«شیر، قیماق، مربا» واژههایی است که از زبان شیرینآغای ۳۵ ساله در کنار کراچی سیارش در یکی از جادههای تالقان، برای جلب مشتریان شنیده میشود. شیرینآغا که عضو پیشین نظارت معارف ولسوالی چال ولایت تخار بود، پس از برکناری از وظیفهاش، مجبور شده است در بازار تالقان فروشندهگی کند. وی حدود ۱۱ سال عضو نظارت در ریاست معارف تخار بود و چندین سال نیز بهعنوان آموزگار در یکی از مکاتب تخار تدریس کرده است. وی بالای یک چوکی چوبی نیمهشکسته نشسته و به روزهایی فکر میکند که در چوکی نظارت، آموزش و پرورش معارف تخار را ارزیابی میکرد؛ اما اکنون در کنار جاده عمومی عبور و مرور مردم را به تماشا نشسته است.
مقامهای محلی تخار بهتازهگی دهها تن از کارمندان مسلکی این ریاست را برکنار و به جای آنان افراد جدید را معرفی کردهاند. شیرینآغا یکی از این کارمندان برکنار شده است. وی داستان برکناریاش را اینگونه تعریف میکند: «اتفاقاً یک روز من یک ستون حاضری را سهواً امضا کردم. مدیر معارف از اینکه در مورد مدیریت و کارهای دفتری معلومات کافی نداشت، به همین بهانه پیشنهاد منفکی مرا به ریاست معارف تخار فرستاد، بدون اینکه خودم در جریان باشم. من خبر نبودم و در دفتر کاری خود طبق معمول مصروف اجرای وظیفه بودم که خبر منفکیام رسید.»
به گفته شیرینآغا، پس از آنکه او خبر منفکیاش را میشنود، شوکه میشود و موضوع را با آمر معارف در میان میگذارد. به گفته او، استدلال آمر معارف نیز کاری از پیش نمیبرد و او کنار گذاشته میشود. این عضو پیشین نظارت ولسوالی چال میگوید که مساله برکناریها و بهخصوص منفکی او، به رییس معارف ولایت هم رسیده است؛ اما صحبت او که از طریق «واتساپ» با مدیر معارف ولسوالی چال انجام شده، نیز نتیجه نداده است. به گفته شیرینآغا، مدیر معارف ولسوالی چال چهار روز او را نگه داشته، اما در چهارمین روز گفته است که «تو دیگر مامور نیستی». شیرینآغا میگوید که بار دیگر پیش رییس معارف ولایت رفته و وی موضوع را به تفتیش راجع کرده است. شیرینآغا با دل پر از سوز و درد گفت: «هر کجا سر زدم، کسی به دادم نرسید. پیش ولایت رفتم و به والی شکایت کردم. گفت شما را دوباره به کارتان برمیگردانم، اما فایده نداشت.»
اخیراً شماری از کارمندان ادارات دولتی در بخشهای مختلف بهصورت جمعی از کار برکنار و به جای آنها افراد جدید گماشته شدهاند. این کارمندان پیشین میگویند که در بیسرنوشتی مطلق به سر میبرند و کسی هم به آنها گوش نمیدهد.
به گفته شیرینآغا، تقریباً 25 روز از ولسوالی به مرکز و از مرکز به ولسوالی در رفتوآمد بوده و در این مدت از پول کرایه موتر بدهکار شده، اما نتیجه مثبتی دریافت نکرده است. او گفت: «دو سال در لیسه ملا شمسالحق در ولسوالی چال معلم بودم. 11 سال میشد که بهعنوان عضو نظارت در رشته علوم اجتماعی در مدیریت معارف ولسوالی چال وظیفه اجرا میکردم؛ اما اکنون بدون کدام دلیل بهصورت غیرقانونی مرا منفک کردهاند.» به قول شیرینآغا، او در دوران حکومت قبلی که ولسوالی چال به دست طالبان بود، نیز عضو نظارت بود و 15 روز پس از سقوط جمهوریت دوباره به وظیفه خود برگشته است.
یگانه منبع درامد بیشتر کارمندان ادارات دولتی، معاششان است که با استفاده از آن نیازهای اولیهشان را تامین میکنند، اما چندین ماه میشود که اکثر آنها معاش دریافت نکردهاند. به این دلیل، آنها از لحاظ مالی در وضعیت رقتباری به سر میبرند و بیشترشان حتا ادعا میکنند که توان پرداختن کرایه خانه خود را ندارند. شیرینآغا میگوید: «مدت سه ماه بدون تعلل با وصفی که امتیازی وجود نداشت، به وظیفه حاضر بودم. سه ماه معاشم را نپرداختند. جیغ زدم، به دادم کسی نرسید. اتهام بستند که گویا من از نزدیکان جبهه مقاومت ملی هستم.»
شیرینآغا که اکنون درامدی برای پیشبرد زندهگی ندارد، مجبور شده است دو تا سه هزار افغانی قرض کند و جایی برای «کراچی» بیابد. او میگوید که اکنون کراچیوانی میکند و چند تا شیر و قیماق را برای فروش گذاشته است. او که این روزها کامش تلخ است، میگوید: «شش اولاد دارم، سه دختر و سه پسر. پدر و مادر سالخوردهام نیز همراه من هستند. یک خواهرم که شوهرش فوت کرده، نیز همراه پنج اولادش با من هستند. بهصورت مجموعی 15 نانخور هستیم، به شمول خودم.»
شیرینآغا با اعضای خانوادهاش در یک خانه کرایی زندهگی میکند و ماهانه حدود چهار هزار افغانی کرایه میپردازد؛ اما اکنون به گفته خودش، شش ماه میشود که کرایه خانه را نپرداخته است. او گفت: «شش ماه میشود کرایه خانه را نپرداختهام. 80 هزار افغانی قرضدار شدهام و پس از این دیگر حتا دکاندار برایم قرض نمیدهد. در گرو دکاندار استم. سرم تا بیگاه کار شاقه میکند و بس. خیلی احساس مظلومیت میکنم.»
شیرینآغا هرچند میگوید در چنبرهای از مشکلات گرفتار است، اما هنوز امیدوار به زندهگی است. وی میگوید که به کار تازهاش ادامه میدهد، با وجودی که درامدی از آن ندارد تا چرخ زندهگی را بگرداند.
داستان شیرینآغا، داستان هزاران شهروندی است که پس از تحولات جدید در کشور، ورق زندهگیشان برگشته است. در کنار برکناریها و قطع منبع تمویل زندهگی مردم، فقر عمومی نیز پنجه روی گلوی مردم نهاده است. در ولایت شمالشرق تخار، شمار زیادی از خانوادهها از بیکاری و فقر رنج میبرند.