گروه طالبان از بابت محروم کردن دختران افغانستان از آموزش بالاتر از صنف ششم، زیر فشار گستردهای قرار دارد و حتا صمیمیترین حامیان و لابیگران آن نیز از توجیه آن عاجزند. این موضوع به حدی نامعقول است که از افراطیترین گروه دینی مانند داعش نیز سر نزده است، چه رسد به دیگران. حاکمیت طالبان از این نظر یک پدیده شاذ و نامتعارف به نظر میرسد که نمونه آن نه در هیچ کشور مسلمان دیده میشود و نه در هیچ کشور نامسلمان. به نظر میرسد که تا این گره گشوده نشود، هیچ راهی به تعامل مبتنی بر قوانین و میثاقهای بینالمللی با این گروه گشوده نخواهد شد.
گروه طالبان از چند دسته تشکیل شده است و دستکم سه جناح را میتوان از دور تشخیص داد. نخست جناح ایدیولوژیک به محوریت ملا هبتالله، دوم جناح پرگماتیست به محوریت مذاکرهکنندهگان این گروه در دوحه و سوم جنگجویان ساده و پیاده بیخبر از پشت پرده سیاست و برنامههای استخباراتی. جناح ایدیولوژیک این گروه نه به فشارهای جامعه جهانی اعتنایی نشان میدهد و نه به ناخرسندی مردم، و تنها به تطبیق شریعت بنا بر تصور خاص خود از آن، میاندیشد. جنگجویان ساده این گروه نیز سرسپرده رهبران مذهبی خود هستند و هر اقدامی از سوی آنان را در راستای مصالح نظام اسلامی قلمداد میکنند و تا تغییری بسیار چشمگیر نبینند، این اعتماد خدشهدار نخواهد شد. تنها جناح پرگماتیست این گروه است که به نامعقول بودن محرومیت دختران از آموزش واقف و از آن نگران است، زیرا میتواند پیامدهای آن را بر آینده حاکمیت این گروه حدس بزند.
جناح پرگماتیست گروه طالبان شمار معدودی از چهرههای سیاسی این گروه است که نه باور عمیقی به ایدیولوژی طالبان دارند و نه هیچ باوری به ارزشهای حقوق بشری، بلکه یک مشت افراد فرصتطلب هستند که در اثر وابستهگیهای استخباراتی در صف طالبان قرار گرفته و سود خود را در تظاهر به طالبانی بودن یافتهاند. عناصر این جناح سالها در پاکستان زندهگی آرام و برخوردار از امکانات داشته و سپس به دوحه رحل اقامت افکنده و از مزایای زندهگی مرفه برخوردار شدهاند. آنان حاکمیت طالبان را فرصتی طلایی برای اندوختن مال و برخورداری از تنعمات رفاهی میدانند و از همین رو از سیاستهای رهبری طالبان در مورد آموزش دختران و کار کردن زنان و برخی امور دیگری که خلاف میثاقهای بینالمللی است نگران هستند. آنان به این باورند که باید حاکمیت کنونی را به هر قیمتی حفظ کرد و برای تداوم این حاکمیت از برخی امور دینی و ایدیولوژیک عقب نشست تا این فرصت طلایی از دست نرود. اعضای این گروه تمرکز خود را بر منابع عایداتی داخلی و خارجی نهاده و چنگ انداختن بر شاهرگهای اقتصادی کشور را در اولویت خود قرار دادهاند. این جناح از پوشش طالبانی برای اهداف اقتصادی خود بهره میگیرد و به چیزی فراتر از آن نمیاندیشد.
برای جناح پرگماتیست طالبان وضعیت دختران افغانستان و آینده زنان این کشور اهمیتی ندارد، زیرا این جناح با درکی که از ایدیولوژی این گروه داشت سالها در کنار آن بود و برای مشروعیت دادن به آن، بهویژه در مذاکرات و فعالیتهای سیاسی به نفع آن در بیرون از کشور، تمام تلاش خود را به خرج داد. همین جناح بود که پیوسته ساز تغییر طالبان را مینواخت و به دنیا نوید میداد که طالبان امروز با طالبان دوره اول بسیار متفاوت است، در حالی که میدانست چنین نیست. اکنون نیز نگرانی اصلی این گروه از این است که منافع گستردهاش در داخل و خارج با این سیاستها به خطر بیفتد و چنین فرصت پرمنفعتی دیگر هیچگاه در زندهگیشان تکرار نشود.
جناح پرگماتیست طالبان پیوسته در مذاکرات با خارجیها و حتا با چهرههای سیاسی داخل که منتقد نرم سیاست طالبان هستند، تاکید میکند که وضعیت کنونی موقتی و گذراست و سرانجام چشم جهان به دیدن طالبانی که تغییر کردهاند روشن خواهد شد. این جناح در مورد آموزش دختران راهحلی را برای جامعه جهانی پیشنهاد داده و وعده سپرده است که رهبری طالبان را نیز به آن قانع خواهد ساخت، و آن اینکه مکاتب دخترانه در سرتاسر افغانستان نصاب تعلیمی مدارس دینی را اجرا کرده و همه دختران افغانستان را ملا تربیت کنند. به باور این جناح، اگر رهبری طالبان مطمین شود که همه دختران افغانستان طالب خواهند شد، در آن صورت انگیزه مخالفت با آموزش دختران از میان خواهد رفت و جنگجویان این گروه نیز رهبری خود را به سازشکاری با غرب متهم نخواهند کرد. طبق باور این جناح، گشایش ظاهری مکاتب دخترانه به هر شکلی که باشد، حامیان طالبان را در غرب کمک خواهد کرد که با تکیه بر آن برای بهرسمیتشناسی این گروه راحتتر فعالیت کنند.
مشکل اساسی جناح پرگماتیست طالبان این است که جایگاهش در این گروه مانند یک عضو پیوندی در یک بدن است، زیرا اساسا وجود این جناح در آن ساختار برای نمایش و مانور سیاسی است. در گروهی مانند طالبان آنچه سبب تقویت جایگاه کسی میشود، یکی توانایی نظامی است و دیگری جایگاه ایدیولوژیک. از این رو قدرتمندترین عناصر در میان طالبان یا فرماندهان جنگیاند که نیروهای نظامی را در این سالها در میدان جنگ رهبری کردهاند و یا شیخهایی که زرادخانه فکری و ایدیولوژیک این گروه را در اختیار دارند و برای جنگ آنان مشروعیت دینی ایجاد میکنند. پرگماتیستها انگشت ششم گروه طالبان هستند که نه در عرصه جنگ نفوذی دارند و نه در عرصه رهبری این گروه، و تنها موفقیتی که دارند گرد آوردن پول و بهره بردن از فرصتهای رفاهی است. کسانی که سخنان این جناح را جدی میگیرند، هنوز طالبان را نشناختهاند.
اگر مردم افغانستان هنوز بختی داشته باشند، در این است که پرگماتیستهای طالبان بازیگران اصلی نباشند؛ زیرا بخشی از مصیبتی که بر مردم افغانستان رفت، نتیجه فریب و نیرنگی بود که این جناح در مذاکرات دوحه موفق به فروش آن شد. در عمل، رویکرد این جناح تحمیل طالبانیسم بر مردم افغانستان بهصورت نرم و خزنده است تا کشور بهشکل آرام و تدریجی به بزرگترین پایگاه افراطیت مذهبی تبدیل شود، بدون اینکه سیاستهای ضد حقوق بشری این گروه خشمی را برانگیزد.
در صورتی که مکاتب دخترانه به مدارس دینی تبدیل شود، مرحله جدیدی از فاجعه در افغانستان آغاز خواهد یافت و این کشور را به باتلاق جنگهای فرقهای سوق خواهد داد. مغزشویی میلیونها دختر و تبدیل آنان به بازوی زنانه طالبان فاجعهای را پدید خواهد آورد در مقیاس چندین نسل، زیرا تفکر طالبانی تا درون بستر زناشویی مردم راه خواهد یافت و زن و شوهر، مادر و فرزند، و دوست و آشنا را روبهروی هم قرار خواهد داد. این کار شاید در کوتاهمدت به طالبان و حامیانشان سود برساند، اما در بلندمدت برای مردم افغانستان جنگ همه علیه همه خواهد بود و از آن پس مسلمان و هندو، شیعه و سنی، صوفی و سلفی، حنفی و اسماعیلی، اخوانی و دیوبندی و سیفی و پنجپیری به مصاف یکدیگر صفآرایی خواهند کرد.