اعمال محدودیتهای گسترده طالبان بر زنان، مشکلات فراوانی برای دختران به وجود آورده است. پس از آنکه این گروه دختران و زنان را از همه حقوق انسانیشان محروم و خانهنشین ساختند، اکنون بستر «فروش و ازدواجهای اجباری و زیرسن» دختران در کشور بهشدت افزایش یافته است. روزنامه ۸صبح در گفتوگو با شماری از دخترانی که به دلیل محرومیت از تحصیل و کار مجبور شدهاند تن به ازدواجهای اجباری و زیر سن بدهند، دریافته است که محرومیت و ممنوعیت زنان از همه عرصهها، خشونتهای خانوادهگی، فروش دختران و تن دادن به ازدواجهای اجباری و زیر سن را بیشتر ساخته است. در کنار این، مردان کهنسال و شماری از مقامهای طالبان به خاطر مشکلات اقتصادی خانوادهها، چشم به دختران باکره در کشور دوخته و از مجبوریت خانوادههای فقیر سوءاستفاده میکنند و دخترانشان را به نکاح خود درمیآورند.
پس از آنکه طالبان در ۲۴ اسد ۱۴۰۰ افغانستان را در کنترل خود گرفتند، دروازه مکتبهای متوسطه و لیسه را به روی دختران بستند و زنان را از حق کار، سفر و حضور در اجتماع منع کردند. این گروه در جریان بیش از یکونیم سال گذشته، زنجیرهای از دستورهای زنستیزانه صادر کرده است که به گفته شماری از فعالان حقوق بشری، این اقدام طالبان مصداق بارز «آپارتاید جنسیتی» است.
در همین حال، شماری از زنان در گفتوگو با روزنامه ۸صبح تایید میکنند که اعمال سیاستهای تبعیضآمیز طالبان مبنی بر حذف کامل زنان از عرصههای زندهگی جمعی در کشور، بستر خشونتهای خانوادهگی، زنستیزی، شئوارهگی و تن دادن به ازدواجهای اجباری را فراهم کرده است.
دختران و زنان در صحبت با روزنامه ۸صبح میگویند که محرومیت از شغل و آموزش، باعث شده تا آنان حمایت خانوادههایشان را نیز از دست بدهند. به گفته آنان، بخش عمدهای این مشکلات را خانهنشینی و آینده نامعلوم تشکیل میدهد؛ چون نمیتوانند از خانه بیرون بروند و کسب درآمد کنند و این باعث سوءاستفادههای فراوان از زنان میشود.
همتا (نام مستعار) یکی از دهها زنی است که پس از اعمال محدودیتهای طالبان بر زنان، خانوادهاش او را در بدل 500 هزار افغانی به زور به شوهر داده است. او به قول خودش با خشونت به دنیا آمده و پلهبهپله با آن بزرگ شده و با خشونت به بستر همخوابهگی با مردی رفته که قرار است یک عمر با او زندهگی کند. این دختر میگوید: «در یک خانواده مردسالار متولد شدم، خانوادهای که از تولد شدن دختر هراس داشتند و به دختر به چشم حقارت میدیدند.» همتا که بهتازهگی از یک اقدام خودکشی رهایی یافته، پس از چشم گشودن، خودش را در بستر ازدواج اجباری دیده است. او روایت تلخ و دردناکی از زندهگیاش دارد.
این بانو که از کودکی همآغوش خشونت بوده، هیچگاهی از مبارزه و امید دست نکشیده و به قول خودش هیچ مشکلی او را مثل محرومیت از تحصیل و کار، زمینگیر و مجبور به اندیشیدن به مرگ نکرده است. او که روزگاری میخواست «داکتر یا پروگرامر» شود، حال که چند روزی از ازدواجش میگذرد، میگوید: «دیگر هیچ امیدی برای زندهگی ندارم، تمام آرزوهایم به گورستان رفت. میخواستم داکتر یا پروگرامر شوم، ولی نشد. حالا شدم زن کسی که پنج لک افغانی مرا خریده و میخواهد هرچه زودتر طفل به دنیا بیاورم و خانم خانه باشم. امروز خون گریه میکنم، به خاطر اینکه زن کسی شدهام که مرا با پول خریده است. چون اجازه کار ندارم، از درس خواندن برای همیشه دست کشیدهام. باید مادر شوم و طفل بزرگ کنم. دیگر هیچ امیدی ندارم. حتا نمیتوانم گریه کنم. جایی برای شکستن بغضم نیست. من نمونهای از بیست میلیون دختری هستم که به خاطر بیکار شدن و به خاطر فقر با کسی که نمیخواستم، به زور عروسی کردهام.»
این بانو که تاکنون از شدت درد ازدواج اجباری به خود نیامده، درد دیگری نیز بر او مستولی گشته است. میگوید: «درد بزرگتر از درد خودم، به نکاح درآوردن خواهر کوچکم است. او تاکنون سن ۱۸ را پوره نکرده است. پدرم میخواهد او را نیز به زور به شوهر بدهد. پدرم میگوید درس و کار نباشد، نمیتوانم دختر نگاه کنم.» همتا میگوید اگر طالبان دختران را از حق تحصیل و کار محروم نمیکردند، هیچگاهی پدرش مجبور نمیشد او را در بدل پول به عقد مردکهنسالی درآورد؛ چون خودش میتوانست نیازهای مالی پدر و مادرش را برآورده سازد.
همتا خاطره تلخ و دردناکی از زندهگی دارد. او علاوه بر تحمل نگاه حقارتبار به دلیل دختر بودن، درد سرطان مادرش را نیز متحمل شده و از صنف دوم مکتب دست به قالینبافی زده است. هنگامی که بزرگتر شده، روزها در مکتبها و کورسها تدریس کرده است تا بتواند رنج مادرش را مداوا کند. این بانوی قربانی ازدواج اجباری، میافزاید: «قبل از ظهر دانشگاه بودم، بعد از چاشت دو ساعت کورس درس میدادم، از طرف شب در یکی از شفاخانهها در بخش معلومات کار میکردم و ماهانه 10 هزار معاش میگرفتم و کرایه خانه و خرج خانه پوره میشد. میخواستم پروگرامر شوم، ولی وقتی طالبان اعلام کردند که زنها کار نکنند و دانشگاه نروند، پسری که پدرم از او پول گرفته بود، همان شب آمد و گفت عروسی میکنیم. همان شب گولیهای اعصاب را که داکتر برای مادرم داده بود، خوردم، چون راه دیگری نبود. دو تخته تابلیت خوردم و خواستم از دنیا بروم که نشد و جانم را در شفاخانه نجات دادند.» او با آه سرد و خانمانسوزی، علاوه میکند: «اگر طالب نمیآمد، پدرم هرگز بیکار نمیشد. اگر طالب نمیآمد، حالا میتوانستم درس بخوانم، دانشگاه بروم، وظیفه خوب بگیرم، پنج لک را پوره کنم و با کسی که نمیشناسم و نمیخواهم عروسی کنم. جوانی را که دوست داشتم، با او عروسی کنم. اما همه آرزوهایم با خاک یکسان شد.»
شمسیه (نام مستعار) دختری ۱۷ ساله است. او که بهتازهگی از ولایت غزنی به کابل آمده است، در صحبت با روزنامه ۸صبح میگوید: «یک هفته آمادهگی کانکور خواندم، کورسها بسته شد. امسال وقتی از دخترهای صنف دوازدهم امتحان گرفتند، دلم خوش شد که شاید بتوانم امتحان کانکور بدهم، از همین خاطر کابل آمدهام. پول نداشتم، اما در جریان سال دستدوزی کرده و پولش را جمع کردم. پنج هزار افغانی شد، آمدم کابل.»
شمسیه شیفته درس و تحصیل است که با این مقدار پول اندک، سودای بزرگی داشته است. برای اینکه بتواند پولش مدت کوتاه اقامتش در کابل را کفاف کند، به خانه یکی از نزدیکان خود رفته تا از کرایه اتاق و مصارف آن برای هزینه کورس صرفهجویی کند. شمسیه ۱۷ ساله میگوید: «از پنج هزار، سهونیم هزارش فیس کورس شد، دیگرش پیش خودم مانده. حالا هم کورس بسته شده، خانه نرفتهام. پدرم زنگ زد که حالا کورس بسته شده، دیگر نمیتوانی درس بخوانی، بیا یک نفر خانه [خواستگاری] آمده است. او را نمیشناسم، اما خبر گرفتم که سنش بلند است، چیزی کم چهل سال سن دارد.»
او میگوید در میانه ماندن و رفتن، متردد است؛ چون دیگر بهانهای برای بودن در کابل ندارد و همه دریچههای امید به فردای بهتر به رویش بسته شده است. او که از لحاظ قانونی کودک شمرده میشود و اکنون در برزخ زندهگی و کابوس طالبان دستوپنجه نرم میکند، میگوید مردی را که خانوادهاش برایش در نظر گرفته است، نظر به سنش، شاید زن دیگری هم داشته باشد.
شمسیه میافزاید: «پدرم میگوید درس خوانده نمیتوانی، باید ازدواج کنی. تا حال چند بار زنگ زده که بیا. منتظر ماندهام کورس بخوانم. نمیخواهم عروسی کنم، میخواهم درس بخوانم؛ اما میبینم راهی وجود ندارد. نمیخواهم آن مرد را شوهر کنم. میخواهم درس بخوانم، چه کنم؟ تمام راهها بسته شده است. مادرم هم گپ پدرم را میگوید که دخترها اجازه بیرون رفتن و درس خواندن را ندارند، چرا باید خانه بنشیند؟ زندهگیام تباه میشود. این ازدواج را اگر به زور سرم انجام بدهند، کسی هم نیست صدایم را بشنود. ما بدبختیم، امیدوارم این اتفاق تلخ و وحشتناک در زندهگیام رخ ندهد و بتوانم درس بخوانم.»
سمیرا (نام مستعار) یکی از دخترانی است که پس از بسته شدن مکتبهای دخترانه، یکی از فرماندهان طالبان خواستگارش بوده است. او که حتا نمیخواهد خانوادهاش نیز بداند، میگوید: «وقتی پدر و مادرم وضعیت را دیدند، به طالبها گفتند که دختر ما نامزد است. قوماندان طالب گفت که خبر داریم که نامزد نیست، باید یک مجاهد را بگیرد، در دنیا و آخرت خوشبخت میشود. پدر و مادرم عاجل مرا به یکی از خویشاوندان ما نامزد کردند و از زبان بچه خط گرفتند که زمینه درس و تحصیل را برایم مساعد بسازد؛ اما حالا که میبینم که هیچ امکان ندارد. رهایی از طالب مرا در چنگال مردی انداخته که هرگز انتظارش را نداشتم.»
در همین حال، فعالان حقوق بشر ضمن نکوهش محدودیتها بر زنان در افغانستان، طالبان را به نقض حقوق اساسی شهروندان متهم میکنند. نعیم نظری، سرپرست کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان، در گفتوگو با روزنامه ۸صبح میگوید: «با تأسف، حاکمیت نامشروع طالبان و تسلط پالیسیها و دیدگاههای تنگ طالبانی، دروازههای مکاتب، آموزشگاهها و دانشگاهها را به روی دختران مسدود، فرصتهای شغلی بهویژه برای زنان و دختران را محدود ساخته و میزان امید به آینده روشن را کاهش داده است.» سرپرست کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان به این باور است که اقدامهای زنستیزانه طالبان «مناسبات افغانستان و جهان را مخدوش ساخته، کشور را در فقر فراگیر و فزاینده فرو برده و بستر ازدواجهای اجباری زیر سن و فروش دختران را مساعد ساخته است. صدای مردم محروم کشور شنیده نمیشود و جهان سرگرم نظاره و سیاستبازی است. این اوج بحران و بدبختی است.»
منیژه باختری، سفیر افغانستان در اتریش، در صحبت با روزنامه ۸صبح میگوید: «انسانها در هر جامعهای ارزشگذاری میشوند و معیار این ارزشگذاریها بیشتر موقعیت تحصیلی، مالی، سیاسی و فرهنگی و زیباییهای ظاهری بهویژه برای زنان است. در بسیاری از جوامع، زنانی که به منابع تحصیلی و مالی دسترسی ندارند، براساس جوانی و زیباییهای ظاهری خود ارزشگذاری میشوند و در تعاملات اجتماعی بهعنوان اشیای گرانبها مورد توجه قرار میگیرند و بهآسانی مانند یک مال تبادله میگردند. از جانب دیگر، زنان با از دست دادن موقعیت تحصیلی و اقتصادی خود تبدیل به انسانهای درجه دوم، شئ و ملک میگردند و حق تعیین سرنوشت خود را از دست میدهند. دانش و منابع مالی فاکتورهای اساسی قدرتاند و هر انسانی که از این دو محروم میگردد، به حاشیه میرود.»
سفیر افغانستان در اتریش تاکید میورزد: «پس از حکمروایی طالبان، زنان افغانستان تمام حقوق خود را از دست داده، خانهنشین شدهاند و درآمد و موقعیت اجتماعی خود را از دست دادهاند. قوانین، نهادها و ساختارهایی که از درس و کار زنان حمایت میکردند، یکسره ملغا شدهاند و نهتنها طالبان، بلکه بسیاری دیگر که بهنحوی تفکر طالبانی را بر دوش دارند، از مقاومت و اعتراض زنان حمایت نمیکنند و ترجیح میدهند که زن در نقش سنتی خانهداری مقید گردد و از جامعه، سیاست و فرهنگ بهصورت کامل حذف شود.»
خانم باختری توضیح میدهد: «افغانستان یک کشور سنتی است و در روابط اجتماعی و تعاملات آن ازدواج رکن اساسی زندهگی به شمار میرود. یک مثل قدیمی که روح جامعه را بازتاب میدهد، این است که «دختر مال مردم است». به بیان دیگر، خرد جمعی جامعه کار زن را در اجتماع برنمیتابد و او را بیشتر در مقام مادر ارزش میدهد. در مناسبات سنتی و قبیلهای افغانستان، بد دادن دختران، خرید و فروش و ازدواجهای زودهنگام و نابرابر تاریخ طولانی دارد و طالبان بار مضاعف شرم بر شانههای این تاریخ خونین و جنایتبارند. بهویژه حالا و در چنین فضایی که روزنههای امید بسته شده، در بسیاری از خانوادهها زنان به اشیای قابل خرید و فروش تبدیل شدهاند. وقتی بسیاری از خانوادهها میبینند که دیگر دخترانشان به مکتب و دانشگاه نمیروند و عاید و درآمدی نیز در آینده نخواهند داشت که دلیل ارزش بیشتر گردد، آسانتر است که پیشنهادهای ازدواج را بپذیرند. خانوادههای فقیر، ازدواج و فروش دختر خود را بهعنوان یک منبع اقتصادی مینگرند. دختربچههای کوچک بهعنوان اشیا فروخته میشوند، ازدواجهای اجباری، ازدواجهای زیر سن و بهرهبرداریهای جنسی از دختران افزایش مییابد.»
سفیر افغانستان در اتریش تصریح میکند: «اگر این وضعیت همچنان ادامه یابد، میلیونها دختر دیگر قربانی بهرهبرداری و استثمار جنسی مردان بهعنوان زن دوم، سوم، چهارم و کنیزانی در خدمت مردان درمیآیند. اساساً یکی از مهمترین دلایلی که طالبان امکان و فرصتهای پیشرفت زنان را گرفتهاند، مهیا ساختن فرصت ازدواجهای نابرابر برای جنگجویانشان است. آنان به نیکی میدانند که یک دختر تحصیلکرده و بادانش و دارای درآمد، یک ملا و طلبه بیسواد و دور از تمدن را بهعنوان همتا و همسر خود نمیپذیرد، بناءً تمام سیاستگذاریهایشان در راستای فلج ساختن توانمندیهای زنان و سوءاستفاده از فقر مفرط خانوادهها است. بدون شک دیدگاه سنتی و کلیشهای مردم، در رابطه به موقعیت و حقوق زنان نیز وزنه را به نفع سیاستهای غیرانسانی طالبان میچرخاند. ناگفته نباید گذاشت که در روستاها و دهکدههای دوردست طالبان و سایر زورمندان با جرئت بیشتر و با زور میله تفنگ، دختران نوجوان و کمسال را هدف میگیرند و خانوادهها هم از سر ناچاری متابعت میکنند.»
این در حالی است که مولوی نبی غفوری، از عالمان دین در فاریاب، چندی پیش در یک نشست مردمی، در مورد ازدواج دختران با نیروهای طالبان به دختران گفته است که «یا زن ملا باشید یا گاو ملا.» در یک نوار تصویری که منابع محلی روز شنبه، ۶ جدی، به ۸صبح فرستادهاند، این ملا در حال صحبت در مورد وضعیت زنان در کشور است و دختران را به ازدواج با نیروهای طالبان ترغیب میکند.
افزون بر او، ندامحمد ندیم، سرپرست وزارت تحصیلات عالی طالبان، پس از اعلام ممنوعیت تحصیل و بسته شدن دروازههای دانشگاه گفته است که در اسلام نفقه زن بر مرد فرض است و «عقل سلیم» حکم میکند که مرد کار کند، نه زن. از نظر او در صورتی که مردان کار کنند، نیاز به کار زنان نیست. این در حالی است که پیش از این شمسالدین همایون، ولسوال طالبان برای ولسوالی درقد ولایت تخار، طی یک هفته دو بار ازدواج کرده است.
ندیم همچنان گفته است که رفتن زنان به آموزشگاهها، ورزشگاهها و تفریحگاهها «بیعزتی» است. او روز جمعه، ۱۶ جدی، در یک نوار تصویری گفته است که جمهوریت «راه اهانت زن» را هموار کرده بود و طالبان این «بیعزتی» را ادامه نمیدهند. ندامحمد ندیم افزوده است: «اگر اجازه بدهم زن در موسسه کار کند، بیحجاب باشد، پارک برود، ورزش کند، به خداوند، ملت مسلمان و علما چه پاسخی بدهم؟»
به دنبال وضع محدودیتهای سختگیرانه طالبان بر زنان، دروازههای مکتبهای متوسطه و عالی، دانشگاهها، حمامها، ورزشگاهها و مکانهای تفریحی به روی زنان مسدود شده و زنان از حق آموزش، تحصیل، کار و سفر محروم شدهاند. شمار زیادی از زنان و فعالان حقوق بشری، رفتار طالبان در قبال زنان را مصداق بارز «آپارتاید جنسیتی» خواندهاند.