دورههای شاعری هما طرزی
از نظر زمانی میتوان شاعری هما طرزی را به دورههای زیرین دستهبندی کرد:
ـ دوره نوجوانی تا پایان آموزش دانشگاه در کابل؛
ـ دوره شاعری در ایران؛
ـ دوره شاعری پس از آموزش ناتمام در ایران تا امروز.
هما طرزی پس از آنکه آموزش خود در دانشگاه کابل را در رشته آموزش و پروش تمام کرد، برای آموزش دوره دکترا به ایران رفت؛ اما با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در دلو 1357 و دشواریهای پیشآمده از آن، ناگزیر شد کار آموزش خود را ناتمام رها کند. افغانستان نیز در پی کودتای ثور 1357 روزگار بدی داشت. بگیر و ببند ردههای گوناگون اجتماعی و بهگونه خاص آموزشدیدهگان و شخصیتهای سرشناس، به اوج خود رسیده بود. چنین بود که راهی غرب شد و هم اکنون در ایالات متحده امریکا زندهگی میکند.
اگر سیر محتوایی شعرهای او را در نظر گریم، میتوان آن را به دو دوره دستهبندی کرد: نخست دوره شاعری در کابل و تهران و دودیگر شاعری در غربت.
در این دوره شعر او با یک نوستالژی میآمیزد. نوستالژی دوران کودکی، نوستالژی سرزمین و اندوه خاموشی مادر که در جوانی او را از دست داد و تا هم اکنون در سوگ مادر مرثیهسرایی میکند.
او یک افغانستان ذهنی را با خود دارد که مایههای اصلی شعرش از آنجا میآید. این افغانستان ذهنی، گویی او را رها نمیکند. هنوز این افغانستان ذهنی سرچشمه الهام بسیاری از شعرهای او است. چنین است که با محیط اجتماعی و فرهنگی که آنجا زندهگی میکند، گویی سر آشتی ندارد و ذهن شاعرانهاش همچنان در کوچههای کابل و در میان شهریان کابل سرگردان است.
در حالی که توصیف وطن و سرزمین در شعر شماری از شاعران غربنشین بیشتر با ردیف کردن کوهها، دریاها، دشتها و… رنگ میگیرد و بیشتر نگاه به جغرافیا دارد، اما توصیف وطن در شعرهای هما طرزی یک توصیف درونی است. وطن برای هما طرزی تنها جغرافیا نیست، بلکه عشق است. او آنگونه وطن را توصیف میکند که در آغاز میپنداری عشق خود را نسبت به کسی بیان میکند.
تو در تمامی صفحه وجودم منتشری
وجبوجب ترا نوشتهام
از کتابها بپرس
و از خروسهای خیال
در رگهای نور
هر روز ترا صدا میزنم
هر صبح ترا در پیاله قهوهام میریزم
هر شب ترا زیر بالشم پنهان میکنم
و در بهاران
در اسراف باران شستوشویت میدهم
تا همیشه تازهتر باشی
و در چشمه دلم در جولان
نیویورک، فبروری / ۲۰۱۳
او سرزمین خود را سرزمین عشق میداند که در کوچههایش محبت پخش میکنند. این تصویر هم آمده از همان افغانستان ذهنی شاعر است.
من از سرزمین عشقها آمدهام
و از خانههای الفت
و کوچههایی که محبت را
در شبهای جمعه خیرات میکردیم
دستانم هنوز
از گرمای نان تازه درآمده از تنور
و راستی همسایهگان گرم است
و در غربت سرد
بدن خستهام را نوازش میکند
نیویورک، می/ ۲۰۱۳
(همان، ص 87)
با دریغ که سالها است در کوچهکوچه این سرزمین جای محبت، خشونت، بدبختی، آوارهگی، گرسنهگی، خون و مرگ را قسمت میکنند. تنورها گویی عطر نان گرم را از یاد بردهاند.
عشق در شعرهای هما طرزی از همان دوره نخستین شاعری تا امروز یک روایت روشن است که گاهی با یک حس رمانتیک میآمیزد و گاهی هم با تنانهگی و تنکامهگی. عاشقانههای او در دور دوم شاعریاش نیز چنین است. در این دوره اما این بیان عاشقانه با گونهای حسرت روزهای گذشته و خاطرههای سالهای دور میآمیزد. گذشت زمان نمیتواند این آتش مقدس را در کانون سینه او خاموش سازد. او با همین نیروی عشق است که در کورهراههای دشوارگذار زندهگی همچنان گام برمیدارد.
در سراچه دل
وسوسههای دیرینه
موج میزند
نغمههای نوبالغ پیری!
دور از ساحلهای حقیقی
مرا در لحاف عشق بپیچان
تا گرمای بودنت را احساس کنم
نیویورک، می/ ۲۰۱۳
(همان، ص80)
این عشق است که او را با همه چیز مهربان میسازد. به قناریها شیر میدهد. چنین تصویری برخاسته از یک عاطفه بزرگ مادرانه است.
و عشق صداقتیست در آیینهها
که در آن نقاشی شدهام
رنگها در زیر پوستم میرقصند
و سینههام
پر از شیره اصالتهاست
هنوز به قناریها شیر میدهم
خاک مرا دامنگیر نیست
چون در هوای تو میپرم
و آیینه تصویر ماست
که در دیواره کتابهایم
آویختهام
باشکوه و جاودان
نیویورک، جنوری /۲۰۱۳
(همان، ص 72)
این عشق گاهی چنان نیرومند است که گویی دستان زمان را از پشت سر میبندد. این سخن به این مفهوم است که گذشت زمان نمیتواند در این سفر پرماجرای زندهگی، او را از پای اندازد.
پیکر پیری را
با داروی محبت جوان میسازم
و دستان پرزور زمان را
با مشاطهی پرغوغای غربت
به عقب برمیگردانم
و گونههایم را
با عشق شما عزیزان رنگین میکنم
تا جوانی را در پیکر پیری
جاودان سازم
دل هنوز جوان است
عشق هنوز پایدار
و امید در هر کنار استوار
نیویورک/ جنوری ۲۰۱۳
(همان، ص 71)
این عشق در پارهای از سرودههای شاعر در سرزمینهای دور غربت با گونهای از نیایش به خداوند رنگ میگیرد و گاهی هم با رگههای عرفانی میآمیزد. پس از آنهمه بیتابی، آرامش خود را در پیوند عاشقانه خود با خدا پیدا میکند.
شفق صبحگاهی را دیدم
و سحر را بوییدم
و خورشید را ملاقات کردم
و در روزنه پرشور یک روز بهاری
هنوز به یاد توام
و روزم با نام تو آغاز میشود
ای که لایزال و بیانتهایی
نیویورک، اپریل/ ۲۰۱۳
(همان، ص 35)
امروز
ترا در سکوت سرد دلم لمس کردم
و با یاد نامت
تمامی سلولهای هستیام آتش گرفت
دستی به سویت دراز شد
چشمانم را از دنیا بستم
تنها تو بودی
تنها تو بودی
تنها تو بودی
و من بندهای از دیار ناچیز و پرگناه
ای که در زلال دنیایم
همیشه بامنی
نیویورک ۳۱ می ۲۰۱۳
(همان، ص 42)
چند نکته پایانی
تردیدی وجود ندارد که هما طرزی از شمار نخستین شاعربانوانی است که به کاروان شعر نو در افغانستان پیوست. با درنظرداشت نمونههای نشر شده از او در نشریههای آن روزگار کابل، میتوان گفت که او نخستین شاعربانوی نوپرداز پارسی دری در افغانستان است. این در حالی است که در آن سالها شاعران نیماییسرا و سپیدسرا در میان مردان نیز انگشتشمار بودند. او نهتنها از همان دهه چهل به این کاروان پیوست، بلکه در تمام دورههای شاعری خود دیگر از سرایش شعر نیمایی و سپپید دست برنداشت، خلاف شماری که پس از نخستین گامها در شعر نیمایی دوباره به شعر کلاسیک برگشتند.
زندهگی و هستی در شعرهای او با حس و عاطفههای زنانه آمیخته است. تغزل زنانه و بیان تنانهگی در شعر معاصر پارسی دری در افغانستان نیز با او آغاز میشود.
او در سرایش خود شیوه ویژهای دارد. موضوع شعرهای خود را در پیوند به اجزای و اشیای پیرامون بیان میکند. وقتی در باغی صدای «جیرجیرک»ها را میشنود، این صدا در شعر او بازتاب مییابد. با اینهمه، هما طرزی در چند دهه گذشته در افغانستان چهره پرآوازهای نبوده است. دلیل آن هم به سالهای درازی برمیگردد که او در بیرون کشور در ایالات متحده امریکا زندهگی میکند.
پس از کودتای ثور 1357 تا سالهای پسین نوشته و شعری از او در نشریههای کشور دیده نشده است، یا من ندیدهام. البته در چند سال اخیر است که فیسبوک زمینه شناخت این شاعر را به نسل نو شاعران افغانستان فراهم ساخته است. کتابهایی هم که از او نشر شده، در داخل کشور در دسترس نبودهاند.
هما طرزی تا کنون این گزینههای شعری را به نشر رسانده است:
ـ میلاد نسترنها (2011)
ـ زمزمههای نیایش (2012)
ـ کوچ پرندهگان (2013)
ـ نوید سحری (2013)
ـ شکوه برفها (2013)
ـ بهار در پاییز (2014)
افزون بر این گزینههایی:
ـ واژههای آبی
ـ برگهای خشکیده
ـ عشقهای ماندنی
بهگونه دیجیتالی نشر شدهاند.
این کتابها که در ایالات متحده امریکا چاپ شدهاند، بیشتر سرودههای نیمایی و سپید شاعر را در بر دارند.
نکته آخرین اینکه هما طرزی در میان واژگان گفتار و نوشتار دیوار نمیکشد. آنجا که بیان مضمون شعر نیاز دارد از کاربرد واژگان گفتاری دوری نمیکند. با این حال در پارهای از سرودههای او، گونهای از بیاعتنایی نسبت جابهجایی واژگان دیده میشود. در یک نگاه سختگیرانه میتوان چنین امری را کمابیش در شعر شاعران زیادی مطرح کرد؛ اما استواری زبان در شعر و آن هم در شعر نیمایی و سپید اهمیت بزرگ دارد؛ برای آنکه تصویر در شعر بربنیاد استواری زبان است که بهگونه زیبا و تاثیرگذار رنگ میگیرد.
بیشتر بخوانید: