ملاها در افغانستان همیشه به خود حق میدهند که در جزییترین مسایل جامعه اظهار نظر کنند. آنها خود را وارثان پیامبران میشمارند و مسوولیت خود میدانند تا از حریم دین و دیانت دفاع کنند و برای اصلاح کژیها وارد عمل شوند و حتا در حوزههای بیرون از تخصصشان نیز دخالت بورزند. مردم افغانستان هم که کمابیش بسیاری از آنها پایبند باورهای سنتیاند، نقش راهنمایی و ارشاد را برای ملاها قایلاند و از آنها انتظار دارند که آموزههای دینی را به مردم منتقل و نظرات دین را در خصوص مسایل روز بیان کنند. اکنون سوال این است که آیا ملاها همیشه توقع مردم را برآورده میکنند و وظیفهای را که برعهده آنها گذاشته شده، به درستی انجام میدهند؟ عملکرد ملاها در برابر جنایتها و قساوتهای طالبان در این یکونیم سال چگونه بوده است؟
با قدرتگیری دوباره طالبان، جنبههای مختلف زندهگی در جامعه افغانستان به صورت جدی آسیب دیده است. دین هم از این آسیب در امان نمانده و حتا بیشتر از سایر عناصر در معرض آفت و فساد واقع شده است. علتش هم این است که طالبان از همان زمان تأسیس تاکنون، سنگ دفاع از دین و شریعت را بر سینه میزنند و به هر کاری که دست میزنند، ادعایشان این است که گویا آنچه انجام میدهند، خواست خدا و دین است. از این جهت، هر اشتباه و جنایتی که این گروه مرتکب شود، به پای دین ختم میشود و مردم را نسبت به کلیت دین بدبین و متنفر میسازد. از سوی دیگر، بخش عمده اعضای طالبان را افرادی تشکیل میدهند که در مدارس دینی آموزش دیدهاند و از قشر ملاها هستند. از اینرو، ملاها برای دفاع از حیثیت خود نیز باید در برابر کارهای نادرست طالبان ساکت ننشینند و اعتراض کنند و باید در این زمینه پیشتازتر از دیگران باشند. با اینحال، مشاهدات عینی ثابت میکند که ملاها در مجموع با حکومت طالبان همرایی و همدلی دارند و از اعمال آنها، خرسندند.
در دوران نظام جمهوری، منبرهای مساجد در سراسر کشور کوبندهترین انتقادها و اعتراضها را نسبت به عملکرد نظام انجام میدادند و مردم را علیه آن تحریک میکردند. بسیاری از ملاها و خطیبان مساجد همزمان با اینکه از دولت معاش دریافت میکردند، باکی نداشتند که در تضعیف نظام بکوشند و پایههای آن را سست بسازند. بعضی از خطیبان مساجد در شهر کابل و سایر ولایات، از نظر نظامی با طالبان همدست بودند و در مواردی اسلحه و مهمات جنگی از اتاقهایشان کشف و ضبط شده بود. آن عده از خطیبان هم که همکاری نظامی با طالبان نداشتند، با راهاندازی تبلیغات زهرآگین علیه دولت وقت، موفق شده بودند، به تدریج بعضی شرکتکنندهگان در نمازهای جمعه و جماعتها را از دولت دور کنند و به دامن مخالفان بیندازند.
پرسش اصلی این است که چرا همین ملاها که روزگاری در ذم و قدح نظام جمهوری به دنبال بهانه میگشتند و مثلاً به علت هویدا بودن موی زنی در فلان محفل عربده میکشیدند و قداره میبستند، اکنون که طالبان، قدرت را تصاحب کردهاند، نهتنها در برابر رفتارهای ناروای آنها سکوت کردهاند، بلکه سعی میکنند جنایتها و زشتیهای آنان را بپوشانند و توجیه کنند؟ اگر ملاها به راستی در صدد اصلاح کژیها بودهاند و هستند، چرا در برابر کژیها و ناراستیهای طالبان مُهر سکوت بر لب زدهاند؟ در این یکونیم سالی که از بازگشت طالبان به قدرت میگذرد، این گروه از هیچ جنایتی در حق مردم فروگذار نکرده است؛ زنان را از زندهگی ساقط و عملاً زندانی کرده، جوانان را به بهانههای مختلف شکنجه و زندانی کرده و کشته یا تحقیر کرده است، کارمندان دولت را از کار بیکار کرده، فقر و ناداری را گسترده ساخته، تبعیض قومی و مذهبی را نهادینه ساخته و از همه مهمتر، چهرهای زشت از اسلام به مردم جهان به نمایش گذاشته است. اگر قرار به حقگویی و اصلاح ناراستیها است، چی زمانی بهتر از حالا؟
ملاها به علت اینکه با طالبان از یک قشر هستند و در مدرسههای دینی آموزش دیدهاند، گمان میکنند که منافعشان با منافع طالبان گره خورده است. هم اکنون طالبان عملاً به ملاها امتیاز میدهند و آنان را در مناصب حکومتی میگمارند و پاداش مادی میدهند. وقتی پای طمع و منفعت شخصی و طبقاتی در میان باشد، داوریها هم آلوده به اغراض و مطامع میشود و انسانها آزادهگی و وارستهگیشان را از دست میدهند و از این لحاظ نمیتوانند حقایق را به درستی تشخیص دهند. برای ثبت در تاریخ باید نوشت که رویهمرفته ملاها در حال حاضر از مدافعان اصلی شیوه حکومتداری طالبان هستند و با نفوذی که در میان مردم بیسواد و ناآگاه دارند، به تقویت پایههای حاکمیت طالبان میپردازند. خطیبانی که نقش تعیینکننده در تضعیف پایههای مردمی حکومت قبلی داشتند، اکنون در حمد و ثنای ملا هبتالله و رهبران طالبان، با هیجان حرف میزنند و هیچ کدام از آنها جرأت ندارد که فراتر از آنچه به آنها دستور داده میشود، صحبتی کنند.
ملا هبتالله، رهبر گروه طالبان، در بسیاری از ولایتهای افغانستان، شورایی را به نام «شورای علما» تأسیس کرده است. این شورا متشکل از ملاهای نزدیک به طالبان است و در تصمیمگیریها دخالت تام دارد. برای این شورا ماهانه از سوی رهبری طالبان پول هنگفت داده میشود. ملاهایی که زمانی در حاشیه بودند، اکنون در صحنه آمدهاند و به رتق و فتق امور میپردازند. در چنین حالتی عجیب نیست که ملاها حتا در ولایتهایی که پایگاه سنتی طالبان نیست، از جان و دل طرفدار طالباناند و تمام سعی خود را به کار میبندند تا نفوذ طالبان را ریشهدارتر از قبل کنند.
ملاها اگر دوراندیشی و بصیرت میداشتند و برای آینده قشر ملا و روحانی فکر میکردند، باید به هر طریق ممکن حساب خود را از حساب طالبان جدا میکردند. در آینده دور یا نزدیک، سلطه طالبان برچیده میشود و در آن صورت، ملاها باید تاوان دفاع بیشرمانه و همهجانبهشان از حکمرانی ستمگرانه و قرون وسطایی طالبان را بپردازند. با سقوط طالبان، برای همیشه نقش ملاها در جامعه کمرنگ خواهد شد و قشر روحانی برای همیشه شرمنده قرار گرفتن در صف دشمنان مردم خواهد بود. البته این در صورتی است که جامعه ما از حوادث تاریخی عبرت بگیرد و بخواهد با توجه به این حوادث، آیندهاش را بسازد. این احتمال هم هست که تاریخ بارها و بارها در این سرزمین تکرار شود و مردم این بصیرت را نیابند که از گذشته عبرت بگیرند.
علی شریعتی، روشنفکر پرآوازه ایرانی، گفته بود: «روحانیون در پای هیچ سند استعماری امضا نگذاشتهاند.» این داوری شریعتی متعلق به 40ـ50 سال پیش است. با اینحال، کارنامه حکمرانی ملاها در کشورهای ایران و افغانستان، این حقیقت را آفتابی کرده که ملاها از سایر اقشار جامعه چیزی کم ندارند و مثل دیگران، در اسارت هواها و هوسهای نفسانی واقع میشوند و به آسانی، دین و شریعت و خدا را فدای منافع شخصیشان میکنند. اکنون میتوان با قاطعیت گفت که اگر فرصتی مهیا شود، ملاها هم همانند دیگران با استعمار خارجی ایتلاف میکنند و همدست میشوند و هم با استبداد داخلی، رابطه دوستی صمیمانه برقرار میکنند. تجارب عیان کرده که آنها شناگر ماهری هستند، اما تاکنون آب برای شنا کردن در اختیار نداشتهاند.