تا همین چند سال پیش، برای یافتن افرادی که در گودال اعتیاد به مواد مخدر افتاده بودند، باید به حومهی شهر، خرابهها و گورستانها میرفتیم، اما حالا در هر کوچه و پسکوچه و خیابانهای مرکزی هرات، افرادی به چشم میخورند که آزادانه مقابل چشم صدها رهگذر مواد مصرف میکنند.
ساعت نُه صبح بود و نور طلایی خورشید بر فراز منارههای هرات در مجموعهی تاریخی «مصلا» میتابید؛ یکی از شاهکارهای معماری قدیم که با گذشت سالها، رنگ از رخسار کاشیهای فیروزهایاش پریده است. اندکی آنسوتر از این بنای باشکوه، دهها معتاد مواد مخدر، سرگرم مصرف مواد بودند.
خودم را به فردی که از رنگ چهرهاش هویدا بود خمار است و دنبال اندکی مواد بود تا درد خماری را برطرف کند، معرفی کردم. گفت باسواد است و میتواند انگلیسی و فارسی بخواند، کارت هویتم را برایش نشان دادم و مطمین شد از جانب من، خطری او و دوستانش را تهدید نمیکند.
تقاضا کرد از کنار خیابان کمی آنسوتر بروم و با دوستان دیگرش ملاقات کنم. چند قدم آمد و مرا به دوستانش معرفی کرد؛ از درد خماری نتوانست بیشتر تاب بیاورد و ما را برای مصرف مواد ترک کرد.
در میان جمع کوچکی از معتادان مواد مخدر، یکی که نسبت به دیگران لباسهای پاک و وضعیت بهتری داشت، ادعا میکرد که برای معتادان مشورت میدهد تا اعتیاد را ترک کنند. چند لحظهای از حضورم سپری نشده بود که مرد دیگری با ظاهری که به معتادان شباهتی نداشت، از راه رسید و این دو باهم رفتند.
در راه پول نقد و بستههای کوچک مواد را با هم ردوبدل کردند و افرادی به امید گرفتن مواد، دنبال آنها رفتند. هیچکدام از کسانی که اطراف من بودند، نمیخواستند و شاید هم نمیتوانستند در مورد این دو مرد چیزی بگویند.
میان جمع مردی به نام عبدالظاهر رضایی، که دوستانش او را «آقای نظری» خطاب میکردند، آمد و خواست وضعیت بیماران معتاد به مواد مخدر را روایت کند. ابتدا سرگذشت گرفتاری خودش به اعتیاد را شرح داد و روزگاری که در ایران کارگر ساختمان بود و با پیشنهاد مردی ایرانی، برای نخستین بار سراغ مواد مخدر رفت.
از او پرسیدم حکومت برای مهار مصرف مواد مخدر باید چی کاری کند؟ گفت، دسترسی به مواد مخدر که سادهتر از «خوردن یک گیلاس آب» است، محدود شود و ریشههای اصلی توزیع آن خشکانده شود.
یکی از مصرفکنندهگان که صحبتهایمان را گوش میداد، سرش را از زیر پارچهای که برای مصرف تریاک روی سر انداخته بود بیرون کرد و گفت: «ما در ۲۴ ساعت هر لحظه و هر دقیقه که خواسته باشیم به مواد دسترسی داریم، هر کجا که بخواهیم مواد آزادانه فروخته میشود و حکومت هم بهتر از ما خبر دارد، اما هیچ کاری نمیکند.»
وقتی صحبت این مرد تمام شد، آقای نظری داستان زندهگیاش را ادامه داد و از گذشتهی درخشانی قصه کرد که در زمان حکومت داکتر نجیبالله، همراه صدها جوان دیگر با استفاده از بورسیه تحصیلی دولتی، راهی بلاروس شد و با ختم دوره تحصیل در رشته حقوق دوباره به کشورش بازگشت.
او برای خدمت به ولایت زادگاهش غزنی رفت، اما با تصرف این ولایت توسط طالبان، برخی همکاران وی تیرباران شدند و خودش هم مانند هزاران ساکن دیگر کشورش، برای پیدا کردن یک لقمه نان راهی ایران شد و سرانجام مسیر زندهگیاش به بیراههی اعتیاد رفت.
عبدالظاهر، از برخورد بد، توهین، دشنام، تحقیر و تمسخر شدن معتادان از سوی مردم گلایه داشت. روایت آنچه در خیابانهای شهر بر سر او و دوستانش میآید برایش آسان نبود. چشمهایش با اشکتر شد و گفت، در برخی موارد برخورد شهروندان با معتادان، از برخورد با حیوانات هم بدتر است.
از زورگیری و لتوکوب برخی مأموران پولیس، کار اجباری و شستوشوی تشنابهای حوزههای امنیتی از سوی معتادان خیابانی شاکی بود و این که کسی در هیچ جایی نیست تا درد دل افرادی که باور داشت «محرومترین و مظلومترین» قشر جامعه هستند را بشنود.
دلیل رفتنم به محل حضور معتادان مواد مخدر، «هفته ملی بسیج علیه مواد مخدر» بود، رویدادی که معتادان در مورد آن چیزی نشنیده بودند و نمیدانستند چنین مناسبتی هم وجود دارد و از آن تجلیل میشود.
مسعود اندرابی، سرپرست وزارت امور داخله، در نخستین روز این هفته با نشر پیامی تصویری، اذعان کرد که در افغانستان بر اساس آمار رسمی سه میلیون تن معتاد به مواد مخدر اند. آمار درشتی که از دید او کمتر از «فاجعه» نیست.
آمار وزارت امور داخله نشان میدهد، در جریان سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۹ میلادی نزدیک به ۴۰هزار تن را به اتهام ارتکاب جرایم مواد مخدر گرفتار شدهاند، اما روایت معتادان خیابانی از برخورد حکومت با این پدیده متفاوت است.
برای فهم افزایش شمار معتادان خیابانی در کشور، نیاز به پژوهش و انجام تحقیقات ریشهای نیست، با کمی قدم زدن در شهرهای بزرگ، افزایش معتادان خیابانی به سادهگی مشخص میشود.
افرادی که هر کدامشان روزانه با جمعآوری ضایعات، زبالههای قابل بازیافت و دزدیهای کوچک، خودشان را به هر دری میزنند تا پول خرید مواد را به دست آوردند و هر فرد معتاد به گونهی میانگین، روزانه ۱۵۰ افغانی برای دود کردن مواد مصرف میکند.
اگر عدد ۱۵۰ افغانی ضرب در سه میلیون معتاد کشور شود، در افغانستان روزانه ۴۵۰ میلیون افغانی از سوی معتادان دود میشود و بخش بزرگی از این پول، به جیب افراد قدرتمندی میرود که از نظر مصرفکنندهگان مواد، حکومت هم توان برخورد با آنان را ندارد.