نظام آموزشی هر کشور یکی از مهمترین عوامل تعیینکننده آینده آن است. اهمیت معارف و نظام آموزشی امروزه بیش از هر زمان دیگری برجسته شده و هر چه بر پیچیدهگی زندهگی معاصر افزوده میشود، اهمیت نظام آموزشی چندبرابر میشود. نظام آموزشی متکفل پرورش نسلهای آینده است؛ زیرا هم به ذهن و ادراکشان شکل میدهد و هم به منش و رفتارشان. جوامعی که مردمی موفق، سختکوش، خلاق، پایبند قانون و امیدوار به آینده دارند، بیش از هر چیزی از نظام آموزشی کارآمد برخوردارند. نمونههای بسیار موفق اینگونه از جوامع را میتوان در فنلند، جاپان، سنگاپور و نقاط دیگری از دنیا دید.
در افغانستان وضعیت معارف در طی جنگها و آشفتهگیهای نیم قرن اخیر پیوسته در حال فروپاشی بوده و تاثیر عملی آن بر زندهگی مردم، فقر، ناامنی، قانونگریزی، تخریب محیط زیست، نابودی حیات وحش، چپاول منابع طبیعی، دستبرد به آثار باستانی، خشونت گسترده، زادوولد بیرویه، آوارهگی دایم، آسیبپذیری در برابر حوادث طبیعی، از رونق افتادن هنر و ناهمگونی با سیر حوادث دنیا بوده است. نتیجه کلی این وضعیت را میتوان در آمارهایی دید که افغانستان را در پایین هر لیستی نشان میدهد، چه به لحاظ خوشبختی مردمش، چه به لحاظ اعتبار پاسپورتش و چه به لحاظ امیدواری به آیندهاش.
فروپاشی نظام آموزشی افغانستان، از چندین دهه پیش آغاز یافته بود و پیوسته ادامه داشت، اما با رویکارآمدن طالبان سرعت فروپاشی آن چندین برابر شده است. عوامل متعددی میتواند سبب ناکارآمدی نظام معارف یک کشور شده و آن را به اسکلیت بیجانی تبدیل کند که به رغم وجود وزارتی به نام معارف و وجود ظاهری مکاتبی دارای ساختمان فزیکی، در عمل هیچ دستاورد قابل توجهی نداشته و تاثیری به حال مردم و بهبود زندهگیشان نگذارد.
نخستین عامل مهم در نظام آموزشی هر جامعه آموزگار است که در افغانستان به آن معلم گفته میشود. معلم باید از ویژهگیهایی برخوردار باشد که با ادای موفقانه چنین ماموریتی پیوند ناگسستنی دارد. در واقع همه کس برای معلمی ساخته نشدهاند. معلم علاوه بر ویژهگیهای شخصیتی لازم، باید به دانش و مهارتهایی مجهز باشد که از بایستههای این پیشه سرنوشتساز است، و طبعاً این کار نیاز به تربیت معلم دارد. یعنی نظام معارف یک کشور باید تربیت معلمان را در صدر اولویتهای خود قرار بدهد. معلم اگر از شایستهگی لازم برخوردار نباشد، هم ذهن دانشآموز را تباه میکند و هم شخصیت او را. برای اینکه قشر معلم از بهترین عناصر دانشآموخته جامعه تشکیل شده باشد، باید مزایا و امتیازاتی برای این قشر در نظر گرفته شود که سبب تشویق بهترین استعدادها برای پیوستن به این سلک شود.
عامل مهم دیگر در نظام معارف یک کشور، برنامه آموزشی است که در افغانستان به آن نصاب تعلیمی میگویند. نصاب تعلیمی نقشهای را ترسیم میکند که دانشآموز در خلال سالهای آموزش قرار است در پیش بگیرد و براساس آن مسیر تعلیمیاش را بپیماید. در نصاب تعلیمی هم باید به مجموعه دانستیهایی که شاگرد نیاز دارد توجه شود و هم به مجموعه امور رفتاری که شخصیت روانی و اجتماعی او را میسازد. نصاب تعلیمی در کشورهای باثبات و پیشرفته جهان همهساله مورد بازبینی متخصصان قرار میگیرد تا آن را همسطح تحولات علمی و صنعتی در دنیا نگه دارند و از آخرین تیوریها در این زمینه بهره بگیرند. نصاب تعلیمی اگر دچار ایستایی و جمود باشد، نظام معارف کشور از همگام شدن با سیر تحولات علمی و معرفتی پس میماند و کارآیی خود را از دست میدهد. بازبینی و ارتقای نصاب تعلیمی خود یک ماموریت سنگین است و جز کسانی که متخصصان طراز اول این کار باشند، از عهده کسی دیگر برآمدنی نیست؛ زیرا کاری بهشدت حساس و تخصصی است و دست زدن افراد غیرمسلکی به آن سبب تباهیاش میشود.
عنصر سومی که در نظام آموزشی یک کشور اهمیت دارد، محیط آموزشی است. فضای مکتب، دانشگاه، مدرسه یا هر نهاد تعلیمی دیگر باید بهصورت متخصصانه طراحی شود. محیط آموزشی تنها برای حضور فزیکی شاگردان و گوش دادن به درس استادان نیست، بلکه افزون بر آن برای یادگیری تعامل اجتماعی، کار گروهی، فراگرفتن آداب و نزاکتهای رفتاری، گفتوگوی سازنده و تبادل نظر دایمی است. محیط آموزشی در واقع ظرفی است که شخصیت هر فرد از نسل آینده در آن قرار است شکل و شمایل اساسی خود را پیدا کند و استعدادهای نهفته و بالقوهاش در آنجا به فعلیت و شکوفایی برسد. به این جهت باید محیط آموزشی از یک سو به امکانات لازم مجهز باشد، مانند لابراتوار، جیمنازیوم و کتابخانه و از دیگر سو باید فضای حاکم بر آن فضایی باشد به دور از ترس، اضطراب، تنش، خشونت و سرکوب. چه بسیارند کسانی که شخصیتشان در محیط آموزشی ناسالم در هم کوبیده شده و تا پایان زندهگی رنج آن را بردهاند. بخش مهمی از اختلالهای روانی در میان باسوادان جامعه ما، ریشه در محیط ناسالم آموزشی دارد که به عوض سازنده بودن، ویرانکننده بوده است.
از هنگامی که طالبان بر افغانستان مسلط شدهاند، تخریب سیستماتیک نظام معارف کشور آغاز یافته است. پیش از آن نیز کاستیهای فراوانی وجود داشت، اما ارادهای به تخریب سیستماتیک آن وجود نداشت، و به رغم فساد، ناکارآمدی و ناشایستهگی شماری از گردانندهگان ارشد نظام معارف، تلاشهایی جریان داشت که کاستیهای آن برطرف گردد و معیارهایی که نهادهای بینالمللی در نظر داشتند تا حدودی مراعات گردد. طالبان نه به معیارهای بینالمللی آموزش اهمیتی میدهند و نه به دستاوردهای گذشته، بلکه برعکس تصور میکنند که مکاتب و دانشگاهها اساساً اماکنی بر ضد ارزشهای دینی مورد نظر این گروه هستند و باید از ریشه و بنیاد تغییر کنند تا از نظر آنان اصلاح شوند.
طالبان با پیشفرض بدبینانه نسبت به آموزش بیرون از مدارس دینی و سوءظن به مکتبها، در پی تغییر ماهیت نظام معارف کشورند و میخواهند مکتب را به مکانی برای آموزشهای ایدیولوژیک تبدیل کنند. وزارت معارف طالبان ساعتهای مضامین دینی را افزایش دادهاند تا علاوه بر بمباردمان ذهن شاگردان با مضامین متعدد دینی، فرصتهای بیشتری برای ملاهای مورد نظر خود فراهم آورند که بر سر شاگردان کار کرده و فرایند مغزشویی را گسترش دهند. علاوه بر آن، بخشی از مضامین نصاب تعلیمی مانند آموزشهای مدنی را حذف کرده و در آموزش برخی دیگر از مضامین مانند تاریخ تصرفاتی میکنند تا جنگها و خشونتطلبیهایشان را بخشی از تاریخ مبارزات ملی معرفی کنند. تغییرات در نظام معارف افغانستان بهصورت خزنده و خطرناک جریان دارد، بدون اینکه بهبودی به وضع معلمان یا تغییری سازنده در محیط آموزشی حاصل شود. معارف افغانستان در سایه طالبان از نفس افتاده و در حال جان دادن است. چنین معارفی تنها به سود گروههای مسلح، مافیا و جریانهای افراطی خواهد بود.