اهمیت تاریخی نوروز بر کسی پوشیده نیست؛ زیرا جشنی باستانی است که تا روزگار ما دوام کرده و بستری برای خوشی و خرمی میلیونها انسان فراهم آورده است. یکی از کارکردهای اجتماعی و فرهنگی نوروز، ایجاد پیوند میان ملتهای مختلف از شبهقاره هند تا چین و آسیای میانه و از افغانستان تا ایران و آذربایجان، و از ترکیه تا منطقه بالکان است. به همین مناسبت اصطلاح حوزه جغرافیایی نوروز پدید آمده است تا به یکی از عناصر وحدتبخش میان مردمان این کشورها اشاره کند. پدیدههای فرهنگی زبان مشترکی میان ملتها به وجود میآورند تا از آن طریق درک و دریافت مشترکشان از انسان و جهان را به نمایش بگذارند. در جهانی که اسباب و عوامل منازعه به وفور یافت میشود و با پیچیدهتر شدن شرایط جیوپلیتیک زمینههای تنش و درگیری بیشتر از گذشته فراهم میآید، ملتها نیاز دارند که در جستوجوی نقاط وصل باشند تا فاصلهها را کاهش دهد و همگرایی را افزایش.
در افغانستان اوضاع وارونه است. پس از آنکه تلاشهای نیمهجانی در دوره جمهوریت برای همگرایی منطقهای و تقویت روابط افغانستان با همسایهگان صورت گرفت و امیدواریهایی ایجاد شد که یخهای ایجادشده از سوی سیاست با گرمای فرهنگ آب شود، دوباره افغانستان به سوی انزوا رفت و در مسیری افتاد که پیوندهای فرهنگی و تمدنیاش را با منطقه یکی پس از دیگری میگسلد. سخن گفتن ملا برادر در تهران به کمک ترجمان، یکی از نشانههای آشکار این گسست بود و از زمان احمدشاه درانی به این سو در تاریخ حاکمان این منطقه پیشینه نداشت. این رفتار خبر از شروع عصر جدیدی در تاریخ افغانستان میداد؛ عصری که قرار است شکافها دهن باز کنند و ملتی درمانده در پشت گردنههای تاریخ را در خود فرو ببلعند.
مخالفت با نوروز، هر چند گاهی پیش از این نیز از سوی برخی از ملایان قشری و متعصب رخ میداد، اما آن صداهای فرهنگستیزانه در حاشیه قرار داشت و نمیتوانست بر سپهر عمومی زندهگی مردمان این خطه اثری بگذارد. مخالفت سیستماتیک با نوروز و دخالت دستگاههای حکومتی در مبارزه با این سنت باستانی و تبدیل شدن آن به رویهای رسمی، ادامه همان روندی است که ملا برادر در تهران کلید زد. رفتار ملا برادر تنها یک سلیقه فردی نیست، بلکه بخشی از رویکرد یک رژیم است و به کشورهای منطقه میگوید که میان ما و شما دیوارهای برافراشته و ستبری وجود دارد و ما تنها از پس آن دیوارها با شما سخن میگوییم. مخالفت با نوروز برافراشتهتر کردن دیوار و مرز کشیدن میان مردمانی است که هزاران سال با هم زیستند و زیستجهان تمدنی مشترکی را پدید آوردند.
مخالفت با فرهنگ و مدنیت یکی از ویژهگیهای عمده بنیادگرایی دینی است که در عصر حاضر سر برآورده است. الیور روا، نویسنده و کارشناس گروههای بنیادگرا، این ویژهگی بنیادگرایی را در کتاب «جهل مقدس: روزگار دین بدون فرهنگ» به تفصیل شرح داده است. وی در آنجا توضیح میدهد که این گروهها میخواهند با گستراندن چتر قرائتهای مذهبی خود بر پدیدههای فرهنگی کمر به محو آنها ببندند و دستاوردهای چندهزارساله بشری را آماج قرار دهند. این گروهها دین را به امری هویتی تقلیل میدهند و هویتها را در امر دینی خلاصه میکنند و در نتیجه عناصر گوناگون دیگری را که در تشکیل هویت انسانها سهیمند، به رسمیت نمیشناسند. فرهنگزدایی و مدنیتستیزی بخشی از رویکرد گروههای بنیادگراست، و هر گاه این گروهها به قدرت سیاسی دست پیدا میکنند، همه امکانات عرصه عمومی را در این راه به کار میگیرند و پروژه تمدنبراندازانه خود را به پیش میبرند. این نخستین بار در تاریخ نیست که متعصبان دینی بخشی از دستاوردهای فرهنگی و تمدنی بشر را نابود کردهاند، بلکه تاریخ بشر تجارب تلخ فراوانی از ایندست را در حافظه داشته و آسیبهای سختی را از این راه متحمل شده است.
افغانستان نیاز دارد که نخست در سطح ملی رویکرد همگرایانه پیدا کند تا تنوع قومی، مذهبی و زبانی در آن به رسمیت شناخته شود و سپس در سطح منطقهای رویکردی در پیش بگیرد که مبتنی بر همگرایی و همبستهگی باشد و زمینههای همکاریهای منطقهای را تا بالاترین ظرفیتهای ممکن آن گسترش دهد، و پس از آن رویکرد همگرایی را در مقیاسی جهانی در پیش بگیرد تا بتواند عضوی قابل احترام در جرگه کشورهای دنیا باشد. پیوستن به جرگه جهانی کشورها، مستلزم احترام به کدهای تعامل بینالمللی، مراعات میثاقها و کنوانسیونها و پیروی از آداب و نزاکتهایی است که در جهان امروز اهمیت دارد و به روابط کشورها سروسامان میدهد.
نوروز بنا بر اهمیتی که دارد، از سوی سازمان ملل نیز بهعنوان روز جهانی عید نوروز به رسمیت شناخته شده و در سازمان علمی و فرهنگی یونسکو بهعنوان میراث جهانی به ثبت رسیده است. کسانی که در افغانستان با نوروز مخالفت میورزند، افزون بر گسستن از پیشینه تمدنی این منطقه، با هنجارهای پذیرفتهشده جهانی در عصر حاضر نیز مخالفت نشان میدهند. این رویکرد نشان میدهد که حاکمیت یک گروه بنیادگرای مسلح بر یک کشور فاجعهای با ابعاد مختلف است، و تنها به دشواریهای روزمره شهروندان خلاصه نمیشود. حاکمیتی که بیل و کلنگ گرفته و هر روز گودالهای تازهای میان افغانستان، منطقه و جهان حفر میکند، در بلندمدت هویت تمدنی آن را محو خواهد کرد و زمینه هر خیزش فرهنگی و تمدنی را از میان برخواهد چید؛ چنانکه هم اکنون بخشی از گنجینههای باستانی افغانستان از سوی مافیای تنیده در ساختار طالبان در سراسر کشور استخراج میشود و در بازارهای سیاه به فروش میرسد و هیچ کس حق نظارت و امکان اعتراض ندارد.
هم افغانستان و هم منطقه نیاز به همگرایی دارند. فراز و نشیبهای دنیای سیاست و تنشهایی که در اثر رقابت قدرتهای جهانی به سوی این منطقه سرازیر میشود، تنها با درایت و دریافت خردورزانه قابل مهار است. آنچه میتواند جلو تنشها را بگیرد و راههای برادری را میان ملتهای منطقه هموار کرده و فضای همکاری را گسترش ببخشد، فرهنگ و تمدن است. استقبال از نوروز و مهرگان، تجلیل از میراثهای فرهنگی، بها دادن به داشتههای باستانی، و به تصویر کشیدن رنگارنگی موجود در تاریخ این منطقه، میتواند بستر همگرایی را بیشتر از گذشته هموار کند و راهی به درک و تفاهم متقابل بگشاید. رهایی افغانستان از چنگ ایدیولوژیهای افراطی، تنها از نیازهای اساسی مردم افغانستان نیست، بلکه از ضرورتهای منطقهای و جهانی است. مردم افغانستان و مردم منطقه در صورتی میتوانند روزگار بهتری داشته باشند که دیوارهای بیگانهگی را فروبریزند و زبان مشترک تمدنی خود را پیدا کنند. باید بازارهای مشترک به وجود بیاید، خانههای فرهنگ مشترک تاسیس شود، رسانههای تصویری مشترک راهاندازی گردد و گامهای فراوان دیگری برداشته شود تا نسلهای آینده به تلاشهای تمدنی نیاکان خود ببالند و در ساختن آیندهای بهتر به یکجایی سهم بگیرند. نوروز را گرامی بداریم و جغرافیای نوروز را آباد و شکوفا بخواهیم.