پس از تسلط طالبان بر افغانستان، مرزهای کشور با همسایهها غالبا پرتنش بوده است. طالبان تا این دم با سه کشور همسایه (پاکستان، ترکمنستان و ایران) در مرزها تنش و درگیری داشتهاند. در این میان، تنش مرزی با کشور ایران وارد چندمین دور خود شده و غوغای عنیفی را در داخل و خارج از کشور برانگیخته تا آنجا که به درگیری مسلحانه در دو سوی مرز نیز انجامیده است. در پیوند به بروز تنش مرزی میان مرزبانان طالبان و مرزبانان ایرانی، هرکسی از ظن خود یار آن میشود و تبصرهای در پیوند به آن ارایه میدهد. گروهی این تنش را به عوامل منطقهای و جهانی (قُرب و بُعد طالبان با غرب و شرق) نسبت میدهد. گروه دیگر آن را به بدمستی طالبان پس از تسلط بر افغانستان نسبت میدهد (چون بدون مزاحمتی به قدرت دست یافتند). مقامات ایرانی بروز تنش را به ناآشنایی طالبان با اصول و قواعد مرزبانی نسبت میدهند. طالبان هم در این خصوص مهر سکوت بر لب زدند و موضع رسمی تاکنون ابراز نکرده و بهگونه شفاف و رسا عوامل بروز تنش را بر نشمرده و در اختیار رسانهها قرار ندادهاند. آنان نه بار گران تقصیر را بر دوش خود میگذارند و نه هم بر دوش مرزبانان ایرانی.
به باور من، بروز تنش مرزی میان طالبان و ایران، بیش از آنکه ریشه در منازعات منطقهای و جهانی داشته باشد، ریشه در ناآشنایی طالبان با اصول و قواعد مرزبانی دارد (این را از تجربه خود میگویم). دقیقا ریشه این تنش از مرزناشناسی مرزبانان طالبان در مرزهای افغانستان آب میخورد. مرزبانی از خود آدابی دارد که مرزبانان طالبان مودب به این آداب نیستند. برای طالبان فعلا کسب مشروعیت از سوی دنیا در اولویت است نه شعلهور ساختن آتش جنگ در مرزهای افغانستان. از این رو، عامدانه آتش جنگ با همسایهها را شعلهور نمیسازند. طالبان تشنهکام کسب مشروعیت از سوی دنیا هستند و با خلق اغتشاش با همسایهها نمیخواهند این آرزو را دستنیافتنی سازند. مرزناشناسی مرزبانان طالبان در مرزها است که منجر به خلق تنش میشود.
24 عقرب سال گذشته بود که عزم سفر به ایران را داشتم. از ایستگاه مسافربری مشهد در ولایت هرات، بر موتری سوار میشوم که سه زن هم در آن نشستهاند و میخواهند عازم ایران شوند. هرسه «محرم» ندارند. یکی کهنسال است و بقیه میانسال. راننده از قبل زنها را انذار میدهد که اگر طالبان از نداشتن «محرم» چیزی پرسیدند، در پاسخ بگویید که «محرم»های ما در آنسوی مرز انتظار ما را میکشند. به مرز اسلامقلعه که میرسیم، میپیوندیم به جمعیت عظیمی از مردم که منتظر خروج از مرز هستند. گفته میشود که مرز مسدود است و از سوی طالبان به کسی اجازه خروج داده نمیشود. اما علت مسدود کردن مرز به درستی روشن نیست. بسیاری میگویند که مسدود کردن مرز از سوی طالبان واکنشی است در برابر بدرفتاری مرزبانان ایرانی با یک تن از مسافران افغان. گفته میشود که مرزبانان ایرانی هنگام ورود مسافر افغان به مرز ایران، با او معاشرت بد داشته و طالبان در واکنش به آن، مرز را مسدود کردهاند و حتا این امر منجر به تبادل آتش میان دو طرف شده است. رقم جمعیت بلند است و هر دم دارد بلندتر میشود. مرجعی هم برای رجوع وجود ندارد که دلیل مسدود کردن مرز و زمان بازگشایی آن را به مسافران توضیح دهد. فضای مجازی را که بررسی میکنم، مطلبی از سوی هیچ یک از رسانهها در خصوص مسدود کردن مرز از سوی طالبان نمیبینم. مقامات ایرانی هم سخنی در این خصوص در رسانهها نگفتهاند. میتوان گفت که از تنش خلق شده در مرز در آن روز شاید مقامات مرکزی هردو کشور خبر نداشتند.
عصر فرامیرسد و آفتاب بساط خویش را برمیچیند و خبری از بازگشایی مرز شنیده نمیشود. راننده عزم را جزم میکند تا به شهر هرات برگردد. میگوید سه زنی که «محرم» ندارند، در موتر من است و مسوولیت دارم و نمیتوانم آنان را از طرف شب در مرز نگه دارم و باید به شهر برگردم. به سوی شهر راه میافتیم. در نیمههای راه که میرسیم، راننده از بازگشایی مرز مطلع میشود. دوباره برمیگردیم و به سوی مرز روانه میشویم. شام تاریک فرارسیده و آسمان روکش سیاهی روی خود کشیده است. شلوغی و بینظمی و هرجومرج بیداد میکند. سالنی که گذرنامهها را طالبان مُهر خروج میزنند به غایت شلوغ و مزدحم و پر سروصدا است. کسی نظم را مراعات نمیکند و طالبان هم ارادهای برای مهار این بینظمی ندارند. راننده گذرنامهها را به زن کهنسال میدهد و او را رهنمایی میکند تا بتواند به سادهگی بر گذرنامهها مُهر خروج بزند. راننده را باور بر این است که طالبان مراعات حال زنان را دارند و زودتر کارشان را راه میاندازند. در سالن انتظار، شلوغی موج میزند و هیچکسی به رعایت نظم تمکین نمیکند. بهتر است بگویم مرزبانان طالبان مهارتی نداشتند تا با کاربست آن بتوانند بر بینظمی مهار زنند. مردی که موهایش تا پایینتر از پشت گردن آویزان است و «تفنگ» بر دوش و «کیبل» در کف دارد، بر جمعیت خشم میگیرد و بسیاری را «کیبلکوب» میکند. لتوکوب با «کیبل» نه تنها که نتیجه نمیدهد، بل منجر به بینظمی بیشتر میشود. مرد دیگری دروازه اتاقی را که در آن بر گذرنامهها مُهر خروج زده میشود، باز میکند و برای متفرق ساختن جمعیت به تفنگ متوسل میشود. برخی را با «قنداق تفنگ» میکوبد. قنداق هم که نظم نمیآفریند، دست به کار خطرناکتری میزند. شاجور/خشاب کلاشینکوف را خطا میکند و «قید» را پایین میزند و یکسره «گیت» کلاشینکوف را با شدت و سرعت زیاد کش میکند و واپس رها میکند. در سالن تنگ و تاریکی که نفس کشیدن هم پژواک ناخوش میآفریند، این بازی سرباز طالب با «تفنگ» در دل همه وحشت میآفریند و جمعیت را به هرسو متفرق میسازد. زنان از شدت وحشت و هراس به گریه میافتند و در آغوش یکدیگر پناه میبرند.
بر گذرنامهها مُهر خروج میزنند و میرویم در خط صفری مرز. در یکسو پرچم ایران در اهتزاز است و در سوی دیگر پرچم طالبان. شام تاریک است و در روشنی چراغهای موتر میشود حول و حوش خود را به دشواری تشخیص داد. به رغم آنکه بر گذرنامهها مُهر خروج میزنند، طالبان به مسافران اجازه خروج نمیدهند. بهانه میآورند که مرزبانان ایرانی از آنجایی که تاریکی همهجا را فراگرفته، اجازه ورود نمیدهند. در خط صفری، مرزبانان ایرانی کنار مرزبانان طالبان دیده میشوند. مرزبانان ایرانی لباس مرزی منظمی بر تن دارند. بیآنکه اسلحه روی شانه داشته باشند به وظایف خود خوب رسیدهگی میکنند. متین و سنگین به نظر میرسند و معاشرتشان با مسافران علیالظاهر نیک مینماید. سخنی را که به کرات و از روی جبر میگفتند این بود: «آقا، لطفا شلوغ درنیار!» اما مرزبانان طالبان خود غرق در بینظمی بودند. ریخت و لباس نامنظمی داشتند. معاشرتشان با مسافران به غایت ظالمانه بود. هرچه به دستشان میافتاد با خوشحالی بر فرق مردم میکوفتند. یکی با «اسلحه» جمعیت را متفرق میکرد و دیگری با «چوب و سنگ». دشنام و زخم زبان، سادهترین واکنش مرزبانان طالبان در آن روز در برابر جمعیت بود. راننده میکوشد با استفاده از حضور زنان در موتر، از طالبان اجازه خروج بگیرد. زن کهنسال را جلو هدایت میکند و میگوید که با مرزبانان طالبان عرض حال کند و از مریضی و بدحالی خود و همراهانش سخن زند. جریان صحبت زن کهنسال با مرزبانان طالبان به نیکی شنیده میشود. مرزبان طالبان عرض حال زن کهنسال را نادیده میگیرد و در جواب او میگوید: «خاله اگر همینجا بمیرید هم برایت اجازه نمیدهم.» زن کهنسال مغموم و افسرده میشود و برمیگردد و به موتر مینشیند. این بار راننده میکوشد با مرزبانان طالبان وارد گفتوگو شود. راننده میگوید: «یکی از زنها حامله است و وضع صحیاش خوب نیست، لطف نموده اجازه دهید تا از مرز خارج شویم.» مرزبان طالبان با خشم زیاد فریاد میزند و میگوید: «اگر همینجا هم بزاید، اجازه نمیدهم.»
همه ناامید و با کولهباری از غم و اندوه برمیگردند. شب را در بندر اسلامقلعه در خانه پسر آن زن کهنسال سپری میکنیم. فردا پس از طلوع سپیده، به سوی مرز میرویم. رقم جمعیت دوچندان شده است. گویی همه افغانستانیها به مرز برای ترک وطن هجوم آوردهاند. رفتار مرزبانان ایرانی با مسافران خوب است و با هریک خوشوبش میکنند. جمعیتی که دیروز غرق اندوه بود و به بینظمی دامن میزد، حالا خنده بر لب دارد و در خلق نظم میکوشد؛ گویی از اسارت رهایی یافته باشد. باورش دشوار است. لحظهای را هم میتوان تجربه کرد که ترک وطن برای انسان هیجانزا و شادیآفرین باشد. من آن روز تجربه کردم. هریک از مسافران که پا در خاک ایران میگذاشتند از ته دل شادی سر میدادند. به رغم آنکه تراکم جمعیت سنگین بود، هنگام آزمایش کرونا و تلاشی بدنی مسافران و بررسی وسایل و گذرنامهها، رفتار مرزبانان ایرانی درخور تحسین بود. حتا برای مردان و زنان کهنسالی که در صف طولانی انتظار به پا ایستاده بودند، چوکی فراهم میکردند تا به راحتی بتوانند بنشینند و به زحمت نیفتند. کاری که باید مرزبانان طالبان انجام میدادند، مرزبانان ایرانی خوب از پس آن برمیآمدند.
ماحصل کلام اینکه بروز تنش مرزی میان ایران و افغانستان را میتوان به مرزناشناسی و ناآشنایی طالبان با قواعد مرزبانی نسبت داد. در آن روز، طالبان خود خالق شلوغی و بینظمی در مرز بودند. اراده و ادارهای هم برای مهار بینظمی نداشتند. سادهترین کار توسل به «تفنگ» و «کیبل» بود. یک شبانهروز جمعیت عظیمی را سرگردان پشت دروازههای مرز نگه داشتند. مرزبانان طالبان خونگرم و برآشفته به نظر میرسیدند. به بشکهای پر از باروت میماندند که هردم بیم انفجار آن میرفت. اندکترین بهانه کافی بود تا وارد یک درگیری تمامعیار با مرزبانان ایرانی شوند. رفتار و گفتارشان با مردم منافی کرامت انسانی بود. مرز و مرزبانی و حراست از مرز برایشان خیلی تازهگی داشت. چیزی که از مرزبانی فهمیده بودند، این بود که مرزها را میشود فقط با «ضرب گلوله» حراست کرد. جمعیتی که در این سوی مرز (خاک افغانستان) صف را میشکستند و نظم را حرمت نمینهادند و هرجومرج راه میانداختند، در آن سوی مرز (خاک ایران) راحت و آسوده به نظر میآمدند؛ هم حرمت خود را پاس میداشتند و هم حرمت دیگری را. در آن سوی مرز برای تحکیم نظم و مهار بینظمی اداره و اراده، هردو، وجود داشت.