میزان شاخصههای اجتماعی حقوق زنان در جامعه را زنده نگهدارد و مبارزه آنان را تا حدودی به یک مبارزه پایدار مبدل سازد.
آنچه در این سالها مطرح شده، حضور زنان در روند مبارزات سیاسی ـ اجتماعی و نقش پررنگ آنان در پشتیبانی از دموکراسی، حقوق زن و حقوق بشر بوده است که میتوان این گام بلند و ارزنده را به عنوان یکی از دستآوردهای حیاتی جامعه افغانی مطرح کرد و به آن به دید افتخار نگریست.
نقش زنان در برگزاری بزرگترین نماد آزادیخواهی و شرکت آنان در انتخابات، بزرگترین قیام زنان دنیا در دهههای اخیر پنداشته میشود، زیرا در بدترین شرایط ممکن اجتماعی به پا ایستادند، به سوی صندوقهای رای رفتند و توانستند نماد ایستادهگی یک ملت پس از جنگ برای آزادی و صلح شوند.
اما نقش این پیکره عظیم اجتماعی در این سالها چه بوده است؟ انتخابات اخیر افغانستان بدون شک با حضور زنان رسمیت یافت و در بدترین مناطق کشور حضور زنان به پای صندوقهای رای و مشارکت سیاسی آنان در حمایت از نامزادن انتخابات ریاست جمهوری، چرخه عظیم و سنگین سیاست افغانستان را به جلو چرخاند و این قدرت را به نمایش گذاشت که زنان میتوانند پا به پای مردان کمبودهای اجتماعی را برطرف سازند و سیاست و چرخه سیاست را بگردانند. ولی افسوس سیاست ناپخته و اقتدارگرایانه سیاستمداران حاکم، خلاف آنچه وعدههای مبارزات انتخاباتی بود، زنان را پس از انتخابات در حوزه سیاست تا حدودی به حاشیه رانده است و حتا استنباط میشود که گویا در مواردی حضور زن به عنوان ابزار و برگ برنده در مبارزات سیاسی بوده است.
مهمتر از همه نهادینه نشدن موضوع حقوق زنان در بطن فرهنگی جامعه است که متاسفانه هیچ توجهی به آن صورت نگرفته است. طوری که گفته شد، همواره تغییر شرایط و موقف زنان در جامعه افغانی تابع تحولات سیاسی بوده است. حالا نیز علیرغم موجودیت بستر مناسب برای تغییر در یک دهه گذشته، در این زمینه چیزی تغییر نکرده و وضعیت زنان در افغانستان بیش از حد شکننده و آسیبپذیر است.
اگر جامعه جهانی افغانستان را ترک کند و دولت افغانستان قدرت دفاع از ارزشهای موجود را نداشته باشد و سقوط کند، وضعیت زنان در افغانستان نیز کاملاً دستخوش تغییر میشود. اگر باز گروههای مخالف حضور زنان در جامعه، اقتدار را به دست گیرند، دیگر زنی را در بیرون از خانهها نخواهیم دید؛ این یعنی تلاش، قربانی و هزینه برای هیچ.
لذا با صراحت باید گفت که اگر دولت افغانستان توسط فشار نظامی توسط افراطگرایان سقوط کند و یا برای توقف جنگ به منظور عقبنشینی بیسروصدای جامعه بینالمللی از افغانستان با مخالفان دولت افغانستان معاملهای صورت بگیرد، ابعاد این اتفاق در زمینه حقوق زنان در افغانستان غیرقابل پیشبینی بوده و مسوولیت آن مستقیماً به دوش جامعه جهانی و دولت افغانستان خواهد بود.
ما به همه عقاید احترام داریم، انسانیت برای ما نگاه ارزشی و اخلاقی دارد و همه انسانها برای ما برابرند. جنسیت نماد تحجر و واپسگرایی در سرزمین ما نیست و ماییم که میتوانیم برای همه آغوش دوستی بگشاییم!
به دنیا ثابت خواهیم کرد که مردان سرزمین ما در رنج زنان این سرزمین سوختهاند و جنسیت (زنانهگی و مردانهگی) برای عده کثیری از هموطنان ما بیمعنا است و میبایست برای زیستن، بهتر زیستن و با هم زیستن دست انسانیت به زمین خورده این روزهای افغانستان را بگیریم. پیشاپیش همه، این جامعه بینالمللی است که تحت هیچ شرایطی افغانستان را تنها نگذارد و یا ارزشها و دستآوردهای نسبی را مخصوصاً در زمینه زنان برای رسیدن به اهداف سیاسی به معامله نگیرد.
به امید رسیدن به یک افغانستان عاری از برتریهای جنسیتی و تثبیت جایگاه واقعی و انسانی زن و مرد در تمام کره زمین!
درود به روح زنان و مردان شورشگری که فعالانه و شجاعانه در میدانهای گوناگون نبرد شرکت کردند و جان خود را در مبارزه علیه خشونت، ظلم و زنستیزی از کف دادند!