چند روز پیش در برنامهای که به مناسبت هشتم مارچ، روز جهانی همبستهگی زنان، برگزار شده بود اشتراک کردم. در آن برنامه سخنرانان به ابعاد گوناگون حقوق زنان و زنستیزی در کشور ما پرداختند. نکتهای که بیشتر توجه مرا به خود جلب کرد این بود که گرداننده برنامه و تعدادی از مهمانان بر این نکته تأکید داشتند که زن بهخاطر اینکه مادر، همسر، دختر و خواهر است باید احترام شود و حقوقش تأمین گردد. دلیل نوشتن این یادداشت همین نکته است. در این مطلب به این خواهم پرداخت که آیا زن بهخاطر مادر، همسر، خواهر و دختر بودن احترام شود یا بهخاطر انسان بودن؟ شاید برخیها استدلال کنند که این موضوع نکته کوچکی است و نیازی به پرداختن به آن نیست؛ اما به باور من این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که همین نکات کوچک و به اصطلاح پیش پاافتاده دست به دست هم داده و هیولای بزرگی بهنام پدرسالاری را بر سر راه توانمند شدن زنان قرار میدهند. از سوی دیگر، پرداختن به این مسأله مهم است، چون حتا افراد باسواد و فعالان حقوق زن نیز مرتکب چنین مغالطهای میشوند.
هنجارهای اجتماعی افغانستان تأکید بیشتر بر این دارد که زن بهخاطر اینکه مادر، همسر، خواهر و دختر است باید احترام شود که در نفس خود حرف بهجا و درستی هم است. بر هر انسانی لازم است تا به مادر، همسر، خواهر و دخترش احترام کرده و در تأمین حقوقشان تلاش کند؛ اما این سخن از آنجا نادرست است که جایگاه زن را از انسان بودن به مادر، همسر، دختر و خواهر بودن تقلیل میدهد.
زن در ذات خود انسانی است مستقل و همسطح مرد، نه کمتر و بیشتر از آن. زن و مرد ممکن از نظر فزیکی تفاوتهایی داشته باشند، یا از نظر بیولوژیکی شاید زن نسبت به مرد ناتوانتر باشد، اما هر دو انسانند و دارای کرامت انسانی و حقوق یکسان و برابر. زمانی که ما از زن صحبت میکنیم، باید با چنین پیشفرضی سخن بزنیم. هر باری که زن میگوییم باید نخستین چیزی که به آن پرداخته شود شخصیت مستقلش (انسان بودن) باشد نه پیوندش با مرد؛ همانگونه که در مورد مردان فکر میکنیم. هیچ گاهی نشنیدهایم کسی بگوید که مردان باید بهخاطر اینکه پدر هستند، همسر هستند، برادر هستند و یا پسر هستند، احترام شوند. پس در مورد زن چرا چنین میگوییم؟
واقعیت امر این است که این برداشت ساخته شده ذهن پدرسالارانه ماست. در ارزشهای پدرسالاری مرد بودن به تنهایی خود کافیست تا احترام شوید. مرد جایگاه بلندتری نسبت به زن دارد؛ مرد تصمیمگیرنده است؛ مرد تنها نانآور خانواده است؛ مرد میراثدار عزت و غرور خانواده است؛ مهمتر از همه مرد قابل احترام است. در مقابل، زن جنس دوم است؛ زن ضعیف است؛ زن حتا متاع است و مرد نیازی به احترام کردن به او ندارد؛ اما زنانی که پیوندی با وی دارند، یا عضو خانوادهاش هستند، نیاز است تا مرد برخورد متفاوتی با آنان داشته باشد. این امر سبب شده تا دنبال رابطهای میان زن و مرد باشیم که مرد را مجبور به برخورد متفاوت با زنان کند. اینجاست که میگوییم زن بهخاطری که مادر، همسر، دختر و خواهر است، باید عزیز و گرامی داشته شود و مرد در تأمین حقوقش تلاش کند. در غیر آن، در یک جامعه پدرسالار مرد نیازی به احترام کردن به جنس پایینتر از خودش (زن) ندارد.
حتا اگر فرض را بر این گیریم که زن بهخاطر اینکه مادر، همسر، دختر و خواهر است باید احترام شود، باز هم هنجارهای اجتماعی حاکم بر جامعه ما احترام یکسانی بین آنان قایل نیست. مثلاً زن اگر همسر هم است، باید از همسرش (مرد) اطاعت کند، از خانه بدون اجازه او بیرون نرود، از خانه، مال و فرزندانش نگهداری کرده و نیازمندیهای جنسی شوهرش را برآورده کند. در مقابل، مرد تنها مسوولیتش تأمین غذا و پوشاک زن است. یا مسوولیتی که مرد در قبال دخترش دارد، اگر نگاه گذرایی به ماحول خود بیندازیم، بهخوبی درمییابیم که قرنهاست دختران این سرزمین روزگار تیرهوتاری دارند. هستند دخترانی که فروخته میشوند، در سن کودکی به ازدواج اجباری داده میشوند و یا بد داده میشوند؛ همهاش توسط پدران انجام میشود. به همین شکل، خواهران بسیاری هستند که توسط برادرانشان مورد تبعیض، ستم و بیمهری قرار میگیرند. شاید در میان این چهار دسته زنان تنها مادر بودن جایگاه بلندتری داشته باشد که مادر شدن نیز ملزم به همسر شدن است که خود داستانی از رنج و مشقت بیپایان دیگری دارد. بنابراین، هنجارهای حاکم بر جامعه ما به مرد اجازه میدهد تا برخورد متفاوتی با مادران، همسران، دختران و خواهرانشان داشته باشند؛ یعنی میان آنان تبعیض قایل شوند.
زمانی که جایگاه زنان را از انسان بودن تقلیل میدهیم، مردان موظف به ادای احترام به آنان نیستند، جز کسانی که با ایشان پیوند دارند. اینجاست که ما در واقع به آنان کلید آزادی و تبعیض علیه زنان را میدهیم. مردانی که حتا به دختران خود رحم نمیکنند و آنان را میفروشند، هیچگونه مسوولیتی در قبال زنان دیگر احساس نمیکنند؛ چون پیوندی با ایشان ندارند. روزانه هزاران زن را در جامعه میبینند که نه مادرشان هستند، نه خواهرشان، نه همسرشان و نه هم دخترشان. اینکه مزاحم آنان میشوند، به آنان متلک میپرانند، یا آنان را مورد آزارواذیت قرار میدهند، یا حتا به آنان تجاوز میکنند، آزاد هستند. چون هیچ پیوندی با آنان ندارند که آنها را موظف به ادای احترام کند. پس آنان آزادند و هر گونه تبعیض، ستم و جفایی که خواستند، علیه زنان انجام میدهند.
آنچه را که گفته آمدیم نمونه کوچکی از تبعیض جنسیتیای است که در هنجارهای اجتماعی ما وجود دارد. این هنجارها آنقدر تبعیضآمیز هستند و آنقدر در متن جامعه ما جا پیدا کردهاند که بسیاری وقتها دانستن آن برای ما دشوار مینماید. این تبعیضات از همان کودکی بارها و به تکرار به ما تلقین شده، بهقدری که امروز بسیاری از افراد باسواد جامعه نیز دچار این خطا میشوند. بهتر است در برخورد با اینگونه موارد محتاط باشیم. بلندبردن سطح آگاهی و دانش یگانه راه برونرفت از این معضل میباشد. نخست سطح آگاهی خود را در این بخش بلند برده و بعد آن را به دیگران انتقال دهیم. در غیر آن، با چنین رویکردی رسیدن به سرمنزل مقصود دشوار خواهد بود.