مادران افغانستان مادرانیاند که خود تاریخ هستند. با نگاهی به وضعیت، حالت و قصههای آنان میتوان تمام سرگذشت تاریخ وطن را دانست. صدها سال قبل ابوالفضل بیهقی در داستان «بر دار کردن حسنک وزیر» درباره مادر او مینویسد که «و مادر حسنگ زنی بود سخت جگرآور». از آن زمان تا کنون، میلیونها زن جگرآور در این سرزمین زیسته و تاریخ ما پر است از «جگرآوری» مادران. دورتر نمیرویم، همین چهار دهه گذشته را از نظر میگذرانیم. مادران فرزندگمکرده، مادرانی که خود کمر فرزندانشان را برای جنگ بستند، مادرانی که فرزندانشان در جنگ شهید شدند، اما ابرو خم نکردند و به جسد نادیده فرزندشان اشک ناریخته فرزند دومشان را روانه سنگر کردند. مادرانی که در زمان سلطه نخست طالبان، فرزندشان کشته شد، مرد نانآور نداشتند و خودشان نیز از حق کار و بیرون رفتن از خانه محروم بودند. مادرانی که در زمان جمهوریت سنگ به جگر بسته و فرزندانشان را در جادهای که ماین در آن فرش شده بود، در مکتبی که امکان مسمومیت فرزندشان در آن وجود داشت و در آموزشگاهی که امکان انتحار و انفجار در آن میرفت، برای آموختن علم و هنر فرستادند.
مادر فرمانده امیر و خیرخواه را در نظر آورید، یا مادران شهدای کاج را تصور کنید، و یا هر مادری که زیر چشمتان میآید و جامعه آنها را «مادر داغدار» نامیده است. آنان مادرانیاند که زندهگی خود را با مرگ فرزندانشان دفن کردهاند و مرگ را به زندهگیشان پیوند زدهاند. در کشوری مثل افغانستان که همواره در کشاکش زادن و کشتن بوده، مادرانهگی ذوب شده است. زن در این میان فقط موجود «جگرآور» بوده است. در مرگ و زادن فرزند اختیاری ندارند؛ ولی هر بار فرزندی کشته میشود، مادری نیز قسمتی از وجودش میمیرد.
روز مادر روز تکریم از زن نیست
روز مادر در سرزمینی مثل افغانستان که زن نسبت به بدن خود حقی ندارد و چیزی بهنام «حق انتخاب مادری» برای زنان وجود ندارد، نمیتواند روزی برای بزرگداشت از مادران باشد. نگاه جامعه به زن بهگونهای است که مادری را وظیفه از پیش تعیینشده دختران میداند و زنی تا مادر نشود، کامل دانسته نمیشود. از زمانی که دختری در خانواده تولد میشود، پیشفرضی نسبت به او وجود دارد که در آینده او یک مادر خواهد شد. در حالی که ممکن تنها انتخاب او مادری نباشد و یا توانایی مادرشدن بهطور زیستی و طبیعی در بدن او نباشد. مزید بر این، بعد از مادرشدن نیز جامعه اصرار دارد که زن را تنها در نقش مادریاش ببیند. زن اگر در آن زمان دنبال خواستهها و دغدغههای دیگری جدا از فرزندش برود، سرزنش میشود و باید نقش مادری را در هر حالتی که هست، با خود داشته باشد.
بهسان بسیاری از مناطق دیگر دنیا، در افغانستان نیز یک تصویر مقدس و بسیار آرمانی از مادر وجود دارد که مادر در آن «فداکار»، «مهربان» و «ازخودگذر» در پیوند به «غریزه مادری» تعریف میشود. در این شکی نیست که نزدیک به تمام مادران چنین صفاتی را در خود دارند و این صفات بهخودی خود نیک هستند؛ ولی مساله وقتی پیدا میشود که مادری تنها وظیفه زن دانسته شود و در صورت نبود صفات ذکر شده یا کمی آن در وجود مادر، برچسب بد به آن مادر زده شده و از لیست «مادر خوب» خط زده میشود.
از کودکهمسری به کودکمادری
کودکهمسری یکی از پدیدههای زشت و ناپسندی است که در بسیاری از مناطق جهان بهشمول افغانستان وجود دارد. سالانه میلیونها کودک به دلایل مختلف مجبور به ازدواج میشوند. هرچند کودکهمسری از دیر باز در افغانستان وجود داشته است؛ اما قدرتگیری طالبان این پدیده را شدت را بخشید. راندن دختران به چهاردیواری خانه و محرومیت آنان از آموزش سبب شده است که خانوادهها بیتوجه به سن و خواست دخترانشان آنان را به شوهر دهند. از سویی هم، خانوادههای زیادی بهدلیل فقر و ناداری در عوض پول ناچیز دخترانشان را بهنام ازدواج، به مردی فروختهاند. براساس گزارش صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل (یونیسف)، در افغانستان و دیگر کشورهای جنوب آسیا بیش از ۲۹۰ میلیون کودک مجبور به ازدواج شدهاند. یونیسف اقتصاد ضعیف خانوادهها و بستهشدن درب مکتبها بهروی دختران را از عوامل عمده تشدید کودکهمسری در افغانستان عنوان کرده است.
کودکهمسری چرخه شومی است که از یک نسل به نسل دیگر منتقل میشود. هرچند ترک تحصیل و ظرفیتسازی برای خود، آسیبهای ناشی از جداشدن کودک از همسالان، از دست دادن دوره نوجوانی و جوانی، فشار کار خانهگی و رابطه جنسی زودتر از موعود، برخی از آسیبهای کودکهمسری بوده است؛ اما یکی از پیامدهای جبرانناپذیر آن بارداری اجباری است که منجر به زایمان در سنین کودکی میشود. این جا، کودکهمسری به بحران کودکمادری تبدیل میشود. بدین لحاظ، گفته میتوانیم که به هر اندازه که در کشور ما کودکهمسری افزایش یابد، تعداد مادران کودک یا مادرانی که به اجبار مادر شدهاند، نیز افزایش مییابد.
مادرسازی و مادری زیر سایه طالبان
در نگاه طالبان زن یک برده جنسی و ماشین تولید مثل است. برای همین، تا بخواهند زن را تکریم کنند از نقش مادری او یاد میکنند. یکی از دلایلی که امروز دروازههای مکتب و دانشگاه را بسته و حق کار را از زنان گرفتهاند، همین نوع نگاه نسبت به زنان است. آنها زنان را در پستوخانهها راندهاند تا به شغل مد نظر طالبان (همسری و مادری) رسیدهگی کنند. سیاستهایی که طالبان در پیش گرفتهاند، بهگونه مستقیم منجر به مادرسازی زنان شده است؛ طوری که دختران بازمانده از مکتب به شوهر داده میشوند و یا شرایط اقتصادیای که با آمدن طالبان ایجاد شده است، مردم را مجبور کرده تا دخترانشان را به شوهر داده و در بدل آن پول بگیرند.
همچنان، وضعیت مادران زیر سایه طالبان ناامن و اسفبار است. زنان در شرایطی باردار میشوند که نه حالت روانی خوبی دارند و نه وضعیت اقتصادی آنها جوابگوی نیازهای خود و فرزندانشان است. ناامنی اقتصادی در بسیاری موارد سبب سوءتغذیه در مادران و نوزادان شده است. کودک در شرایطی به دنیا میآید که مراقبت صحی از نوزاد و مادر وجود ندارد و در نتیجه، امکان این که مادر در معرض مرگ و یا بیماری قرار گیرد بیشتر میشود. سال گذشته، صندوق جمعیت سازمان ملل متحد (UNEPA) نسبت به وضعیت زنان باردار در افغانستان ابراز نگرانی کرده و در گزارشی اعلام کرد که افغانستان با ۶۲۸ مورد مرگومیر مادران در هر ۱۰۰ هزار ولادت زنده، یکی از کشورهای با بلندترین میزان مرگومیر مادران در حوزه آسیا و اقیانوسیه است.
در پایان میتوان گفت که اگرچه با متنهای بالابلند از مادران قدردانی میشود؛ اما آنچه در جامعه افغانستان بر مادران گذشته و میگذرد، بسیار اسفبار است. مادرانی که غم از دست دادن فرزند آنان را داغدیده کرده است، مادران فرزندان گمشده، مادرانی که فرزندانشان را برای پرکردن دسترخوان خود فروختهاند و مادرانی که به اجبار مادر شدهاند، بیانگر این نکته است که مادر بودن در این سرزمین، اضطرابی است که تمام نمیشود.