تاریخ معاصر افغانستان شاهد وقایع بزرگی بوده که هر کدام از آنها پیامدهای دیرپایی از خود برجا گذاشته و ممکن است هر کدام از این واقعهها نسلهای بسیاری را تحت تأثیر قرار دهد و درگیر خود کند. در تقویم افغانستان، 8 ثور که سالروز پیروزی مجاهدین علیه رژیم مورد حمایت شوروی سابق است، از روزهای مهم و تاریخی است و باید از جوانب گوناگون به آن پرداخته شود. معمولاً بررسی حوادث تاریخی از این منظر صورت میگیرد که از آن برای ارزیابی و بازسازی زمان اکنون خود استفاده کنیم. ما هم در اینجا که سخن از 8 ثور میزنیم، میکوشیم به درسهایی که از این حادثه بزرگ تاریخی میتوان آموخت، اشاره کنیم.
مبارزه بدون تیوری
وقتی کمونیستهای مورد حمایت شوروی سابق، قدرت را در دست گرفتند، بهصورت منظم علیه ارزشهای بومی عمل کردند و در این زمینه از افراط کار گرفتند. آنها نمیدانستند که این کارشان مردم را علیه آنها تحریک میکند و قدرتشان را به زوال میکشاند. افراطیگری کمونیستها سبب شد که اسلامگرایان تقویت شوند و بهآسانی نیروی لازم را برضد رژیم حاکم بسیج کنند. قوت مجاهدین بیش از آنکه ناشی از تلاش تیوریک رهبران آنها برای اقناع مردم باشد، برخاسته از نیاز غریزی اقشار متفاوت مردم برای مبارزه علیه سرکوب بود. به همین علت است که مبارزه مجاهدین علیه ارتش سرخ و رژیم دستنشاندهاش، فاقد تیوری برای زمان پیروزی بود. رهبران و سخنگویان مجاهدین از «حکومت اسلامی» حرف میزدند، اما تصویر درست و جامعی از آن در ذهن نداشتند. وقتی از یکی از این رهبران پرسیده شد که «حکومت اسلامی» چه شکل و ساختار و چه نسبتی با سایر نظامهای سیاسی دارد، در پاسخ گفته بود که هرگاه حکومت را در دست گرفتیم، در این باره میاندیشیم. بعضی از فجایعی که پس از پیروزی مجاهدین به وقوع پیوست، اگر از یک سو ناشی از مداخلات بیگانهگان و پیچیدهگیهای وضع افغانستانی بود که تازه جنگ با یک ابرقدرت را تمام کرده بود، از طرف دیگر منشأ در ناتوانی بزرگان مجاهدین در امر نظریهپردازی و تیوریسازی برای ساختن دولت در فردای پیروزی بود. طبیعی است مردمی که هیچ شناختی از امر حکومتداری ندارند و به نیازهای یک نظام سیاسی کارآمد آگاهی ندارند، چون به قدرت میرسند دچار سردرگمی میشوند و مرتکب اشتباهات مرگبار میگردند.
درسی که از این ماجرا میتوان گرفت، این است که مبارزه بدون تیوری به فاجعه میانجامد و افرادی را بر سرنوشت مردم حاکم میکند که مصالح جمعی در اولویتشان قرار نداشته باشد و خیالات خامشان مسیر مبارزه را به انحراف بکشاند.
ترویج افراطگرایی دینی
وقتی حکومت دستنشانده شوروی در افغانستان به قدرت رسید و سپس ارتش سرخ به این کشور لشکرکشی کرد، افغانستان به میدان بازی میان شرق و غرب تبدیل شد. در کنار آنکه دینزدایی حاکمان کمونیست سبب واکنشهای افراطی دینی شد، قدرتهای غربی نیز به آتش افراطیت مذهبی دامن زدند. آنها فکر میکردند که برای بسیج نیرو و تحریک احساسات مسلمانان علیه اشغال شوروی، اشکالی ندارد و حتا خوب است که گروههای افراطی دینی تمویل و تجهیز شوند. ماجرا تا جایی جدی شد که برخی از مقامهای سیاسی امریکا به نزدیک مرزهای افغانستان آمدند و با نادیده گرفتن ارزشهای لیبرالیسم سخن از جنگ میان دینداری و الحاد زدند. بیجهت نبود که در آن روزگار بیشترین کمکها در میان گروههای مجاهدین افغانستان، به گروههایی میرسید که افراطیتر و خشنتر بودند. در آن زمان، مصلحت غرب ایجاب میکرد که این کار صورت گیرد، اما زمان زیادی نگذشت که این گروهها به درد سر جدی برای غرب تبدیل شدند و از جمله حوادث 11 سپتامبر در امریکا به دست همین گروههایی که روزی محبوب سیاستمداران غربی بودند، انجام گرفت. وقایع 11 سپتامبر پای امریکا را دوباره به افغانستان کشاند و موجب حضور نظامی این کشور برای بیست سال در افغانستان شد. غربیها به آتشی هیزم ریختند که هم دامن خودشان را گرفت و هم تا کنون سرنوشت چند نسل از مردم افغانستان را رقم زده است.
بعضی اوقات در قالب یک تاکتیک کوتاهمدت، برنامهای روی دست گرفته میشود، اما پیامدهای ناخواسته ناشی از آن برنامه، ممکن است برای مدتهای طولانی سرنوشت میلیونها انسان را متأثر بسازد و حتا به بانیان برنامه نیز آسیب بزند.
پررنگ شدن نقش ملاها
پیش از انقلاب، ملاها از اقشار محروم و فرودست جامعه به حساب میآمدند و در حاشیه اجتماع زندهگی میکردند. کودتای 7 ثور سرآغاز تحولات ژرف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در افغانستان بود. با پررنگ شدن نقش دین در زندهگی، ملاها که خود را از متصدیان امور دینی میپنداشتند نیز در صدر امور قرار گرفتند و به پایگاه اجتماعی برتر دست یافتند. مردم سعی کردند فرزندان خود را به مدارس دینی برای تحصیل بفرستند؛ مدارس دینیای که عمدتاً در مناطق قبایلی پاکستان فعالیت داشتند. طالبان از دل این مدارس عرض اندام کردند و بهسرعت به مهمترین بازیگر در سطح کشور تبدیل شدند. اینک که حدود سه سال است طالبان دوباره زمام امور را در دست گرفتهاند، کوشش میکنند اولویت را به ملاها بدهند و کلیدیترین پستهای دولتی را به افرادی بسپارند که تحصیلات مذهبی دارند. اکنون هزاران مدرسه دینی در سراسر کشور فعالیت دارند و به صدها هزار دانشآموز اعم از پسر و دختر درسهای مذهبی ارایه میکنند. روشن است که طالبان به اهمیت این مدارس در تقویت پایههای حاکمیت خود آگاهی دارند. حضور و فعالیت چشمگیر هزاران مدرسه دینی در افغانستان و به حاشیه رفتن تحصیلات مدرن، برای نسلهای متوالی افغانستان را با اندیشههای خطرناک درگیر میکند و این کشور را به مرکزی مهم برای افراطیت دینی و ارتجاع مذهبی مبدل میسازد.
مبارزه مردم افغانستان علیه اشغال شوروی و رژیم دستنشاندهاش از این لحاظ که افغانستان را از اشغال شوروی نجات داد، امری مبارک و ستودنی است. با این حال، تلاطمهایی که این مبارزه به وجود آورد، سبب شد نیروهای عقبگرا در رأس امور قرار گیرند و این کشور برای مدتی که نهایتش مشخص نیست به کانون فعالیت افراطیترین ملیشهها بدل شود.
نقش تعیینکننده کشورهای خارجی در تحولات افغانستان
وقایعی که از کودتای 7 ثور بدین سو روی داده و از جمله بازگشت دوباره طالبان، این نکته را برای همهگان روشن کرده که نقش خارجیها در تحولات افغانستان، پیوسته تعیینکننده بوده است. تا زمانی که اتحاد جماهیر شوروی دست از حمایت رژیم کمونیستی برنداشته بود، این رژیم توانست دوام بیاورد، اما همین که شوروی حمایتش را از رژیم یادشده کاهش داد، این رژیم دچار سقوط و فروپاشی شد. دولت مجاهدین هم به علت آنکه نتوانست حمایت کامل یکی از کشورهای بزرگ منطقهای یا فرامنطقهای را به دست آورد، با هرجومرج مواجه شد و نتوانست دوام بیاورد. همچنین سقوط طالبان در سال 2001 به دست ایالات متحده امریکا صورت گرفت و مبارزه مردم افغانستان، نقش موثر نداشت. نظام جمهوری نیز تا زمانی قادر به دوام آوردن شد که از حمایت غرب برخوردار بود، ولی به محض آنکه حمایت غرب را از دست داد، بهسرعت آب شد و در زمین فرو رفت. بازگشت طالبان هم به تأیید غربیها و بعد از امضای توافقنامه دوحه میان طالبان و امریکا صورت گرفت. طالبان در برابر تعهدی که به امریکاییها سپردند، اجازه یافتند قدرت را در دست بگیرند. کمکهای بیدریغ اقتصادی امریکا و سایر کشورهای غربی به رژیم طالبان، بهخوبی واضح میسازد که داستان از چه قرار است. گلبدین حکمتیار، رهبر حزب اسلامی، بهتازهگی تلویحاً بیان کرده که طالبان بهصورت هفتهگی پول امریکا را میگیرند و در عوض با این کشور در سرکوب گروههای مخالف امریکا همکاری میکنند و از جمله آسمان افغانستان را در اختیار پهپادهای این کشور گذاشتهاند.
با وجود نارضایتی فزاینده مردم افغانستان از شیوه حکمرانی طالبان، تا کنون هیچ چالش بزرگی فراراه حاکمیت این گروه از سوی مخالفانش به وجود نیامده است. تصور عموم مردم این است که طالبان را امریکاییها به قدرت رساندهاند و تا هنگامی که یکی از قدرتهای بزرگ تصمیم به سقوط دادن آنها نگیرد، مبارزه مسلحانه و حتا غیرمسلحانه علیه این گروه به نتایج ملموس نمیرسد. این است که تودهها سعی میکنند با واقعیت موجود کنار بیایند. از این معلوم میشود که مردم، با توجه به تجربیات گذشته، نقش عوامل خارجی را در شکلدهی حوادث در افغانستان، تعیینکننده میدانند و حتا در این زمینه افراط میکنند.