حکومت ملاها، توسط ملاها و برای ملاها
آسو

در کمتر از نیمقرنیکه بحران و خشونت افغانستان را در چنگال خویش اسیر کرده، ملاها حضور بیسابقهای در سیاست داشته و دستانشان پیوسته در گریبان قدرت بوده است. از لحاظ تاریخی هرچند حضور ملا در مناسبات قدرت یا تمایل آنها به سیاستورزی تا یک قرن پیش در زمان امان الله خان میرسد، اما تفاوت در این است که ملای لنگ، بهعنوان روحانی شورشی، در برابر حکومت توسعهپسند امانالله خان، قصد تصاحب قدرت را نداشت و عملکرد او بیشتر کنشگرایانه و از روی خشم و مبتنی بر عاطفه بود، اما در نیمقرن گذشته مردهریگ اندیشه ملای لنگ شکل سازمانیافتهتری به خود گرفته و عملکرد آنها مبتنی بر منافع قشر خاصی است که آنها را ملا، مولوی، عالم دین، پیشنماز و روحانی میگویند و در جامعه روستایی افغانستان نقش اجتماعی فعال نیز دارند.
حکومت طالبان که بعد از ۲۰ سال نبرد نامشروع، اکنون کابل را طی یک معامله پنهان تصرف کردهاند، در خوشبینانهترین حالت، حکومت ملا، توسط ملا و برای ملا است که جز پشم و خشم، چیزی در آن مشروعیت و مقبولیت ندارد و تنها ابزارش برای مدیریت و کنترل جامعه از رهگذر زور نظامی و خشونت دینی است، آنهم نه روز مشروع که ماکسوبر، جامعهشناس و نویسنده، از آن حرف میزند که برخاسته از متن مردم است، بلکه خشونت برهنه و زور مذهبی است که ستم مقدس و استبداد مذهبی خلق کرده و تمام بخشهای جامعه را با آن فراچنگ گرفته است. طالبان همه اعمالشان را توسط دین و مذهب توجیه میکنند و با ابزار تکفیر و دیگرستیزی هر غیرخودی را گمراه، مزدور و جاسوس مینامند که وابسته به بیگانهها است و آبشخور غربی دارد.
حکومت ملا
رژیم طالبان حکومت مردم نیست، پایگاه تودهای ندارد، فاقد مقبولیت داخلی و مشروعیت بینالمللی است و حتا حکومت مبتنی بر پایههای مذهب و دین هم نیست که آن را بشود حکومت دینی لقب داد؛ این رژیم، فقط حکومت ملاها است. قشریکه با زور نظامی، کمک استخبارات کشورهای بیرونی و معامله پنهان در دوحه و کابل افغانستان را تصرف کردند. نظرسنجیها نشان میدهد که اکثر مردم از این رژیم راضی نیستند. حکومت ملاها امنیت، آرامش و نان را از مردم گرفته و گرسنهگی و آوارهگی را به ارمغان آورده است. بدتر اینکه، این رژیم میخواهد همه شبیه آنها فکر کند، لباس بپوشد و حرف بزند. انگار افغانستان یک مدرسه مذهبی است که ملاهای روستانشین آن را کنترل میکنند و برایش نسخه میپیچند.
استبداد و دیگرستیزی و استفاده از قهر نظامی و خشونت مذهبی برای کنترل جامعه، ویژهگی بارز حکومت ملاها است که اکنون در افغانستان غالب است. این رژیم حتا مخالفان از جنس خود را نیز برنمیتابد. برای همین طالبان در ۲۰ سال گذشته شمار زیادی از ملاهای مخالف را ترور کرده یا آنها را به خاموشی واداشتهاند. به نظر میرسد که ملاهای صلحطلب و میانهرو یکی از موانع روی کار آمدن رژیم ملایی و استبداد زیر نام مذهب است که طالبان نیز به آن واقف بودهاند. حتا یک بررسی اولیه میتواند نشان دهد که طالبان بخش بزرگ از ملاهای میانهرو، سنتی و مخالف ترور و خشونت را از میان برداشته و راه را برای روی کار آمدن یک رژیم استبدادی و فاقد مشروعیت گشودهاند. برای همین، رژیم فعلی کابل را میشود تنها حکومت ملاها لقب داد که جز خود، هیچکس را برنمیتابد و تنوع و مدارا در آن دیده نمیشود.
حکومت توسط ملاها
در بعد اجرایی نیز این حکومت کلاً توسط ملاها اداره و کنترل میشود. معدود افرادی که از اقشار دیگر جامعه بعد از پروسس، آزمون اعتقادی و وفاداری وارد چرخه این رژیم میشوند، مجبورند که شکل و شمایلشان را شبیه ملاها نظم و نسق ببخشند. ملاها در همه بخشهای جامعه، از فرد نخست تا پایینترین بخش ساختار حضور دارند. آنها هیچ نوع تنوع، تخصص و شرایط مدرن برای حضور در رأس یک نهاد و ساختار را در نظر نمیگیرند. برای همین است که برای وارد شدن در این رژیم باید قیافه و ذهنیت شبیه ملاهای مدرسه باشد و از همه مهمتر حاکمیت بلامنازع آنها به رسمیت شناخته شود. چیزی که در این میان در غیبت مطلق قرار دارد عدالت اجتماعی و تأمین حقوق دیگران است که کوچکترین تمکینی به آن نمیشود.
هرچند ملاها دعوای عدالت عمری دارند و خودشان را تا سرحد تقدیس بالا میبرند، اما در عمل کدام رژیم در تاریخ بوده است که همه ساختارهای آن را یک قشر کوچک مدیریت کنند که کارایی و ظرفیت هم ندارد؟ سپردن کار به اهلاش یکی از نشانههای عدالت اجتماعی است که در رژیم ملاها وجود ندارد. به همین لحاظ، ملای مسجد را وزیر معارف انتصاب کرده و طلبه مدرسه دینی را که جز نماز خواندن مهارتی ندارد، بهعنوان فرمانده امنیه برگزیدهاند. در تاریخ افغانستان هیچ رژیمی شبیه طالبان بیعدالتی را تا این سرحد گسترش نداده است. اینها چنان فضا را تنگ کرده و روزنههای رسیدن به عدالت را بستهاند که امیدواریها خشکیده و مردم رو به فرارند. امروز تقربیاً اکثر جامعه به این بارو رسیده است که رژیم ملاها اصلاحشدنی نیست و امید، این آخرین سنگر زندهگی در حال فروزیری است.
حکومتِ برای ملاها
چندی پیش هبتالله آخوندزاده، رهبر پنهان رژیم ملاها، فرمانی را صادر کرد که باید برای مدارس دینی، طلبههای مذهبی و ملاها معاش تعیین شود. طالبان علاوه بر اینکه تمام ملاها را در بستهای دولتی تعیین کردهاند، به طلبههای مدارس نیز امکانات قابل توجه در نظر گرفتهاند. این در حالی است که مردم افغانستان ۹۷ درصد زیر خط فقر قرار دارند و مردم از گرسنهگی مجبور به فروش فرزندانشان میشوند. به نظر میرسد که طالبان تنها به ملاها توجه دارند. همان امکانات حداقل هم که در افغانستانِ تحت اشغال طالبان وجود دارد نیز به مردم نمیرسد. حتا در مواردی شکایتهایی وجود دارد که طالبان کمکهای جامعه جهانی را که برای مهار گرسنهگی و فقر وارد افغانستان میشود را به جنگجویان و ملاها میدهند و بخش بزرگ این کمکها به مردم نیازمند نمیرسد.
در کابینه حکومت ملاها هیچ زنی حضور ندارد، هیچ یک از اقشار دیگر جامعه در آن دیده نمیشود و از الف تا یای آن در قبضه ملاهایی است که تنها به خود میاندیشند و بدتر از این، هیچ برنامهای برای بهبود وضع موجود ندارند و تمام ندانمکاریها و نفهمیهایشان را نیز به گردن دیگران میاندازند و متهم اصلی و وضع فلاکتبار مردم را نیز در بین دیگران میجویند. از نظر آنها حکومت ملایی یک موهبت الهی است و وضع موجود هیچ ربطی به آنها ندارد. در حکومتهای خودکامه و مستبد همواره مقصر اصلی وضع موجود در خارج از مرزها جستوجو میشود و مسوولان به قدری توهم دارند که خودشان را فارغ از اشتباه میدانند. آنان در این توهم غرقاند که از سوی خدا برای حکومت بر مردم تعیین شدهاند. رژیم حاکم در کابل را تنها میشود حکومت ملاها، توسط ملاها و برای ملاها لقب داد که در پی تبدیل کردن افغانستان به یک مدرسه مذهبی است تا تمام باشندههای آن شبیه طلبههای مدارس مذهبی زندهگی کنند.