امسال در حالی از روز مادر گرامیداشت میشود که میلیونها مادر از حق حضور در اجتماع، کار و آزادی محروم شدهاند. مهمتر و دردناکتر از این، میلیونها مادر دیگر با تسلط طالبان، از فرزندان خود جدا شدهاند. هر کسی در جهانی دور از فضا و گرمای جانبخش و روحافزای مادر، پناه گرفته است. میلیونها مادر مضطرب و دلواپس فرزندان خویش هستند و شبیه آنها، مادران دیگر، نگران بازداشت و شکنجه جگرگوشههایشان از سوی طالباناند. مادرانی که ده ماه از دیدار جگرگوشههایشان محروم شدهاند، سر به زانوی بیکسی در سیاهی میگذارند و در خلوت تاریک خویش میگریند و آه جگرسوز فرزند بر برگ وجود مینویسند که چنین تصوری جز در فردای محشر متصور نیست؛ اما مادران این سرزمین هر روز محشر و قیامت را تجربه میکنند. آنها به چشم خویشتن مینگرند که فرزندانشان کولهبار زندهگی بسته و جدا از مادر ره سفر در پیش گرفتهاند. سالها است که مادران این سرزمین، به جای خواب آرام، با جهان مضطرب و تصاویر مبهم و حشتناک زندهگی میکنند. با ورق زدن هر برهه از تاریخ این جغرافیای متلاطم، هزاران مادر داغدیده را میبینیم که هرگاه سفره دل بگشایند و غمی تازه کنند، پیشوند نام فرزندانشان جز شهید، مفقود، تیرباران شده و قربانی حملات تروریستی چیزی دیگری نیست؛ فرزندانی که در مقابل چشمانشان پرپر و تعدادی در گورهای دستهجمعی زنده به گور شدهاند. روایت غالب و حاکم مادران این سرزمین، رنج و درد است؛ درد از دست دادن فرزند، محرومیت از آموزش و دوری از وطن.
امروز مادری در افغانستان نیست که پسری گم نکرده و پدری نیست که یوسفی در چاه نداشته باشد. از همین رو درک مادران این سرزمین از مفاهیمی چون آزادی، مبارزه، وطن، کامجویی و حتا روز مادر، به مهاجرت، رویا و کابوس تبدیل و خلاصه شده است؛ زیرا در دو سوی خط جنگ، از کنارههای هریوا تا بلندای پامیر و هندوکش، درد واقعی و رنج عظیم را مادران میکشند و از شدت درد به خود میپیچند و خون مژگان بر رخسار میگون میریزند. در این ماجرا، سیاستمداران در ماتم مادران تنها اعلامیه صادر میکنند و از پیروزی سخن میزنند. برای همین، میتوان گفت که در تاریخ این وطن، زنان هیچ دورهای آسوده و عاری از درد نزیسته و در دنیای زنانهگی خویش نبودهاند. ایدیولوژیها و باورهای سیاسی مختلف از زنان قربانی گرفته و آنان را در چاه غم و سیاهچاله اندوه و ماتم افکنده است. همیشه زنان اسیر نظامهای خانوادهگی سرکوبگر و در زیر چکمههای حاکمان دیکتاتور، هویت و رنجشان پنهان مانده است و داستان زندهگی آنان با محوریت مرگ، جهان به هم ریخته و زندهگی تباه شده چندین نسل را بازگو کرده است.
امسال و هر سال دیگر، مادران در حالی به سراغ روز مادر رفتهاند که لبی برای لبخند، دلی برای شاد بودن و روحی برای جانبخشی نداشتهاند، بهویژه این روزها سایه غم و ابر تاریک، زندهگی و امید زنان را به یأس مبدل کرده است. در کنار اینکه همهروزه نظارهگر مرگ عزیزان خویشاند، از سپهر حوزه عمومی و زندهگی جمعی و فردی بهگونه کامل حذف شدهاند. در کنج خانهها در برزخهای درد و آتشپارههای جهنمی زندهگی طالبانی له شدهاند و افق روشن برای فردای بهتر نمیبینند. از شرایط نابهسامان، ناامنی، خشونتهای خانوادهگی و آزارهای اجتماعی رنج میبرند و مرگ را هدیهای آسمانی برای رهایی از درد و فشار بر سرنوشت خویش میدانند.
در کنار مادران فرزندان در تبعید، سوی دیگر، مادران در تبعید هستند. مادرانی که خود پناهنده شدهاند. عزیزی در خانه گذاشته و از ترس مرگ، شکنجه و تجاوز طالب، بر کرانههای دور قدم نهادهاند. آنها نیز رنج و درد کمتری از مادران فرزندان در تبعید ندارند. حتا اندوه مادران در تبعید، بزرگتر و مضاعفتر از مادران فرزندان در تعبید است؛ زیرا این مادران به دلیل از دست دادن شبکهای حمایتی خود در غربت، ندانستن زبان کشور میزبان و ناآشنایی با مشکلات فزاینده از قبیل اشتغال و امرار معاش دچارند. آنها بدون برنامه و تصمیم قبلی ناگزیر به مهاجرت شدند و از آینده به جز یک پرده سیاه هیچ تصویر دیگری در ذهن ندارند.
امروز برای همه مادران افغانستان، یک روز سرد و میانتهی است؛ روز یأس و افسوس است؛ چون هر سال دیگر به رغم مشکلات، روز شور و نشاط فرزندان بود که در کنار مادرانشان مینشستند، گل میافشاندند و با مستی و مستانهگی، مادر در آغوش میگرفتند و برایش کیک میبریدند. اما اکنون دیده میشود که اندرون مادران توفانی وحشی در گرفته است، با غرش سهمگین رعد و برق دریا و نفسهای حبس در سینه. این وضعیت تلخ و زهراگین، چون ملحفهای پیچان وجود مادران را در بر گرفته است.