ابونصر فارابی، دانشمند و صاحبنظر در حوزه سیاست و مدنیت، اجتماع را وسیلهای میدانست که مردم را به فضیلت میرساند. اجتماعات از منظر فارابی به دو دسته کامل و ناقص تقسیم میشوند: اجتماعات کامل اجتماعاتیاند که به سه گروه «بزرگ»، «میانه» و «کوچک» تقسیم شده و شامل همه مردم زمین، جزیی از یک سرزمین و ملت و جزیی از یک کشور میشوند و اجتماع «ناقص» که شامل روستاها، محلهها، کوچهها، خانهها و… میشوند.
اگر نگاه بومی به افغانستان داشته باشیم، درمییابیم که دوره جمهوریت در افغانستان، موفقیت نسبتاً قابل قبولی برای تعریف جامعه مدنی داشت. ظهور و افول جنبشهای مختلف اجتماعی در افغانستان پیش از طالبان و افغانستان زیر پرچم این گروه، نشان میدهد که کموبیش مسیر برای نهادینهسازی مولفههای فعالیت مدنی در افغانستان آماده شده بود. حضور زنان در خیابانهای کابل پس از رویکارآمدن طالبان و تشکیلهای غیرمنظم زیرزمینی و مخفی پسران و دختران در جایجای افغانستان برای مطالبه حقوق اجتماعی، نشان بزرگی از این ارزش مهم است.
با رویکارآمدن رژیم تروریستی طالبان در افغانستان اگر چه بدنه نسبتاً کمجان جامعه مدنی آسیب شدید دیده، اما لنگلنگان هنوز نفس میکشد. مردمی که زیر چتر جمهوریت کمکم و آرامآرام با پدیدههای مدرن اجتماعی مانند آموزش برابر، حق انتخاب، آزادی، حقوق زنان و حقوق کودکان آشنا میشدند، به محض سقوط کشور، دهها سال عقب زده شدند.
جمهوریت با تمام کاستیها، سعی در جای انداختن فرهنگ حقطلبی در افکار عمومی داشت. نهادهای مدنی بهعنوان بازوان قدرتمند اجتماع به مردم معرفی و به کار گرفته شده بودند. دختران و پسران جوان در ولایتهای مختلف کشور مشق دموکراسی میکردند. فعالیت زیر چتر نهادهای مدنی برای جوانان افتخار و سکوی پرتاب به سمت آینده بهتر قلمداد میشد. رسانه هم در این میان نقش بزرگ و تعیینکنندهای در سمتوسو دادن افکار عمومی داشت.
با اینکه چهرههای اثرگذار در فضای مدنی افغانستان معرفی شدند و آزادانه شروع به فعالیت کردند، اما نبود نظارت درست و دقیق اجتماع از فعالان مدنی، سبب شد که شیادان زیادی زیر چتر دموکراسی وارد کارزارهای مدنی شده و از این درک صاحب شهرت و ثروت شوند. با این حال، در برابر موج بزرگ فعالان مدنی و فرهنگی، حضور کلاهبراران چندان چشمگیر نبود و دامنه فعالیتشان محدود بود.
سقوط افغانستان به چنگ طالبان اما تقریباً همه چیز را تاریک کرده است. ارزشهای اخلاقی در جامعه مدنی فرو ریخته است. دستگاه استخباراتی و رسانهای طالبان با سیاهنمایی چهرههای مطرح و فرهنگی کشور، سعی در عقب نگهداشتن و فرو ریختن قالبهای ذهنی مدنی کرد. در عوض، شیادان و کلاهبرداران را بهعنوان فعال فرهنگی معرفی کرد تا در سفیدنمایی خود از آنان کار بگیرد.
همان شیادانی که قبل از سقوط اکت مدنیت میکردند، با رویکارآمدن رژیم تروریستی طالبان به نان و نوایی رسیدهاند. از شهرت نیمهجان و سیاه خود در بدل تبلیغ برای نظام تروریستی طالبان، به هدف زراندوزی استفاده کردهاند. این چهرهها اگر چه بدنام بودند، ولی در یک مورد با طالبان همسو بودند: سقوط دادن ارزشها!
حالا که کمتر از سه سال از حضور رژیم غیرمشروع طالبان در افغانستان میگذرد، چهرههای مدنی ناکارامد گذشته به مهرههای فعال این گروه تبدیل شده و از طالب هم طالبتر شدهاند.
فردای پس از طالب بسیار نگرانکننده است. سوال بزرگ این است که چهطور مردم و جامعه را که دورنگی و ریا از فعالان مدنی و پیمانکاران آن دیدهاند، راضی کنیم که برای حقطلبی به خیابان بیایند؟