اگر برای نخبهگان و طبقه متوسط جامعه، سلطه طالبان و از دست دادن حقوق و آزادی مهمترین مساله کنونی افغانستان باشد، برای مردم فقیر جامعه نان دغدغه مهمتری است. شاید آدم گرسنه، به آزادی نمیاندیشد. فقر همراه همیشهگی افغانستان بوده است. زراعت غیرمیکانیزه، صنعت رشدنیافته، انرژی ناپایدار، سقوط پیهم دولتها، سوءمدیریت و تغییرات آبوهوایی مهمترین عوامل فقر در افغانستان خوانده میشود. سوءمدیریت و فساد که از عوامل سقوط جمهوریت نیز خوانده میشود، فرصتهای رشد اقتصادی کشور در دو دهه گذشته را هدر داد و با سلطه طالبان، جامعه به سمت فروپاشی اقتصادی کشیده شد. کاهش کمکهای خارجی و افزایش فشارهای اقتصادی از سوی طالبان بر مردم، روی اقتصاد خانوارها تاثیر گذاشته است. طالبان هزینه خدمات عامه را بلند برده، مالیه را افزایش داده، پولهای دیگر زیر نام عشر و زکات با زور اسلحه گردآوری میکنند و متهم به باجگیری از مردم هستند. این موارد، اقتصاد شکننده خانوارها را آسیب زده و در پی آن آمار کودکان کار در کشور افزایش یافته است. از سویی، طالبان به زنان اجازه کار نمیدهند و در صورتی که مردان خانوادهها نتوانند از پس تامین هزینههای زندهگی برآیند، یا خانوادهای مرد کارگر نداشته باشد، کودکانشان را به بازار کار میفرستند. این کودکان، از آموزش محروم میشوند، زنجیره فقر امتداد مییابد و حقوق و مصونیتهای کودکان نقض میشود.
سازمانهای بینالمللی از افزایش بیکاری در افغانستان گزارش میدهند. آماری که بانک جهانی در اکتوبر 2023 نشر کرد، نشان داد که بیکاری پس از تسلط طالبان بر افغانستان دو برابر افزایش یافته است؛ یک رشد 100 درصدی برای یک اقتصاد متکی بر کمک. هر چند آمار دقیقی از افراد بیکار در کشور وجود ندارد، اما بانک جهانی گفته است که در میان افراد 14 تا 24 ساله، از هر سه نفر، یک نفر بیکار است. در وضعیتی که افراد جوان کار نداشته باشند، کودکان کار گزینههای معدودی در اختیار دارند. پالش بوت، موترشویی، شاگردی مستری، گردآوری اشیای پلاستیکی از زبالهدانیها و دستفروشی و دستدوزی از گزینههای دمدست کودکان کار در شهرهاست. در دهکدهها، چوپانی و دهقانی جای این گزینهها را گرفته است. با این حال، کودکانی که به این کارها مشغولند، درآمد اندکی دارند. تسلط طالبان بر افغانستان و تضعیف اقتصاد خانوارها با اعمال سیاستهای طالبانی که در بالا ذکر شد، روی درآمد کودکان کار نیز تاثیر منفی گذاشته است.
رحیمالله سیزدهساله که در شهر تالقان، مرکز ولایت تخار، بوت پالش میکند، میگوید که روزانه از 50 تا 150 افغانی درآمد دارد. او در گفتوگو با روزنامه 8صبح میگوید که تنها نانآور خانواده پنجعضویاش است و روزانه فقط میتواند نان خشک خانواده را تامین کند. وقتی از او در مورد دشواریهای این کار پرسیده میشود، میگوید: «کار مشکلی است. روزهای زمستان است، خنک است، صحیح کار نمیشود و بعضی روزها مردم آزار میدهند و اذیت میکنند. سخت است.»
نجیبالله، کودک کار در ولایت قندهار، شاگرد مستری است. کار او هم مانند هر کودک کار دیگر دشوار است. نجیبالله در صحبت با روزنامه 8صبح میگوید که وقتی شبها از سر کار به خانه برمیگردد، بدنش درد دارد: «اکثر وقتها که ما به این کارها مشغول هستیم، خسته هستیم. گاهگاه پیش میآید که ما خسته نیستیم. واقعا وقتی ما به خانه میرویم، بدن ما درد میکند، تمام اندامهای ما.» او که خود هنوز کودک است، نگران کودکان کار خردتر از خود است و میگوید: «بسیاری از کودکان کوچکتر از من هستند که در کارهای دشواردشوار مشغولند. بهطور مثال، در تعمیرگاههای موترسایکل و تعمیرگاههای موتر کارهای دشواردشوار را انجام میدهند. این افراد باید 15، 16 یا 17 سال عمر داشته باشند، ولی اینجا کسانی هستند که 10 ساله، 11 ساله یا 12 ساله [هستند]، یعنی [کودکان] کوچککوچک، کارهای کلانکلان را انجام میدهند.»
رشد جمعیت، عامل دیگر افزایش فقر و امتداد زنجیره آن در اکثر خانوادههاست. در سال 2020 رسانهها به نقل از مقامهای دولت افغانستان اعلام کردند که این کشور بلندترین نرخ رشد جمعیت در جهان را دارد. محبت و برادرش که هر دو در شهر غزنی مشغول پالش بوت هستند، از جمله کسانیاند که مجبورند در همین آوان کودکی هزینه یک خانواده پرجمعیت هفتنفری را تامین کنند. محبت 10 سال عمر دارد و برادرش از او کوچکتر است. سقف درآمد روزانه این دو کارگر کوچک، 300 افغانی است. او که به سوالات بسیار کوتاه پاسخ میدهد، میگوید که پدرش معتاد است و او و برادرش مجبورند هزینه خانواده را بپردازند. با این حال، به سوالی که در مورد وضعیت زندهگیاش پرسیده میشود، پاسخی ندارد. پس از اندکی مکث، در حالی که گلویش پر از عقده به نظر میرسد، میگوید: «نمیدانم چه بگویم.»
بخشی از کودکان کار را دختران تشکیل میدهند. این دختران، اکثرا در کارگاههای قالینبافی کار میکنند و یا مشغول کارهای دستی از جمله خامکدوزی هستند. این شغلها اما درآمد بسیار کمتر از شغلهای بیرونی دارد. بهندرت درآمد دختران کارگری که در خانه مصروف هستند، به 100 افغانی در روز میرسد. فرزانه 16 ساله که در غرب شهر کابل مصروف خامکدوزی است، درآمد یکماههاش یک هزار افغانی و گاه اندکی بیشتر از آن است. فرزانه در مورد درآمد خود به 8صبح میگوید: «اگر یخن مردانه باشد، به حدود یک هزار [افغانی] میرسد و اگر یخنهای کلانتر مثل قندهاری و یا دیگر قسم باشد، دو ماه طول میکشد و پول خوبتری تقریبا اندازه دوونیم هزار دارد.»
قالینبافی و خامکدوزی اما دقت و حوصله بیشتر نیاز دارد. تارهای قالین و تکههایی که روی آنها یخن دوخته میشود، باید دقیق شمارش گردد. فرزانه در مورد سختی خامکدوزی به 8صبح میگوید: «بسیار دشوار و سخت است. اینکه از صبح تا شام بنشینی و تارهای تکهها را دانهدانه حساب کنی و آنها را گلدوزی کنی، خیلی دشوار است.» او میگوید که پس از وضع محدودیتهای طالبانی بر زنان و فعالیت و آموزش آنها، او دیگر گزینهای برای ایجاد مصروفیت و کمک به خانوادهاش نداشته است.
ستاره هنوز چهاردهساله نشده بود که به خامکدوزی شروع کرد. ستاره میگوید که پدرش مریض است و او خامکدوزی میکند تا هم روزهای دوری از مکتب را پشت سر بگذارد و هم به اقتصاد خانواده کمک کند. او به 8صبح میگوید: «بعد از آنکه طالبها آمدند و نتوانستم مکتب بروم، مجبور شدم یک کار را انجام بدهم که خود را از بیکاری نجات بدهم و هم به دلیل اینکه پدرم مریض است و نمیتواند کار کند، با خامکدوزی میتوانم بعضی ضرورتهای خودم و بعضی وقتها از خانه را برطرف کنم.» او که حالا 15 ساله شده، از یکونیم سال پیش به خامکدوزی شروع کرده است. با این حال، درآمد او هم به گفته خودش اگر خوب و سریع کار کند، در یک ماه بهسختی 500 افغانی میشود. ستاره اما نسبت به این شغل ناامید است و میگوید که این کار نه درآمد مناسب دارد و نه آیندهای را تضمین میتواند. از جانبی، دقت و تمرکز زیاد به دید چشمش نیز آسیب زده است.
بلقیس نجفی اما از درد گردن در نتیجه ریزهکاریهای مهرهدوزی شکایت دارد. او که پس از تسلط طالبان بر کشور و بسته شدن مکاتب به روی دختران، مهرهدوزی را شروع کرده است، از درآمد اندکش به 8صبح میگوید: «درآمدم را در روز اگر حساب کنم، چندان پولی نمیشود. در ماه شاید یک هزار افغانی باشد.»
هر کدام از این کودکان کار، دلیل مهمی برای بیرون رفتن از خانه و یا کار کردن در خانه دارد. نان، دلیل مشترک و مهم در همه این موارد است. رحیمالله که در تالقان کفش پالش میکند، میگوید که پای پدرش «افگار» است و او مجبور است مسوولیت تامین هزینه زندهگی خانواده را متقبل شود. نجیبالله هم از مشکلات اقتصادی رنج میبرد و به همین دلیل در یک تعمیرگاه موترسایکل (مستریگری) شاگردی میکند. محبت و برادرش در هوای سرد شهر غزنی به این دلیل کار میکنند که پدرشان معتاد است. پدر ستاره مریض و پدر بلقیس بیکار است. پدر فرزانه هر چند مشکل صحی و جسمانی ندارد، اما او نیز مانند پدر بلقیس بیکار است. فرزانه دلیل دیگری هم برای کار کردن دارد: اینکه در غیبت حمایت کافی خانواده، بتواند هزینه کورس انگلیسیاش را فراهم کند. نجیبالله اما با حسرت از دورانی یاد میکند که کوچکتر بود و به مکتب میرفت. رحیمالله هم با ناامیدی میگوید که میخواهد مانند دیگر کودکان درس بخواند، اما او تنها نانآور خانواده است و نمیتواند به آموزش بیندیشد.
این در حالی است که جامعه افغانستان یک جامعه بیآمار است. همانگونه که هنوز آمار دقیق و حتا نزدیک به دقیق در مورد نفوس کشور وجود ندارد، در مورد کودکان کار نیز آمار دقیقی نیست. با این حال، آمارهای تخمینی سازمانهای بینالمللی نشان میدهد که در افغانستان از یک میلیون تا 3.7 میلیون کودک کار میکنند. سال گذشته در 12 جون، روز جهانی مبارزه با کار کودکان، سازمان ملل متحد اعلام کرد که شمار کودکان کارگر در جهان به 160 میلیون تن رسیده است.