دیروز طالبان پس از نشر چند اعلان تبلیغاتی در مورد موضع طالبان در مورد حجاب، دستورالعمل جدید این گروه در مورد پوشش زنان، مکلفیتهای اولیای آنان و نحوه برخورد با آنچه از سوی آنها «بیحجابی» خوانده میشود را اعلام کردند. این دستورالعمل اما اولین چارچوببندی و وضع محدودیت برای زنان از سوی طالبان نیست. این گروه پس از تسلط مجدد بر کشور، محدودیتهای بسیار خشن، غیرانسانی، منافی توسعه و تبعیضآمیز زیادی را بر زنان وضع کردهاند. به حریم خصوصی خانوادهها و زنان دستدرازی کرده و در امور شخصی آنان دخالت کردهاند. به نظر میرسد طالبان با مسأله زنان، یک بازی رسانهای راه انداختهاند. از سوی دیگر، آنها را در بدترین نوع لباس منحصر کرده و قرائت خشن خود از دین را تحمیل میکنند.
اینکه داعش کشتارهای وسیعی راه انداخته و صدها تن را در حملات پیهم خود کشته و زخمی کرده است، برای رهبران این گروه اهمیتی ندارد. جان آدمی، در رژیم طالبانی، کمبهاتر از اندازه ریش و نوع خشتکش است. اهمیت زندهگی زنان، بسیار پایینتر از اهمیت درازی چادر آنان است.
طالبان در حالی به اندازه ریش مردان و درازی و کوتاهی چادر زنان چسبیدهاند که خود در فساد و بیبندوباری وحشتناکی گرفتارند. وحشت از نظامیان طالب و رهبران این گروه در رگرگ جامعه ریشه دوانده است. گرسنهگی، بیکاری، قحطی و خشکسالی آرامآرام جامعه را از پا درمیآورد. نظام آموزشی کشور به دست چند بیسوادی افتاده که حتا توان نوشتن یک اعلان را ندارند؛ کسانی که «ترجمه» را «ترجمعه» مینویسند و «مزاحم» را «مضایم» (اعلان ریاست شهادتنامههای وزارت معارف طالبان). دانشگاهها در آستانه تعطیلی است و میلیونها دختر از آموزش محروم شدهاند. وقتی حملهای از سوی جبهات ضدطالبان بر نیروها و پاسگاههای این گروه صورت میگیرد، جنگجویان این گروه غیرنظامیان را گروگان میگیرند. بازداشتهای خودسر و دلبخواه شهروندان را به یک رسم تبدیل کردهاند و شکنجه و ارعاب زندانیها هم جزو عادات جنگجویان این گروه شده است. کشور در انزوای بینالمللی گرفتار آمده و مردم مجبور به مهاجرت شدهاند. برخی حتا فرض شدن هجرت را مطرح کردهاند. کشورهای منطقه نیز هرازچندگاهی از خاک کشور ما مورد حمله قرار میگیرند و بیش از 10 درگیری مرزی هم در این مدت کوتاه با همسایهها اتفاق افتاده است. حالا طالبان به جای پرداختن به این مسایل، از جمله اصلاح جنگجویان خود، محدودیت بر زنان را تشدید میکنند.
خواجه نظامالملک در «سیاستنامه» به نقل از اردشیر میگوید: «هر سلطانی که توانایی آن ندارد که خاصگیان خویش را به صلاح باز آورد، میباید دانست که هرگز او عامه و رعیت را به صلاح نتواند آورد.» (نظامالملک، 1398: 80) حالا که نیروهای جنگی طالبان به لواطت و داشتن «بچهبیریش» متهماند و شهردارشان در سمنگان به ادعای باشندهگان محل بالفعل در عمل زنا گیر آمده است، آنان برای زنان مسلمان و محجب افغانستان تعیین تکلیف میکنند. فراموش کردهاند که با آدمهای فاسد، نمیشود با فساد مبارزه کرد.
حجاب زنان افغانستان، حجاب اسلامی است. حجاب کنونی آنها، از حجاب زنان همه کشورهای اسلامی، اسلامیتر و بستهتر است. تحدید زنان و اجبار آنها به پوشاندن روی، فرصت نفس کشیدن را هم از آنها میگیرد. این برخورد خشن، آرامش روانی زنان را آسیب میزند و آنها را از لحاظ روحی و روانی رنج میدهد. در نهایت یک جامعه مبتلا به مصیبتهای روانی و روحی به جا میماند؛ جامعهای عقدهای، شکستخورده و مریض.
اساساً تعیین مقدار ریش مردان و درازی و رنگ لباس زنان، برای جامعه اهمیتی ندارد. اینها اصلاً مسأله یک جامعه در عصر کنونی نیست. زنان بسیار در کشورهای اسلامی مانند پاکستان و کشورهای آسیای میانه اصلاً چادر ندارند و با لباسهای آستینبریده در بازار آزاد میگردند. حجاب اجباری در ایران هم به اندازه آنچه طالبان وضع کردهاند، شدید نیست. اسلام نه در انحصار طالب است و نه مخصوص زنان افغانستان، حال آنکه زنان کشور بیشترین حجاب را دارند.
یکی از استدلالهای طالبان برای پوشیدن «چادری» این است که «فرهنگ اصیل افغانی» است. مگر بودای بامیان با فرهنگ ما چه منافاتی داشت که منفجر کردهاند؟ این مجسمههای بودا آثار باستانی بود که از هزاران سال پیش کسی آنها را نمیپرستید و در دیگر کشورهای اسلامی از اینگونه تندیسها بهعنوان آثار باستانی محافظت میشود. چرا آنچه از قبیله نشأت گرفته را به جامعه تسری میدهند و «فرهنگ ملی» میخوانند؟ اینها همه استفاده ابزاری از دین و فرهنگ است. اگر دختران رهبران طالبان با نیکر (شورت) در کشورهای غیراسلامی فوتبال میکنند، چرا دیگر دختران افغانستان نتوانند مطابق میل خود لباس بپوشند و چادر بر سر کنند؟ اگر این تبعیض نیست، چه نامی میتوان بر آن نهاد؟ طالبانی که با چوبوچماق به جان لوازم موسیقی افتادند و آنها را شکستند، وقتی نوبت به دهل و اتن رسید، همهچیز مجاز شد. اتن کردن بر گور کسی، نافی فرهنگ افغانی نیست؟ این فرهنگ اصیل افغانی و قرائت خاص از اسلام چیست که موسیقی یک منطقه خاص را جایز میداند و بقیه را از دم تیغ تکفیر میکشد؟ همه اینها تبعیض و استفاده ابزاری از دین و فرهنگ را نشان میدهد.
فرهنگ افغانستان، آموختن علم است. اگر نبوده، باید چنین فرهنگی ساخته شود. فرهنگی که دروازههای مکاتب را ببندد، متعلق به مردم افغانستان نیست. این فرهنگ نه، بلکه ضد فرهنگ است. این تبعیض و غیرانسانی است.
طالبان باید به جای انکار مشکلات بزرگ و پرداختن به مسایل غیراساسی و ضداجتماعی، مردم را از ترس دایمی برهانند. به جای اینکه حضور داعش در افغانستان را انکار کنند، جلو حملات این گروه تکفیری را بگیرند. به جای اینکه به ریش مردان و دامن زنان میچسبند، چارهای برای اقتصاد درهمشکسته کشور و فقر 97 درصدی جامعه پیدا کنند. مهمتر از همه اینکه خود را اصلاح کنند، به جنگجویانشان رفتار انسانی با مردم را آموزش دهند، از ارعاب، تهدید، بازداشت و شکنجه افراد بیگناه دست بکشند و آموزش را بهعنوان اولیهترین حق انسانی، به رسمیت بشناسند. جامعه افغانستان تافته جدابافته از جهان نیست و توسعه کشور ما نیز با افراد باسواد ممکن میشود. اگر در هیچ جامعهای افراد بیسواد و خشونتباور بانی توسعه نبودهاند، در افغانستان نیز چنین امری میسر و ممکن نیست. زنان باسواد را در خانه به بند کشیدهاند و مردان بیسواد با عقبه انسانکشی و تخریب پل و سرک را در ادارات گماشتهاند تا به زعم خود کشور را به توسعه برسانند.
مسأله دیگر، تحریف افکار عامه است. اگر انفجار بزرگی در کشور اتفاق میافتد و واکنش مردم را برمیانگیزد، طالبان با راهانداختن غوغای رسانهای همیشه افکار عامه را منحرف میکنند. این بار وقتی حملات جبهه مقاومت در پنجشیر و تخار علیه طالبان تشدید شد و این جبهه مناطقی را برای مدتی در کنترل گرفت، طالبان برای انحراف اذهان عامه هم که شده، دستوری را علیه زنان صادر کردند تا از یک سو نیت سوء خود در مورد زنان را به رخ جهانی بکشند که به تغییر طالب باور کرده بود و از سوی دیگر توجه جامعه از درگیریهای پنجشیر را به انحراف بکشاند. طالبان حتا وجود چنین جبهه و جبهات مشابه را انکار میکنند. در حقیقت طالبان دین و فرهنگ را به ابزاری در راستای منافع خود تقلیل دادهاند. دین و فرهنگ برای طالب، چیزی جز یک ابزار برای سرکوب منتقدان و انحراف افکار جامعه نیست. برای یک طالب، دین یک سلاح و فرهنگ یک ابزار است.