بهتازهگی ملا هبتالله، رهبر طالبان، در جدیدترین سخنرانیاش مدعی شده که به «نمایندهگی» از خدا میخواهد همه بشریت را نجات دهد. پرسشی که مطرح میشود این است که رهبر طالبان با چه قدرت و امکاناتی میتواند برای نجات همه شهروندان جهان از فاجعه و فساد جاری، فلک را سقف بشکافد و طرح نو دراندازد؟! هیچ قدرت واقعیای توان انجام چنین ماموریت ناممکنی را ندارد. تنها یک ذهن بیمار میتواند تصور کند که نماینده خدا در روی زمین است و میتواند همه شهروندان جهان را به راه راست هدایت کند!
با این حال، تنها رهبر طالبان نیست که این لاف سیاسی را میبافد و در هر مناسبتی خواستار همهگیرشدن اندیشه و سیاست عملیاتیای میشود که بار بار در سپهر تاریخ تجربه شده و نتیجه خیلی مرگبار هم داشته است. چپ، بهعنوان جریانی که به شدت با راست سر ستیز دارد نیز با همان شدت و حدتی که اسلامگرایانی مثل ملا هبتالله از باورها و عقاید خللناپذیرشان دفاع میکنند، به این کار مبادرت میورزد و مدام از «نجات بشریت» لب به سخن میگشاید و برعکس راست را دشمن درجه یک تغییر اجتماعی میداند. واقعیت اما چیز دیگری است: هم راست و هم چپ مدتهاست بخشی از بحران مزمن جهانی هستند نه اینکه راه حلی برای برونرفت از این بحران باشند. راست و چپ در واقع نقشهایی را بازی میکنند که سرمایهداری برای آنها در نظر میگیرد. تا زمانی که این نقشها و همچنان ضرورت وجودی ماندن در دوگانهبازی چپ و راست را از میان نبریم، نه تنها به نجات واقعی نخواهیم رسید، بلکه دامنه توهم نجات بشریت هم گستردهتر از قبل میشود.
در حالی که هم چپ و هم راست دعوای نجات بشریت را دارند و تصور میکنند که ایدیولوژی مورد نظر آنان انسانها را نجات میدهد، هر دو ایدیولوژی در میدان سیاست ثابت کردهاند که ایدیولوژیها نه تنها نجاتدهنده نیستند بلکه آنها هر قدر بیشتر دعوای نجات بشریت را مطرح کنند، به همان میزان سبب به بردهگیکشیدن انسانها میشوند. ایدیولوژیها همهگی بردهگیسازند و در حالی که همه وعده بهشت میدهند، هیچ ابایی ندارند که جهان را به جهنم تمامعیار بدل کنند.
دیالکتیک ارتجاعی چپ و راست
چپ و راست در یک بازی خستهکننده و غیرقابل تحمل فقط یکدیگر را بازتولید میکنند و تمام سعیشان این است که هیچ دریچه تازهای برای انسان آزادهای که میخواهد این بازی ارتجاعی دیالکتیکی را کنار بزند، باقی نگذارند. دشمنی این دو پدیده به حدی ویروسی و همهگیر است که هر قدر تلاش میکنید از این گنداب دوالیستی بیرون شوید، به همان میزان در آن غرق میشوید. واقعیت بد زندهگی از شما موجودی میسازد که مجبورید یک جانب این بازی دیالکتیکی را بگیرید: یا چپ باشید و یا هم راست. دشمنی میان این دو به حدی شدید است که فراموش میکنید این دو چهقدر نقاط مشترک دارند و در بسیاری موارد فقط چند تفاوت ساده آنها را از هم متمایز میکند ورنه هر دو یکی و یگانهاند. جنگ میان چپ و راست به اندازهای بیوقفه جریان دارد که اصلاً متوجه نمیشوید که آنان چهگونه به کمک یکدیگر شتافته و نجاتدهنده هم میشوند.
اجزای دیالکتیکی (تز و آنتیتز) بهسادهگی با هم وحدت میکنند و به سراغ دشمن مشترکی که فلسفه وجودی هر دو را به چالش میکشد و یا انکار میکند، میروند. در تاریخ شورهزاری بهنام افغانستان حتا چپ با راست متحد شده – بهتر است گفته شود به خدمت راست درآمده – تا چپ را به زانو دربیاورد؛ چپی که با جنایتها و حماقتهایش تنها راست را فربهتر و سرزندهتر کرد.
حالا اگر با این پیشفرض نظری به قضیه توهم نجات بشریت از چشم ملا هبتالله نگاه کنیم، با وضاحت میتوانیم یکی از نقاط مشترک مرگبار میان چپ و راست را پیدا کنیم: هر دو به نوعی توهم فاجعهبار و کشنده مبتلا هستند و آن این است که تصور میکنند نسخه خوشبختی بشر را در آستین دارند و اگر آن را عملی کنند، همه چیز در جایش قرار میگیرد و زندهگی انسانها بر وفق مرادشان میچرخد. اما وقتی چپ و راست این فرصت را یافتند، انسانها نه تنها به بهشت موعود آنان دست نمییابند بلکه زندهگی در جغرافیایی که این دو بر آنها مسلطند جهنمیتر از قبل میشود.
دور نمیرویم، به تجربه تاریخی خودمان نگاهی میاندازیم. حزب دموکراتیک خلق آمده بود که «سوسیالیسم» بسازد تا زمینه برای آفرینش «انسان افغان نوین» فراهم شود. اما آنچه در عمل مشاهده شد شباهت چندانی به شعارهای کمالگرایانه نداشت و تا آخر داستان هم خبری از این نوع جدید انسانی که حزب دموکراتیک خلق میخواست بسازد، نشد. این حزب چپگرای هوادار شوروی برعکس تا توانست از راه کشتار و سرکوب بیحدوحصر مردم زمینه را برای تقویت اسلامگرایی – که تا آن زمان ضعیفترین جریان سیاسی در افغانستان بود – فراهم کرد. چپگرایی حزب دموکراتیک خلق سبب شد تا بنیادگرایی اسلامی بهعنوان یک جریان منحط و حاشیهای، صدرنشین جنگ و سیاست در افغانستان شود. بازی چپ طوری پیش رفت که سودش تنها به جیب راست برود. اگر امروز اسلامگرایی این قدر در کشورهای اسلامی همهگیر شده، صرفاً بهخاطری است که در جنگ میان چپ و راست، دومی سود زیادی را نصیب شده است تا اولی.