نگین پویا دختری است که بعد از سپری کردن امتحان کانکور در اوایل سال ۱۴۰۱، با اخذ ۲۶۴ نمره به رشته دلخواهش کمپیوترساینس در دانشگاه پلیتخنیک کابل کامیاب شد. او پس از محرومیت از تحصیل توسط طالبان، برای بیش از ۱۰۰ تن از بانوان، بدون کدام هزینهای درس داده است.
بانو نگین میگوید که او وقتی امتحان کانکور را سپری کرد، دولت جمهوری اسلامی افغانستان سقوط کرده بود. او میافزاید که با سیطره طالبان، دلهرهگی و ترس محرومیت از آموزش، وجودش را فرا گرفته بود.
نگین که حالا از تحصیل محروم شده و آرزوهایش به یأس مبدل گشته، میافزاید که بعد از اعلام نتایج کانکور او با عارفه، یکی از همصنفیهایش که به دانشکده فارمسی دانشگاه کابل کامیاب شد، با شور و اشتیاق تمام در دانشگاهها ثبت نام کردند. پس از ثبت نام، دانشکدههای آنان به آنها گفتند که درسها تا اطلاع ثانوی تعطیل است. این دو دختر ماهها انتظار کشیدند تا خبر خوشی از آغاز درسهای خود بشنوند، اما برعکس وزارت تحصیلات عالی تحت کنترل طالبان بهگونه رسمی اعلام کرد که تحصیل دختران و زنان تا اطلاع ثانوی تعطیل است.
این بانو میگوید که شنیدن این خبر، امیدهای دختران مثل او را به کابوس مبدل کرده و بسیاری به شمول خودش را دچار افسردهگی کرده است. نگین میافزاید که افسردهگی وی، خانوادهاش را نیز ناراحت کرده و آنان در وضعیت دشواری قرار گرفتهاند.
نگین تصریح میکند که عارفه، دوست و همصنفیاش، سال گذشته در یک بورسیه ثبت نام کرد و بعد از سپری کردن امتحان، موفق شد تا در آنجا به تحصیل خویش ادامه بدهد؛ اما نگین تمام امیدهایش از ادامه تحصیل قطع شده و تداوم بیسرنوشتی بهشدت برایش آزاردهنده است. او میگوید که پس از مأیوس شدن و ناراحتیهای بسیار، یکی از اعضای خانوادهاش گفته است که یک کورس خانهگی ایجاد کند و به خانمهایی که سواد ندارند، درس بدهد تا از یک طرف برایش مصروفیت پیدا شود و از سوی دیگر خانمهای روستایش سواد خواندن و نوشتن را فرا بگیرند.
نگین تصریح میکند که موضوع را با چند تن از زنان کلانسال و همسایهگان خود در میان گذاشته و اکثریت آنان علاقه نشان داده و گفتهاند که در انتظار چنین روزی بودهاند. او در آغاز صنف خود را با ۳۰ تن از خانمهایی که سواد نداشتهاند، با نگرانی آغاز میکند، اما آن زنان پس از چند روز نشان میدهند که میتوانند به درسهای خود ادامه بدهند.
نگین که خود رنج محرومیت از آموزش را با تمام وجود احساس میکند، حالا برای تسکین دردهای خود نیاز به مشغلههای بیشتر دارد تا بتواند ذرهای از این اندوه بیپایانش را تسکین بدهد. از طرف دیگر، نگرانی اعضای خانوادهاش در مورد صحت خود را برطرف سازد.
نگین که حالا زبانزد دختران روستایش شده، صنفی دیگر برای شاگردان صنفهای اول ایجاد میکند و همه بچهها و دخترهای روستای خود را روزانه یک ساعت درس میدهد. او میگوید: «علاقهام به تدریس بیشتر شده میرفت و به خودم جرئت میدادم که میتوانم در شرایط سخت هم کار کنم و یا حداقل در برابر باورهای ناپسند جامعه مبارزه کنم. هر چند این کار به دور از چشم طالبان بود و هرازگاهی تهدیدی خلق میشد، اما به کارم ادامه دادم.»
او که حال دل و دماغش جان دوباره گرفته، دانشآموزان بیشتر پیدا کرده است. به گفته خودش، تعدادی از دخترانی که از صنف هفت به بالا هستند، به خانهاش آمده و از او خواستهاند تا آنان را نیز درس بدهد.
علاقه و انگیزه این دختران خردسال، به نگین انرژی بیشتر میبخشد و به آنها میگوید که هیچ هزینهای در کار ندارد، اما آنان نمیتوانند شامل صنف سوادآموزی شوند و این صنفها تنها برای زنانی است که سواد و خواندن نوشتن را فرا میگیرند.
دختران محروم از آموزش و مکتب که انتظار شنیدن چنین حرف را نداشتهاند، مأیوس میگردند، اما بساط اندوه خود را در مقابل نگین دردمند میگسترانند و میگویند که بعد از مسدود شدن دروازه مکتبها، آنان علاوه بر اینکه از درس فاصله گرفته، دچار تکلیف روانی نیز شدهاند. این دختران از همدرد و همسرنوشت خود خواهش میکنند که برای آنان صنف جداگانهای ترتیب کند.
نگین به ۸صبح میگوید که مساله را با برادرش در میان میگذارد. او میافزاید که مورد تشویق برادرش قرار میگیرد. نگین به نقل از برادرش میگوید: «اگر میفهمی که صنفهای بیشتر برایت مفیدتر است، هیچگونه مانع نیست، یک صنف دیگر هم اضافه کن. یک اتاق در خدمتت است، از صبح تا شب میتوانی کورس داشته باشی؛ اما کوشش کن کسی متوجه نشود، به خاطری که همه ما به جنجال نمانیم.»
به گفته نگین، فردای آن روز به تعداد هشت تن از دختران بالاتر از صنف هفتم به خانهاش میآیند و آموزش مضمونهای مختلف مکتب شروع میشود. به گفته او، با ایجاد صنف جدید هر روز بر علاقهمندان آموزش افزوده میشود و سرانجام ۱۴ تن از دختران از صنف دوازدهم فارغ میشوند.
این بازمانده تحصیل که حالا چراغ امیدی را برای دیگران برافروخته، اضافه میکند: «۶۰ تن از خانمهایی که سواد نداشتند، با استفاده از کورس دو دور فراغت حاصل کرده و توانایی خواندن و نوشتن را فرا گرفتهاند.» نگین میافزاید که در این مدت، بیش از ۱۰۰ تن را در روستای خود آموزش داده است و از این کارش احساس شادمانی میکند.
نساگل ۵۵ ساله، شاگرد نگین، میگوید: «از استاد نگین سپاسگزارم که برایم خواندن و نوشتن آموخت. قبلا نمیتوانستم خط را بخوانم، حالا بهخوبی کتاب و قرآن را میخوانم و میتوانم از روی کتاب بنویسم.»
فوزیه، متعلم صنف نهم مکتب بود که طالبان دستور ممنوعیت آموزش دختران را صادر کردند. او میگوید: «از همه آرزوهایم دست کشیده بودم و تبدیل به یک آدم بیروح شده بودم. از وقتی که به این کورس آمدهام، فکر میکنم که روح در بدنم تازه دمیده و به زندهگی امیدوار شدهام.» این دختر محروم از آموزش میگوید که اگر زمینه اشتراک در کانکور برایش فراهم شود، میتواند به رشته دلخواه خود کامیاب شود و هم میتواند در بورسیههای تحصیلی خارجی ثبت نام کند. او میافزاید: «در این مدت پدرم بارها برایم گفت که دخترم احتیاط کن که از چشم طالبان دور باشید، برایتان کدام مشکل پیش نیاید.»
عاقله، دانشآموز دیگری است که با فراگیری درسهای مکتب از نگین، انتظار دارد تحولی در کشور به میان بیاید تا دختران و زنان بتوانند به مکتبها و دانشگاهها برگردند.
نگین که از تدریس برای دختران و زنان روستای خود احساس خوشحالی میکند، میگوید که اکنون هوا سرد شده و نمیتواند با هزینه شخصی خود اتاقهای درسی را گرم کند. او حالا از شاگردانش خواسته که در زمستان دروازه کورس بسته شود؛ چون آنان نیز نمیتوانند هزینه چوب سوخت برای گرم کردن اتاقهای آموزشی خود را تامین کنند.
این دختر بازمانده از تحصیل در حالی برای همسرنوشتان خود امید و انگیزه خلق میکند که طالبان بیش از گذشته محدودیت بر زنان و دختران را تشدید کردهاند.