این روزها رفتن به مدرسه و دارالعلوم میان دختران رونق گرفته است. دختران تازه از مکتب بازمانده با چادر سفید مکتب و چپن سیاه و چادر یا روبندی سیاه دیگر، گروهگروه برای آموزش و یا ثبت نام به سمت دارالعلومها میروند. بخشی از این رویداد به افزایش مدرسهها و دارالعلوم و توجه ویژه طالبان به این نهادها برمیگردد که مدارس و دارالعلومهای مذهبی را جایگزین مکتب در نظر گرفتهاند و بخش دیگر آن به عواملی برمیگردد که از بسته شدن دروازه مکتب و دانشگاه و دیگر مراکز آموزشی به روی دختران نشات گرفته است. این دروازههای باز با راهبرد طالبانی به روی دختران، تنها مفر و گریزگاه از چهاردیواری خانه و مکانی برای دید و بازدید دختران شده است. دستکم در ولایت بغلان، یکی از این دارالعلومها که تا سال گذشته بسیاری حتا نام و راهش را بلد نبودند و معلمان و بیشتر شاگردان آن را مردان شکل میدادند، امروز شاخهای جداگانه برای دختران ایجاد کرده، معلمان زن جذب نموده و همهروزه دختران از مکتب بازمانده زیادی را جلبوجذب میکند. توجه و تاکید ویژه طالبان بر افزایش این نوع دارالعلومها، بدون شک به جمود فکری، از بین رفتن تفکر انتقادی، تعصب مذهبی، به بار آمدن یک قشر فاقد مهارت، ترویج افراطیت مذهبی و محکم ساختن بنیادهای ایدیولوژیک این گروه در بدنه جامعه خواهد انجامید. از سویی هم، به باور برخی، در درازمدت این امر آسیبهای روانی برای دختران ایجاد خواهد کرد.
دارالعلومها در گذشته و حالا در چوکات وزارت معارف در حال فعالیت بودهاند. نصاب آموزشی در این دارالعلومها شامل مضامین مکتب (نصاب پیش از 1398) و کتابهای دینی است. در این دارالحفاظ، کتابهایی مثل جغرافیا، تاریخ، ادبیات فارسی، پشتو و انگلیسی و ریاضی تدریس میشود. البته کتابهایی که تدریس میشوند، شامل نصاب قبلی مکاتب است، نه نصاب جدید آن. با این حال، حجم زیادی از مضامین، دینی است. مضامین دینی هر صنف تا صنف دیگر متفاوت است و شامل صرف، نحو، احکام، حدیث و… میشود. نصاب آموزشی دارالحفاظ در زمان جمهوریت و تا سال پیش به همین منوال بود. اما بهتازهگی تغییرات گسترده ساختاری در این دارالعلوم رونما شده است که بخشی از آن به تغییر نصاب آموزشی برمیگردد و بخشی دیگر آن به معلمان، سرمعلم، دانشآموزان و محوطه دارالحفاظ مربوط میشود.
زمانی که مکاتب باز بود و دختران هنوز حق رفتن به مکتب را داشتند، دارالعلوم/دارالحفاظ رونقی نداشت و کسانی هم که آنجا میرفتند، رفتنشان متواتر نبود و غیرحاضری زیادی میکردند. در بخش مردان فعالیت نسبتا بیشتر بود، اما بخش زنان اصلا رونقی نداشت. تنها زمانی که شاگردان در دارالعلوم حضور مییافتند، روزهای امتحان بود. سوالات امتحان هم بسیار ساده و ابتدایی بود. نه استادان توجهی به دروس داشتند و نه شاگردان آن را جدی میگرفتند. معلمان دارالعلوم نیز تماما مرد بودند. مدیر آن مرد بود، سرمعلم مرد بود و معلمان مرد دختران را درس میدادند.
وجیهه (اسم مستعار) که چند سال پیش از این دارالحفاظ فارغ شده است، وضعیت را از درون آنجا چنین تعریف میکند: «من در هفته سه بار یا دو بار به دارالحفاظ میرفتم. دارالحفاظ چیزی به آموزش دادن برای ما نداشت. مضامین غیردینی که فقط به نام بود و ما چیزی نمیآموختیم. تعداد زیادی از شاگردان صنف دهم و یازدهم آن درست سواد نوشتن و خواندن را حتا نداشتند. مضامین دینی که توجه به آن بیشتر بود، هم به دلایلی خوب تدریس نمیشد. چون پایبندی به حاضری نبود و استادان هم علاقهای به تدریس دختران نداشتند. آن هم که مسایل زیادی را دختران نمیدانستند، چون از اول درس درست داده نشده بود. در صنفهای بالا کسی برداشت نمیکرد. به همین خاطر در روز امتحان استاد کوشش میکرد که ابتداییترین و سادهترین سوال را بیاورد تا شاگرد کامیاب امتحان شود.»
سال گذشته تعدادی از دختران که قبلا شاگردان مکتب بودند، به دارالحفاظ رفتند. کمکم تعداد این دختران زیاد شد. پسران و دختران در یک ساختمان درس میخواندند و از طرفی تمام پرسونل دارالحفاظ به جز شاگردان دختر، مرد بودند. این موارد قوانین طالبان را که مبنی بر جداسازی دختر از پسر است و فضای مختلط را نمیپذیرد، نقض میکرد. اما تا سال گذشته همینگونه بود. تا اینکه در نزدیکی امتحانات سالانه تعدادی از معلمان زن جذب دارالحفاظ شدند و بعد از آن پروسه جلبوجذب معلمان آغاز شد و امتحانی شکل گرفت که براساس آن استادان آنجا را تعیین کردند. گمان میرفت که همین تعداد معلمان کافی باشد. اما با آغاز سال جدید موج عظیمی از دختران به دارالحفاظ هجوم بردند که ایجاب میکرد استادان بیشتر جذب شوند و در کنار آن بخش زنان باید تقویت شود و طبق خواسته طالبان بخش زنان باید مدیر زن، سرمعلم زن و محیط زنانه جداگانه داشته باشد.
ثبت نام و شامل شدن دختران به دارالحفاظ طرزالعملی دارد که از جمله آن شیوه پوشش دختران و سن آنان است. دخترانی که برای شمولیت به این دارالعلوم/دارالحفاظ میروند، باید کاملا پوشیده و با حجاب طالبانی باشند. از سویی هم، تعدادی از دخترانی که سه سال میشود از مکتب بازماندهاند و اکنون میخواهند به دارالحفاظ شامل شوند، سنشان بیشتر از 18 سال است که نمیتوانند شامل شوند، اما همین تعداد دختران حاضرند شناسنامهشان را اصلاح سن کنند و یا حتا تذکره تقلبی بسازند تا به این دارالحفاظ راه یابند.
اسما یکی از دخترانی که تازه به این دارالحفاظ در صنف یازدهمش شامل شده است. او میگوید: «من و خواهرم میخواستیم هر دو به دارالحفاظ شامل شویم. خواهرم که از من بزرگتر است، نتوانست. او 20 ساله است من و 18. یکی دو دختری که آنها هم سنشان در واقع بزرگتر بود و با این حال شامل شده بودند، به خواهرم پیشنهاد کردند که تذکره جدید بگیرد و یا اصلاح سن کند که خواهرم قبول نکرد.»
اینکه چرا دختران با وجود مقررات سفتوسخت دارالحفاظ به آنجا میروند، دلایل زیادی را میتوان برشمرد. در حال حاضر، مکتب، دانشگاه و آموزشگاهها به روی دختران بسته شده است و تنها جایی که دختران میتوانند و حق رفتن به آنجا را دارند، مدرسه و دارالعلوم و مکانهایی است که علوم دینی تدریس میشود. به همین سبب، دختران رفتن به چنین جاها را به بیکاری و خستهگی خانهنشینی ترجیح میدهند. در واقع دارالعلومها و مدرسهها بیشتر شکل یک گریزگاه را برای دختران دارند تا آنجا بروند و روزشان را بگذرانند.
افسانه یکی از دخترانی که مکتب را با امتحان یکروزه در آخر سال، تمام کرده است. او بهتازهگی شامل دارالعلوم شده است. افسانه میگوید: «جای دیگری برای رفتن نیست. من از مجبوری میروم به دارالحفاظ تا از دقی در خانه نمیرم. در آنجا حداقل دخترانی هستند که ببینمشان تا حالم بهتر شود. درس هم درس دینی بیشتر است. استادان هم زن. من هم تلاش دارم خودم را مصروف درسها بسازم.» او آرزو داشت رشته خبرنگاری را در دانشگاه بخواند. اکنون اما از روی مجبوریت و از ترس اینکه مبادا افسرده شود و دست به کار خطرناکی بزند، به دارالعلوم میرود. در حالی که رفتن به سمت دارالعلوم، مکانی که مواد آموزشی آن زیر نظر طالبان تهیه شده است و رفتار و کردار دانشآموزان زیر ذرهبین طالبان است، پیامدهای مخربی برجا میگذارد.
در مورد اینکه در شرایط حاضر جامعه دینمداری مثل افغانستان چه اندازه به آموزش دینی نیاز دارد، محمد محق، پژوهشگر مسایل دینی، به این نظر است که یک جامعه برای سامان دادن به امور زندهگی اجتماعی به رشتههای متعدد و متفاوتی نیاز دارد و اولویتبندی رشتهها (دینی یا غیردینی) باید برمبنای نیاز جامعه و تاثیر آن بر زندهگی اجتماعی صورت بگیرد. همچنان او آموزش دینی و ضرورت یادگیری آن را از دو منظر عقلی و نقلی سنجیده میگوید: معلومات اولیه دینی، اصول عقیده، عبادات و احکام حلال و حرام که برای هر انسان متدینی فرض عین است، غالبا از طریق والدین در خانه یا از طریق امام مسجد و معلم دینی در مکتب آموزش داده میشود و هر کسی میتواند طی چند جلسه فرا بگیرد؛ اما یادگیری دانشهایی چون فقه، تفسیر، حدیث، اصول فقه، کلام و امثال اینها که عرصههای تخصصی است، مانند سایر دانشها و تخصصها چون طب، انجنیری، زراعت، تجارت و مهارتهایی که مورد نیاز جامعه است، از نظر فقههای سنی فرض کفایهاند. از این لحاظ فرقی میان این تخصصها و تخصصهای غیردینی نیست. او میافزاید: «اینکه یک جامعه برای سامان دادن به امور زندهگی اجتماعی خود به هر یک از این رشتهها چه اندازه نیاز دارد و با چه تعداد افراد این نیاز برآورده میشود، یک امر عقلانی است و با دانش متعارف انسانی میتوان تشخیص داد. اگر تنها از منظر نقلی به موضوع نبینیم و از منظر عقلانی بررسی کنیم، اهمیت دانشها و تخصصهای فراوانی در جهان امروز مانند حقوق، علوم سیاسی، اقتصاد و مردمشناسی در کنار دانشهای طبیعی مانند فزیک، بیولوژی و غیره بسیار مهمتر از فقه و علوم دینی است. یعنی با کمبود متخصصان این رشتهها یک جامعه بهشدت آسیب خواهد دید و زندهگی اجتماعی به بحران کشیده خواهد شد، در حالی که با کمبود اهل فقه و حدیث و تفسیر چنین اتفاقی نخواهد افتاد. بنابراین، باید لیست اولویتبندی رشتهها برمبنای نیاز جامعه و تاثیر آنها بر زندهگی اجتماعی ترتیب شود.»
افزون بر این، آقای محق آموزش دینی به سبک طالبانی را خالی از سود و به زیان جامعه افغانستان میداند. به نظر او، آموزش دینی که طالبان در پی تبلیغ و تعلیم آن هستند، نهتنها به جمود اندیشه و از بین رفتن تفکر انتقادی و سرکوب اندیشه آزاد میانجامد، بلکه زیانها متعددی برای جامعه به بار میآورد. به نظر او: «یک بخش از زیانهای آن ناشی از این است که یک قشر بیکاره و فاقد مهارتهای اساسی را تربیت میکند که هیچ مولدیتی ندارد و بار دوش جامعه است و وجود چنین قشری سبب عقبماندهگی جامعه میشود. یک بخش دیگر از زیانهای این نوع آموزش تشدید روحیه فرقهگرایی و تعصبات مذهبی است که سبب افزایش بدبینی و نفرت در میان ساکنان یک کشور میگردد و میتواند به افزایش تنشهای اجتماعی و درگیریهای فرقهای بینجامد و از این نظر هم خلاف ارزشهای اخلاقی اسلام است و هم خلاف منافع ملی افغانستان.»
بتول حیدری، روانشناس و فعال حقوق زنان، رفتن دختران به دارالعلومها را به نحوی احساس کاذبی میداند که در کوتاهمدت بارقه امید به دختران میدهد و در آینده پیامدهای ناگوار برای سلامت روان دختران ایجاد خواهد کرد. او در این باره، در صحبت با 8صبح میگوید: «رفتن دختران به این دلیل که بهانهای برای خارج شدن از خانه است، شاید از نظر ظاهر این حرکت یک اتفاق خوب به نظر برسد. در کوتاهمدت این مساله رضایت برخی از خانوادهها و حتا دختران را به دست بیاورد. اما در درازمدت آسیبهای روانی بیشماری دارد و سلامت دختران را به خطر مواجه میکند.» او به این باور است که فضای دارالعلومها و مقررات مخصوص آن دور از آن ویژهگیهایی است که دختران در این سنین به آن نیاز دارند. دختران نوجوان نیاز به فضایی دارند که بتوانند در آن استعدادهای خود را در بخشهای متفاوت به آزمایش گرفته و تجربه کسب کنند. همچنان او میگوید: «دختران هنگامی که احساس میکنند نمیتوانند آزاد و مستقل باشند و پا روی خواستههای خویش گذاشته و عمل خود را منوط به آنچه در دارالعوم است بدانند، دچار احساس یأس و سرخوردهگی میشوند. چون دختران با آگاهی و شوق به این صنفها نمیروند که در آینده به لحاظ شخصیتی و اجتماعی میتواند دختران را دچار تعارض و مشکل کند.»
ابومسلم خراسانی، پژوهشگر مطالعات تروریسم و رسانه، مدارس و دارالعلومهای دینی را از اصلیترین تامینکنندههای نیروهای انسانی تروریسم در جهان میداند و میافزاید که اکثریت رهبران و جنگجویان گروههای تروریستی از مدارس دینی برخاستهاند. به نظر او، حضور زنان در دارالعلومها و مدارس دینی از چند لحاظ میتواند بحرانآفرین و خطرآفرین باشد: «نخست اینکه امکان این وجود دارد که گروههای تروریستی از میان زنان سربازگیری کنند. تا حال دیده شده است که زنان در گروههای تروریستی در نسبت به مردان کم هستند، امکان این میرود که با ایجاد و گسترش مدرسهها و آموزشگاههای دینی دخترانه، طالبان بتوانند از نیروی پرورش دادهشده در این آموزشگاهها سربازگیری کنند. موضوع دوم، بحث افراطیت مذهبی است که در این نهادها در سالهای گذشته وجود داشته و رشد کرده است. حضور زنان در این چنین نهادها میتواند نگاه سنتی مردم افغانستان را نسبت به دین تغییر دهد و افراطگرایی را در خانوادهها افزایش دهد. هر چند این پدیده در این سالها افزایش پیدا کرده، اما روندی که طالبان دست به آن زدهاند، میتواند روند را تسریع بخشیده و مساله را پیچیدهتر سازد. نکته سوم، سیستم آموزش مدارس دینی افرادی را تربیت میکند که دانش آنها به درد جامعه امروزی ما نمیخورد و از سویی هم مهارت کم در خصوص زندهگی فردی و اجتماعی دریافت میکنند. نکته چهارم، دارالعلومها و مدارس بهعنوان یک بدیل از سوی طالبان مطرح شدهاند که زنان افغانستان راهی جز انتخاب رفتن به این مکانها نداشته باشند.»
طالبان در حالی برای افزایش مدارس و دارالعلومهای مذهبی تلاش دارند که تفکر انتقادی در افغانستان خفه شده و وجود ندارد. مردم افغانستان با نگاه مقدسانهای که به دین و نهادهای دینی دارند، لازم به اطلاع از آنچه در چنین نهادهای تدریس میشود، نمیبینند و زمینه نقد و بررسی هم در این نوع مدارس و مکاتب مساعد نیست و نمیتوانند بپرسند. اما آنچه لازمی است، این است که در شرایط حاضر مردم افغانستان باید به این مهم توجه کنند و از آنچه قرار است به فرزندانشان یاد داده شود، آگاه شوند، ورنه امکان این میرود که در سالهای آینده فرزندان همین مردم قربانی تروریسم شوند.