یونسکو 23 اپریل را روز جهانی کتاب و حق مؤلف نامگذاری کرده است. این مناسبت سالانه فرصتی فراهم میکند تا در مورد نقش کتاب بهعنوان یکی از ابزارهای موثر و بیجایگزین کسب دانش در دنیای جدید سخن زده شود. وقتی از جایگاه کتاب در افغانستان سخن به میان میآید، ناگزیر باید اعتراف کرد که کتاب، مخصوصاً کتابهایی که اطلاعات ما را از جهان معاصر گسترش میدهد و درک ما را از جهان هستی متحول میکند، هیچ زمان جایگاه شایستهاش را در این جامعه احراز نکرده است. قطعاً چندین عامل و علت، زمینهساز به وجود آمدن این وضعیت شده است و تا زمانی که بساط این عوامل برچیده نشود، دشوار است جامعه با کتاب به آشتی برسد. با وصف آنکه کتاب از دیرباز مورد بیمهری جامعه ما قرار داشته، اما آمدن طالبان، مظلومیت کتاب را شدت بخشیده و آن را بهشدت به انزوا کشانده است.
طالبان دشمن انتشار آزاد کتاب هستند و فقط به آن کتابهایی روی خوش نشان میدهند که با عقاید مدرسهایشان سازگار باشد و آن را مورد تأیید قرار دهد. وزارت فرهنگ طالبان، سانسورهای شدیدی را بر نشر کتاب اِعمال میکند و با اندکترین بهانه دست به جلوگیری از چاپ و نشر کتاب میزند. چند ماه پیش، مسوولان در ریاست استخبارات و وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان، هزاران جلد کتاب را از کتابفروشیها و انتشاراتیهای کابل و دیگر ولایتها جمعآوری کردند و با خود بردند. حتا وجود یک جمله ناسازگار با عقاید طالبان در یک کتاب قطور، کافی است تا باعث شود آن کتاب در فهرست کتابهای ممنوعه قرار گیرد. طالبان سانسورگران قهاری هستند و آزادی بیان و عقیده را به چیزی نمیگیرند. آنان با اهالی نشر و کتاب به زشتی و با بدبینی و تعصب برخورد میکنند. از نظر آنان، نویسندهگان و ناشران، در دایره اتهام قرار دارند، مگر آنکه خلافش ثابت شود.
اعضای طالبان از دو بخش عمده تشکیل شدهاند: یکی اکثریت طالبان است که سواد ندارند و تازه از کوهها و روستاها به شهرها سرازیر شدهاند. تکلیف این قسمت از افراد طالبان با کتاب و قلم و نویسنده مشخص است. آنان اصلاً با این مفاهیم آشنایی ندارند و آنها را بیارزش تلقی میکنند. بخش دیگر طالبان را کسانی میسازند که در مدارس دینی در روستاهای دورافتاده و عقبمانده پاکستان یا افغانستان درس خواندهاند. آنها در طول زندهگی خود، به کتابهای خاص دسترسی داشتهاند و همیشه به آنها تلقین شده که از بدعت و انحراف و گمراهی فکری برحذر باشند. معلمان این بخش از اعضای طالبان، پیوسته بهصورت شبانهروزی به آنها از زشتی و پلشتی کفار و بدعتگذاران و فرقههای دیگر اسلامی گفتهاند. روشن است این افراد با این نوع آموزش و پرورش، هرگاه در مسند تصمیمگیری قرار میگیرند، چهارچشمه مراقبند دگمها و عقاید متصلبشان زیر سوال نرود و از هر حرکتی که از آن شایبه مخالفت با جهانبینی کوچک آنان برداشت شود، جلوگیری کنند. این است که این افراد، با کتابها با بدبینی برخورد میکنند و فقط به آن کتابهایی روی خوش نشان میدهند که مُهر قصهخوانی پیشاور بر آن خورده باشد.
فقر اقتصادی بیپیشینه در افغانستان نیز از جمله عاملهایی است که مظلومیت کتاب را بیشتر ساخته است. از متفکری نقل کرده بودند که گفته بود و درست گفته بود، مهمترین نتیجه گرسنهگی و فقر این است که تفکر را میکشد. شما وقتی برای دستیابی به قوت لایموت مجبور باشید از صبح تا شام در جستوجوی لقمهنانی عرق بریزید، به آخرین چیزی که فکر میکنید کتاب و اندیشیدن و دانش خواهد بود. وانگهی، انسان ذهن محاسبهگر دارد و وقتی مشاهده میکند که اهالی کتاب و قلم و نوشتن از منزلت اجتماعی خوب برخوردار نیستند و وضع معیشتی رقتآوری دارند و سالها تحصیل نتوانسته آنان را از فقر و فلاکت رهایی دهد، بسیار بعید است که از آنها پیروی کند و وقت خود را صرف مطالعه کتاب نماید.
سخن زدن از وضع کتاب در افغانستان زیر سلطه طالبان، خودبهخود ذهن را به سوی بررسی وضع نویسندهگان، که بدون حضور آنها امکان شکلگیری کتاب وجود ندارد، میکشاند. حقیقت تلخ آن است که هیچ وقت نویسندهگان در افغانستان از جایگاه مناسب برخوردار نبودهاند و با بازگشت طالبان، منزویتر از قبل شدهاند و هر کسی در گوشهای خزیده است. مهمترین نکته در این زمینه این است که وقتی نویسندهای نتواند از نوک قلمش برای امرار معاش استفاده کند، مفهومش این است که کارش کالایی نشده و از این رو مجبور است برای گذران زندهگی به کارهای دیگر اشتغال یابد و عشقش به نوشتن را یا بهکلی نادیده بگیرد یا اوقات محدودی از زندهگیاش را به آن اختصاص دهد. نکته دیگر آن است که وقتی نویسندهای نتواند بدون ترس از عواقب نوشتن دست به تحقیق و تولید بزند، انگیزهاش برای نوشتن از بین میرود یا کاهش مییابد. با توجه به این نکات و نکات متعدد دیگر، معلوم است نویسندهگانی که در این فضا مطرح میشوند، دشوار است با نویسندهگان دیگر کشورها در تولید متنهای قابل توجه رقابت کنند.
رژیمهای توتالیتر با اندیشه آزاد دشمنی دارند و دگراندیشان را سرکوب میکنند. در حال حاضر طالبان با شدت تمام سرگرم این کار هستند. آنان با نویسندهگان مخالف خود، با بیرحمی برخورد میکنند و هر نوع فعالیت آنان را زیر نظر دارند. اگر چه بسیاری از پژوهشگران و نویسندهگان به بیرون از کشور فرار کردهاند، ولی آنانی که شانس یارشان نبوده تا بیرون شوند، مجبورند با اضطراب و تشویش زندهگی کنند. در جامعهای که آزادی اندیشه وجود نداشته باشد، فقط نویسندهگانی مجال عرض اندام مییابند که به مذاق رژیم حاکم بنویسند و پایههای حاکمیت تمامیتگرا را تقویت کنند. شگفتانگیز است که مقامهای طالبان بهصراحت سخن از سرکوب دیدگاههای مخالف میزنند و بدون مجامله و پردهپوشی سانسور را امری پذیرفتنی میدانند و پروای هیچ انتقادی را ندارند.
اگر به یک نکته دیگر در اینجا اشاره نکنیم، در واقع حق مطلب را ادا نکردهایم. طالبان، چنانکه از نامشان هم برمیآید، هسته اصلیشان برخاسته از مدارس دینی است. اگر اینطور است، پس با کتاب و مطالعه و درس بیگانه نیستند. راست گپ آن است که آنها مخالف کتابهای رهاییبخش هستند؛ کتابهایی که دگمها و کلیشهها را به چالش بکشد و عقاید قدیمی را متزلزل کند. این گروه با مطالعه کتابهایی که در قصهخوانی پیشاور چاپ شده، هرگز مخالفت ندارد، بلکه مشوق چنین مطالعهای هم هست. نوک حمله طالبان متوجه کتابهای علوم انسانی مدرن است که خواندن آنان، خیالات تازه را در ذهن میآورد و ممکن است جزمیات قبلی را از میان بردارد. آنها با کتابهایی مشکل دارند که با روایت قبیلهای و روستایی از دین و زندهگی ناسازگار باشد.