اقبال لاهوری (۱۲۵۶ – ۱۳۱۷) در کنار قالبهای دیگر، علاقهمندی خاصی به دوبیتیسرایی دارد. دوبیتیهای او زبان ساده، پرشور و تاثیرگذاری دارند. از نظر محتوا، طیف گسترده و رنگارنگی دارند. از موضوعات عاشقانه تا موضوعات فلسفی، عرفانی، دینی و اجتماعی، و ستایش جایگاه انسان، خودشناسی، پند و اندرز در دوبیتیهای او بازتاب زیبا، روشن و تاثیرگذاری دارند. چنین است که دوبیتیهای اقبال از اندیشهانگیزی خاصی برخوردارند. این هم چند دوبیتی از اقبال در «پیام مشرق»:
رهی در سینه انجم گشایی
ولی از خویشتن ناآشنایی
یکی بر خود گشا چون دانه چشمی
که از زیر زمین نخلی برآیی
انسان را به خودشناسی فرا میخواند. انسان اگر پرواز دانشش تا آسمانها هم که باشد، وقتی خود و جایگاه خود را در نظام هستی نشناسد، هنوز انسان کاملی نیست و به خودشناسی و جهان انسانی خود راه نیافته است.
به پای خود مزن زنجیر تقدیر
ته این گنبد گردان رهی هست
اگر باور نداری خیز و دریاب
که چون پا واکنی جولانگهی است
اراده انسان را برتر از تقدیر میداند. چنانکه جایی جد و جهد انسان را در رسیدن به هدف و منزلی که در پیش روی دارد، امر اصلی میداند.
قومی به جد و جهد گرفتند کام خویش
قوم دیگر حواله به تقدیر میکنند
ناگوارترین نتیجه تقدیرگرایی همان عادت مردم به بدبختیهایی است که دارند. چون در هر حال خود را در برابر تقدیر منفعل میدانند و برای تغییر وضعیت زندهگی خود تلاشی نمیکنند. همه دلیلشان هم این است که تقدیر ما چنین است. با تقدیر نمیشود جنگ کرد.
گذشته از همه عوامل دیگر، چنین اندیشهای در میان مردم افغانستان همیشه یکی از پایههای اساسی بدبختی این مردم را میسازد. تقدیرگرایی انسان و جامعه را از تلاش و پویندهگی بهسوی بهزیستی باز میدارد.
اقبال در پارهای از دوبیتیهایش از زنجیر قافیههای سنتی بیرون میشود. چنانکه در یک رشته دوبیتیهای خود قافیه را در مصراع دوم و چهارم به کار میبرد نه در اول، دوم و چهارم. درست مانند جاگزینی قافیه در چهارپاره. بدین گونه، چنین دوبیتیهای او را میتوان تک چهارپاره هم گفت.
دمادم نقشهای تازه ریزد
به یک صورت قرار زندهگی نیست
اگر امروز تو تصویر دوش است
به خاک تو شرار زندهگی نیست
تغییر و حرکت اصل زندهگی است. وقتی حرکتی نیست به این مفهوم است که دیگر زندهگی و پویندهگی از میانه برخاسته است. این دوبیتی اقبال از نظر محتوای خود با این بیتهای مولانا در دفتر نخست مثنوی همگونی محتوایی دارد:
هر نفس نو میشود دنیا و ما
بیخبر از نو شدن اندر بقا
عمر همچون جوی نو نو میرسد
مستمری مینماید اندر جسد
محمد علی دشتی نیز یکی از شاعران پرآوازه در دوبیتیسرایی است. او در شعر خود به فایز دشتستانی (۱۲۱۳- ۱۲۸۹) شهرت دارد. زادگاهش شهرستان دشتی بوشهر ایران است. زبان و فضای دوبیتیهایش بیشتر با زبان و فضای دوبیتیهای مردم همخوانی و همگونی دارد. شاید یگانه شاعر دوبیتیسراست که تخلص «فایز» را در هر دوبیتی خود میآورد. این هم چند نمونه از دوبیتیهای او:
خودم این جا دلم در پیش دلبر
خدایا این سفر کی میرود سر
خدایا کن سفر آسان به فایز
که بیند بار دیگر روی دلبر
نمیبینم ز مردم آشنایی
نمیآید ز کس بوی وفایی
مده فایز به وصل گلرخان دل
که آخر میکشندت از جدایی
سر زلف تو آشوب جهان شد
اسیر زلف تو پیر و جوان شد
هنوزم اول دنیاست فایز
که برپا رفتن آخر زمان شد
بگو با دلبر ترسایی امشب
چه میشد گر که بیترس آیی امشب
لبان خشک فایز را ز رحمت
به آن لعل لب تر سایی امشب
ترانهسرایی در چند دهه پسین در شعر پارسی دری افغانستان، بحث درازدامن و گستردهای است. در این سالها شاعران افغانستان به دوبیتیسرایی توجه بیشتری نشان دادهاند. شماری حتا گزینههای جداگانهای از دوبیتیها و رباعیهای خود را نشر کردهاند. چنانکه لطیف ناظمی گزینه رباعیها و ترانههایش را زیر نام «خواب علف» نشر کرده است.
ترانه و چهارگانیها، طیف محتوایی گستردهای دارد؛ از موضوعات عاشقانه گرفته تا موضوعات اجتماعی – سیاسی در گستره محتوای دوبیتیهای او دیده میشود.
اگر رفتی شبی از روی یاری
خبر از خانه ما هم بیاری
ببین بر سینه آن بید بر جاست
دو قلب و تیر و خط یادگاری
کاش این خورشید ولگرد سر خود را در این خانه نمیکرد.
ندارم چشم آن را تا ببینم
دو جام خالی و یک بستر سرد
قهار عاصی در دهه شست سده چهاردهم خورشیدی نسبت به شاعران همروزگار خویش به ترانهسرایی علاقهمندی نشان داده است. گزینه ترانهها و چهارگانیها او «لالایی برای ملیمه» نام دارد که در همان سال در کابل نشر شده است.
بخشی از ترانههای عاصی عاشقانهسراییهای اوست؛ اما در بخش بیشتر ترانهها خود به بازتاب وضعیت اجتماعی – سیاسی روزگار خود پرداخته است. چنین است که پارهای از ترانههایش با شعر پایداری یا مقاومت میآمیزد.
ما آتش صبر و روزگاران همه سنگ
ما پای شکسته رهگذاران همه سنگ
نقشی همه انتظار و چشمی همه آب
شهری همه درد و شهرداران همه سنگ
تا دامن آفتاب در چنگ من است
با هرچه شب است و تیرهگی جنگ من است
نی گفتن و خودسری که عیبش دانی
اوج هنر و کمال فرهنگ من است
سومین دفتر شعری نوذر الیاس، «کابل ترانههای من» نام دارد. در این گزینه، ۹۵ چهارگانی و ۹۵ ترانه آمده است. او در ترانههای خود مویهگر غم غربت انسان است؛ مویهگر عشقهای بربادرفته، مویهگر بربادی یک سرزمین و گاهی هم ستایشگر زیباییهای طبیعت و معشوق.
شب است و عطر مه بر گل نشسته
ستاره در بر سنبل نشسته
بلُور زر نشان آسمایی
چو تاجی بر سر کابل نشسته
گل مه گشته پرپر روی دریا
پرآشوب است امشب خوی دریا
بهروی شانه ساحل فتاده
پریشان خرمن گیسوی دریا
البته در سه دهه پسین، گرایش گستردهای در میان شاعران جوان به دوبیتیسرایی شکل گرفته است. چنانکه در این سالها نسل نو شاعران افغانستان نسبت به هر زمان دیگری به دوبیتیسرایی روی آوردهاند. گذشته از این، شاعران جوان در این سالها به دوبیتیسرایی به زبان گفتار نیز توجه نشان دادهاند.
شماری از شاعران جوان چهارگانیها و ترانههای خود را بهگونه گزینههای جداگانه نشر کردهاند.
بررسی چگونهگی دوبیتیسرایی و گسترش آن در این سالها نیاز به بحث جداگانهای دارد. شاید یکی از دلایل این بوده باشد که در این سالها شاعران جوان به میزان زیادی به کوتاهسرایی روی آوردهاند. دوبیتی همان گونه که در آغاز گفته شد، خود گونهای از کوتاهسرایی است که با گذشته درازی که دارد، در یک پرداخت زبانی تازه میتواند تاثیرگذارتر از آن چیزهایی باشد که بهنام هایکوواره سروده میشود. من تردیدی ندارم که ترانهسرایی روز تا روز دامنه بیشتری مییابد. تا جایی که من توجه کردهام، در این سالها کمتر شاعری را میتوان دید که بهگونهای به دوبیتیسرایی نپرداخته باشد.