«جنگ پدیده کثیفی است، کثیفتر از جنگ مردمیاند که از آن دفاع میکنند.» این مقوله منسوب به امام علی است. گفته شده است هنگامی که بین علی و معاویه داشت جنگ میشد، یک تعداد از این جنگ استقبال کردند و گفتند که کار خوبی است، چون جنگ فیصلهکننده است؛ اما علی گفت که جنگ کنش خوبی نیست، بل یک پدیده کثیف است. در جنگ زن، کودک، مال، منزل و جاندار تلف میشود، خونها ریخته میشود، حقها پایمال میشود و آشتی و برادری از بین میرود. در جنگ زور و بیشتر کشتن فیصلهکننده است، نه چیزی دیگر یا سستی و کمکشی. اتفاقا اگر نکشی، کشته میشوی و اگر بکشی، نسلکش معرفی میشوی. پس باید جنگ را پدیده کثیف خواند؛ اما حساب جنگهای روز تغییر یافته است. از یک سو مدرن شده و از سوی دیگر پیچیده شده است.
در جنگهای این زمان خیر و شر درست پیدا نیست. هر طرف که جان میبازد، از سوی هواداران و رهروانش «شهید» خوانده میشود؛ یعنی انسان نیکو، بهحقرسیده، درسترو و درستکردار. شاید کسی که «شهید» خوانده شده است، یک انسان خوب و درستکار نباشد، ولی شهید خوانده شده و از او بهحیث یک انسان بزرگ و بهحقرسیده یاد میشود. خلاصه هر که هست، از طرف وابستهگانش «شهید» خطاب میشود. این اتفاق مال کشورهای اسلامی است. در کشورهای غیراسلامی اگر واژه «شهید» نیست، واژه دیگری جایگزین آن است. هر کس برای مرده و کشته خود را لقب بزرگ و پاک میدهد و جناح مقابل را متهم میکند و یاغی یا نادرست میشمارد.
بیشترین جنگهای امروزی صبغه قومی-تباری دارند و اکثرا در افغانستان برای قدرت و مقام صورت میگیرد. پس چهطور چنین جنگها حق باشد یا درست و پاکیزه خوانده شود؟ یک جنگ در صورتی حق و درست پنداشته میشود که برای دفاع از خود، از خوانواده، از خاک و خطه و از مال و دارایی باشد. در غیر آن «جنگ مقدس» وجود ندارد. در حقیقت جنگ به خاطر موارد بالا نیز مقدس نیست. این جنگها جنبه دفاعی دارند و برای امنیت هستند، برای حفاظت از زندهگی و از خاک یا خانواده. جنگ در ذاتش پدیده ناخوب است. درست نیست به جنگ رنگ تقدس بدهیم. بهتر است به جای مقدس بودن یا تقدس، از جنگ دفاعی یا جنگ برای حفاظت از خود، از آزادی خود و از خاک خود کار بگیریم.
سارتر باورداشت که جنگ کثیف است. حتا در سختترین حالت گفته است که صلحطلبی شهکاری است. اما برای مشروعیت یک جنگ قومی و تباری هیچ سندی وجود ندارد. پیامبر اسلام گفته است که چنین جنگها نشانه جاهلیت است. پس لازم نیست انسانها عاشق جنگ باشند و این عشق مست که جویهای خون را جاری میکند و تنهها را میکند و بیخها را خشک میکند.
بلایی که امروزه جوانان ما با آن دچار شده است، جنگدوستی است. اگر بین دو کشور دور از افغانستان جنگ صورت میگیرد، جوانان ما منتظر جنگ و زدوخورد دو طرف هستند و انتظار میکشند که چه وقت جنگ شروع میشود، چه وقت شدید میشود و کدام کشور از چه نوع سلاح استفاده میکند. این روند شدیدا ادامه دارد و حتا عشق ورزیدن به جنگ نشانه جوانمردی تلقی میشود. چه عشق کثیفی که خاک را پلید ساخته و شاهرگها را زده است!
نادیه مراد، برنده جایزه نوبل ادبیات، جنگ را فعل شیطان میخواند. او که جنگ را دیده، آتشبازی و کشتن را دیده و سالها در تف جنگ سوخته و آه کشیده، نهایت جنگ را خوب دانسته است. او میگوید: «هیچ چیزی بدتر از جنگ نیست…»
جنگ، جنگ است، کشنده، سوزاننده و جانگیرنده. هیچ جنگی بیزیان پایان پیدا نمیکند و بلکه از میان انسانها تغذیه میشود و با خون پایان پیدا میکند. جنگ خانهها را خراب، آدمها را تباه، سقفها را شکسته و خاک را سیاه میکند. وقتی اکبر پسر کاکایم که هفت سال در هلمند جنگیده از جنگ قصه میکرد، کودکان خانه به آغوش زنان پناه میگرفتند و حتا مردهای بزرگ غمگین شده اشک میریختند. جنگ اشکهای پاک را میریزاند و موی را سپید و قامت استوار را خمیده میکند. پس بدترین عاشق، عاشق جنگ است؛ زیرا جنگ خورنده، اذیتکننده، کشنده و درددهنده است.
چه دردی سختتر از دردی است که از عاقبت جنگ به وجود میآید؟ درد از دست دادن فرزند، درد بیکسی و تنهایی، درد خمیده شدن و غم کشیدن، این دردها مال جنگند و مادرشان جنگ کثیف است. وقتی جنگ نباشد، چنین دردی نیست، امنیت و آرامی حکمفرماست و خوشی و طرب زنده است. این جنگ است که خوشی را میگیرد و گلیم غم را پهن میکند.
بحث جنگ مشروع جداست. چهگوارا میگفت جنگ درست (مشروع) جنگی است که برای خاک، هویت و عزت صورت میگیرد. شبیه گفته پیامبر اسلام (جنگ در صورتی نیکوست که برای دفاع از مال، ناموس، خاک و عزت باشد)، در غیر آن جنگها مطلبیاند و مقصدهای دیگر را در نظر دارند. اما انتظار کشیدن برای جنگهای کشورها (که بیشتر جهت قدرتنمایی، استعمار، تجاوز و… صورت میگیرد) به این میماند که روی زخم انسانها نمک پاش داده شود. عاشق جنگ بودن، انتظار جنگ را کشیدن و شیفته بمباردمان بودن و منتظر شنیدن قصه جنگ ماندن، یک عادت ددخویانه است.